در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی

سه جانباز فعال عرصه فرهنگ و اجتماع از انقلاب و آرمان هایش می گویند

پنج شنبه, 27 دی 1397 13:16 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

جانبازان قطع نخاعی از دوران طلایی آرمان‌ها می‌گویند. از روزگاری که جان آدم‌ها به قیمت آرمانشان می‌ارزید و حالا امروز جامعه در وضعیت محافظه‌کارانه و منفعت‌طلبانه‌ای گیر افتاده است.

 

به گزارش خط هشت ، میزگردی با حضور سه تن از جانبازان نخاعی دوران دفاع مقدس در محل دفتر انجمن جانبازان قطع نخاعی برگزار شد. حاضران در این میزگرد عبارت بودند از «سیدمحمد مدنی» متولد تهران که در سال ۶۱ در منطقه شلمچه در «عملیات بیت‌المقدس» مجروح و از ناحیه کمر قطع نخاع شده است، «بهمن تاج‌دولتی» متولد ۱۳۳۵ در تهران که پس از مدت ۹ ماه‌ حضور در جبهه از ناحیه کمر قطع نخاع گردیده و «موسی گلمحمدی» که در سال ۶۴ در منطقه جزیره مجنون مجروح و آسیب نخاع شده است.

گفته های این جانبازان عزیز علیه محافظه‌کاری در سال چهلم انقلاب شکوهمند اسلامی تلنگری برای یادآوری دورانی طلایی است که انقلابی بودن محافظه‌کار بودن را برنمی‌تابید و منفعت‌طلبی به گوشه‌ای پناه برده بود.

شما در شرایطی که انقلاب و جمهوری اسلامی و آرمان هایش در خطر بود، خود را به خط مقدم مبارزه رساندید و از آرمان هایی دفاع کردید که مردم ایران برایشان انقلاب کرده بودند؛ در این راه بخش مهمی از قوای بدنی و سلامتیتان را از دست دادید؛ حالا بیش از ۳۰ سال از آن روزها می‌گذرد و وضعیت امروز از جهات بسیاری با آن روزها که روزهای گرم آرمانخواهی بود تفاوت پیدا کرده است؛ تحلیلتان از فضای فرهنگی موجود و قیاسش با آن دوره آرمانخواهانه چیست؟

سیدمحمد مدنی: اگر بخواهیم رویکردی انتقادی نسبت به وضعیت کنونی داشته باشیم و مخصوصا عملکرد مسئولان‌مان را از وجهی انتقادی بنگریم و نسبت گذشته و امروز را بررسی کنیم، باید ببنیم که در دفاع مقدس چه چیزی ما را به پیروزی رساند. این عامل یا عوامل طبیعتاً می‌تواند راهکار مناسب آینده ما را در وضعیت غیردفاع مقدسی هم مشخص کند. زمانی‌که مقام معظم رهبری می‌فرمایند تاریخ دفاع مقدس و فرهنگ آن دوران باید خوراک فکری ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال آینده باشد، یعن اینکه این دوران می‌تواند دستگیر ما برای مدیریت آینده باشد.

اگر مبانی انقلاب اسلامی را و آن کم‌وکاستی‌هایی که منجر به وقوع انقلاب شد را بررسی کنیم، حتماً درخواهیم یافت که علت بقا و ماندن انقلاب‌اسلامی چه چیزهایی بوده است و اگر خدایی نکرده از آن آرمان‌های انقلاب‌اسلامی فاصله گرفتیم چه چیزهایی سبب نابودی و ضعف آن خواهد شد که ان‌شاءالله چنین هم نخواهد شد.

به نظر می‌آید اولین مسئله مهمی که در ما و بویژه مسئولان ما که فرمود «الناس علی دین ملوکهم»، می‌تواند چراغ راه باشد همین بررسی مبانی و آرمانهای انقلاب اسلامی است. اگر مردم ببینند مسئولان و حاکمانشان بر مبنای آن ارزش‌ها و آرمانها عمل می‌کنند، طبیعتاً آن‌‎ها هم بهتر عمل خواهند کرد؛ اما امروز به نظر می‌رسد که مسئولان ما به میزان بسیار زیادی از وضعیت «انقلابی بودن» فاصله گرفته‌اند. آن‌هم انقلابی به‌عنوان انقلاب اسلامی که مسئله بسیار مهمی است.

شما هم در فرمایشات امام و هم در ارشادات حضرت آقا می‌بینید که تذکرات مهمی در این زمینه داده شده است، مثلا رهبری یکی از عناصر مهم مسئولان را «انقلابی بودن» می‌دانند که متأسفانه بسیاری از آقایان و خانم‌هایی که مسئولیتی در نظام جمهوری اسلامی دارند، از این مسئله و موضوع بسیار فاصله گرفته‌اند. این را شما می‌توانید از نحوه زندگی و برخورد با ارباب‌رجوع، لوازم و وسایل زندگی‌ و مراکز و مناطقی که در آن زندگی می‌کنند ببینید. این سبک زندگی دال بر این است که زندگی این مسئولان خیلی تفاوت دارد با آن زندگی امام عزیزی که ما دیدیم؛ به‌ویژه که خودم لیاقت داشتم مدت زیادی را در مراکزی بودم که مسئولان درجه یک مملکتی، از امام (ره) گرفته تا ریاست‌جمهوری و نخست‌وزیری به آنجا رفت و آمد داشتند. برای خود من به‌عنوان یک تحلیلگر ساده‌ اینطور است که اگر بخواهم مشهوداتم را بیان کنم می‌بینیم این سبک زندگی مسئولان با نحوه زندگی امام خیلی تفاوت دارد.

