به گزارش خط هشت، شایع شده بود به کسانی که سوریه میروند مبلغ زیادی میدهند. مردم میگفتند اینها نفری صد میلیون میگیرند! مرتبه آخر که میخواست به سوریه برود من پانصد هزار تومان به حسابش واریز کردم. وقتی زنگ زد به شوخی گفتم: «این پانصد تومن رو از اون صد میلیون کم کن!» سعید هم میدانست که این حرف از کجا آب میخورد. فهمید که از شنیدنِ این حرفها پشت سر سعید ناراحت هستیم. به همین خاطر کمی با من حرف زد و بهزعم خودم انگار مرا نصیحت میکرد. میگفت: «اگه بخواید زحمتتون به هدر نره، باید خیلی حرفها رو بشنوید، خیلی غصهها رو بخورید و خیلی مسائل رو تحمل کنید تا اجری براتون باقی بمونه.»
بعد گفت: «شما که میدونید من برای چی میرم سوریه، خودم هم که میدونم، خدا هم میدونه. وقتی اینطوری شد دیگه حرف مردم مهم نیست.»
میگفت: «اگه انسان کاری رو برای خدا انجام بده، خدا بهش عزت میده. هرچقدر بیشتر باخدا باشی خدا بیشتر بهت عزت میده. شما کاری به حرف مردم نداشته باشید، ببینید، وظیفهتون چیه.»*
*راوی: پدر شهید
بریدهای از کتاب «راز انگشتر»؛ روایتهایی از سبک زندگی شهید مدافع حرم «سعید بیاضیزاده» (صفحه 85)
به اهتمام: مهدی منصوریان
ناشر: موسسه فرهنگی مطاف عشق
منبع: حریم حرم