شهید حسین باباییمقدم قد کوتاهی داشت و سنش هم هنوز به سن جبهه نرسیده بود. تا قد و قواره او را میدیدند، اجازه نمیدادند به جبهه برود و او را به خانه برمیگرداندند. به همین دلیل دنبال کفش پاشنه بلند میگشت تا قدش را بلندتر کند!
قدیمیها میگفتند: «کَر مصلحتی دوا نداره». حالا ما هر چقدر از گنج جنگ بگوییم و توی سر خودمان بزنیم که دنیا و آخرت در دل فرهنگ جهاد و شهادت قرار دارد، مثل خواندن یاسین برای جناب الاغ است.
برادران رزمنده از او دور افتاده اند ولی زمزمه شعر خواندنش را میشنوند. صدای علی اکبر محزون است و دلنشین: «رندانِ تشنه لب را آبی نمیدهد کس، گویی ولیشناسان رفتند از این ولایت، در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا، سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت».
سردار محمد باقر زاده با حضور در مناطق عملیاتی جنگ تحمیلی امروز از نحوه پیدا کردن شهیدی خبر می دهد که حبیب دفاع مقدس بود.
خبرگزاریهای خارجی پس از عملیات کمان ۹۹ با اذعان به مهارت خلبانان ایرانی و قابلیتهایی که در عرف این جنگندهها پیش بینینشده، مجبور به بازتاب این حمله گسترده شدند.
در آستانه اربعین حسینی پیامی از شهدا که بر روی سربندی نقش بسته، در تفحصهای اخیر اعضای کمیته جستوجوی مفقودین کشف شد.
تلاش، اخلاص و زندگی شهیدانه مرام شهید نوری بود که از شهر تا جبهه ادامه داشت.
جنگ تحمیلی ظاهراً در مرداد ۱۳۶۷ به اتمام رسید، اما لشکرهایی که در مناطق عملیاتی حضور داشتند، تا حدود دو سال بعد همچنان خط دفاعی خود را در آن مناطق حفظ کردند
بچههای تخریب برای عملیات والفجر ۳ به گردانها مامور شده بودند. آنها سر ستون میرفتند و گردان عازم هجوم به مواضع دشمن شد.
حمید باکری به برادرش مهدی گفت: نزدیک مرز ایران بودم که چشمم به جوان لاغر و چشم درشتی افتاد. فکر کردم نکند ساواکی باشد!
سربازان عراقی در جنگ تحمیلی در حالی که زیر کولرهای خارجی گرمای هوا را به سخره گرفته بودند، برای سربازان ایرانی که از شدت گرما نفسشان بالا نمیآمد و از حال میرفتند، بمبهای شیمیایی میفرستادند.