اگر بخواهیم رویکردی انتقادی نسبت به وضعیت کنونی داشته باشیم و مخصوصا عملکرد مسئولان‌مان را از وجهی انتقادی بنگریم و نسبت گذشته و امروز را بررسی کنیم، باید ببنیم که در دفاع مقدس چه چیزی ما را به پیروزی رساند. این عامل یا عوامل طبیعتاً می‌تواند راهکار مناسب آینده ما را در وضعیت غیردفاع مقدسی هم مشخص کند

مثلاً من زندگی امام(ره) را می‌دیدم؛ آن عزیزی که حتی حاضر نبود دور و اطراف حسینیه جماران که مخصوص برنامه‌های امام(ره) ساخته شده بود، از وضعیت «کاه‌گلی» دربیاید و حتی اجازه ندادند آن را رنگ کنند. دیدن این شرایط برای من به‌عنوان جوان بیست و چند ساله بسیار جذابیت داشت که رهبر کبیر انقلاب اسلامی و یک مرجع تقلید، چنین زندگی ساده و علی‌واری دارد. اما در دوران کنونی می‌بینیم که آن وضعیت حاکم نیست. بنابراین یکی از علت‌های ضعف آرمانها و وضعیت فرهنگی بدی که داریم، همین دور شدن از مسئله «ساده‌زیستی» و «انقلابی بودن» است.

این ساده زیستی و وضعیتی که به عنوان «انقلابی بودن» توصیف می‌کنید از کجا نشات می‌گرفت؟

ببینید برای امام(ره) مسائل و احکام شرع به همه‌چیز ارجحیت داشت و می‌چربید، مثلا در جلسه‌ای که ایشان با «ادوارد شواردنادزه»؛ وزیر امور خارجه شوروی داشتند، زمانی‌که متوجه شدند اذان می‌گویند، جلسه را برای اقامه نماز ترک می‌کنند. شاید برخی‌ از ما بگوییم این‌ موارد، موضوعات ساده‌ای است و ربطی به وضعیت انقلابی بودن و ساده‌زیستی و درست‌کاری ندارد؛ ولی همین عملکردهای کوچک در زندگی رهبران ما و بعد از آنها، در زندگی عزیزان رزمنده ما خیلی کارساز بود و از آنها نیروهایی آرمانخواه و انقلابی و درستکار می‌ساخت.

اگر برگشتی کنیم و تاریخ اسلام را مطالعه کنیم، می‌بینیم وقتی در بحبوبحه جنگ به امیرالمؤمنین(ع) یا حسین بن علی(ع) تذکر می‌دادند که «الآن وقت نماز است»، این بزرگواران خوشحال می‌شدند. خیلی حرف است! یعنی در گرماگرم آتش جنگ وقتی به ایشان می‌گویند زمان نماز رسیده است، دست از جنگ می‌کشند و به نماز می‌ایستند. مگر غیر از این بود که وقوع انقلاب اسلامی برای زنده نگه‌داشتن این موارد بود؟ در قرآن کریم آمده است کسانی که حکومت و قدرت پیدا می‌کنند اولین و مهم‌ترین کارشان «إقامة الصّلاة» است، این بحث ساده و عبادی تنهایی نیست که روی آن حرف نزنیم و از آن بگذریم. این یکی از شرایطی است که می‌تواند ضربه‌ای کاری به انقلاب اسلامی و طبیعتاً مردمی بزند که پیروی از مقامات و رهبران حکومتی دارند. وقتی فاصله ما با خدا زیاد شد شیطان این فاصله را پر می‌کند و بسیاری از کارها از ما سر می‌زند که نباید بزند.

آقای تاج‌دولتی، ما در زمان جنگ تحمیلی حکایت‌های زیادی از انقطاع و وارستگی رزمندگان شنیده‌ایم که طبق آنها بسیاری از مردم ما از همه چیز خود برای کشورشان گذشتند و حتی جانشان را فدای جامعه‌شان کردند. امروز اما شرایط به نوعی است که به نظر می‌رسد نه تنها این انقطعاع و بریدگی از مادیات و امکانات دنیایی وجود ندارد، بلکه بسیاری از ما در یک شکل محافظه‌کارانه تلاش می‌کنیم بسیاری از امور ارزشمند فدا بشوند تا ما به منافع و موقعیت‌های ویژه‌ای برسیم و وقتی هم می‌رسیم گویی می‌خواهیم همه چیز را فدا کنیم تا در آن موقعیت باقی بمانیم. تحلیل شما از این وضعیت چیست؟

بهمن تاج‌دولتی: بگذارید من با یک خاطره‌ از آن دوران شروع کنم. وقتی من به جبهه رفتم بسیجی، آزاد و بی‌ترمز بودم، چون هیچ‌گونه دلبستگی و دغدغه ویژه‌ای نسبت به دنیا نداشتم؛ البته با خانواده قهر نکرده بودم، بی‌پول و نیازمند هم نبودم، اما می‌خواستم خودم را بشناسم و خدا را شکر در طول ۹ ماه حضور در جبهه‌ها این فرصت خودشناسی تا حدی برایم ایجاد شد. منتهی درست موقع مجروحیتم این اتفاق افتاد!

اولین باری که به جبهه اعزام شدم، راننده شدم. یعنی همان اول گفتند چه کسی گواهینامه دارد؟ من دستم را بالا بردم و آنها هم یک ماشین تحویل من دادند و گفتند با این ماشین خدماتی را انجام بده. بعد از حدود ۴، ۵ ماه که گذشت، یک شب ما را مأمور کردند که به منطقه پنجوین در غرب برویم؛  گفتند دیشب در آن منطقه عملیات شده و بچه‌های ما بین دو قله که وسطش به صورت دره است درگیر شدند و بعد از کلی جنگ و مبارزه و تیراندازی، یک عده مجروح و شهید در آنجا مانده‌اند و به نوعی زیر تیررس دشمن قرار گرفته‌اند. حالا که تیراندازی کمی متوقف شده، باید برویم مجروحان و شهیدان را از آن وسط منتقل کنیم عقب.

منتهی مسئله این بود که آن منطقه وسطی بین دو خط مقدم بود و مجروحان و اجساد هم برای بچه‌های ما بود، هم برای عراقی‌ها. تیروهای تعاون تلاش خودشان را برای برگرداندن زخمی‌ها و شهدا کرده بود و حالا بچه‌های تعاون خسته شده بودند و چون نیرو کم بود انتقال بچه‌ها به عقب هم  ضرورت داشت باید این کار را می‌کردیم. مسئولان آمده بودند بین نیروهای تدارکاتی و پدافند و غیره دنبال آدمهایی می‌گشتند که بروند کمک تا بچه‌هایی که آن وسط گیر کرده بودند را برگردانند. این کار هم به شدت خطرناک و حساس بود و اعلام کردند کسانی که برای این کار می‌روند ممکن است برنگردند، چون درست وسط دو خط هستند و نیروهای هر دو طرف هر حرکتی را ببینند، می‌زنند، چه خودی باشد، چه دشمن. قرار بود این نیروها به صورت سینه‌خیز بروند و به هر شکلی که می‌توانند مجروحان و شهدا را پیدا کنند و به عقب بکشند. یک مقدار به ما وقت دادند که فکر کنیم و بعد از مدتی عده‌ای داوطلب شدند که من هم جزو آنها بودم.

من راننده ماشین بودم و گفتم تنها یک مشکل و آن هم این ماشینی بیت المال است  به من تحویل داده‌اند، اگر یک نفر یک نفر این را از من تحویل بگیرد خیال من راحت می‌شود و می‌توانم برای کمک بروم. یکی از فرماندهان ما ماشین را  تحویل گرفت و من آماده رفتن شدم. عده‌ای به خاطر کار ما که تقریبا غیر رزمی و غیرنظامی بود از تصمیم ما تعجب کرده بودند و می‌گفتند واقعاً می‌خواهید بروید؟ از جانتان گذشته‌اید؟ وظیفه شما چیز دیگر است؟! من گفتم بله، چون من الآن فکر می‌کنم خودم آن وسط هستم و از دوست و رفیق و هم‌وطن خودم انتظار دارم که بیاید من را از زیر آن آتش بیرون بکشد، حتی اگر در گردان پدافند، راننده باشد. من از هموطنم در هر پست و مقامی باشد انتظار داشتم بیاید دست مرا بگیرد و به عقب بیاورد و زندگی من را نجات دهد.

خلاصه ما سوار ماشینی که مثل کامیون بود شدیم، حدود ۲۰ کیلومتر راه را درون کوهستان رفتیم تا به آن منطقه برسیم. تاریکی مطلق بود، اما وقتی به نزدیک مدرسه رسیدیم دیدیم چقدر نیروی داوطلب آمده است، همه هم سوار کامیون بودیم و شعار می‌دادند و شعر و نوحه می‌خواندند و سینه می‌زدند و خلاصه حال خوشی داشتند. من در تمام طول این راه با خودم فکر می‌کردم که اگر من که الان داوطلب شده‌ام، زن و بچه داشتم، واقعاً این کار را می‌کردم؟ یعنی حاضر بودم از وابستگی‌ها دور شوم و جانم را کف دستم بگذارم؟ چون مجرد بودم نمی‌توانستم حال یک مرد متاهل را دقیقا درک کنم ولی احتمال می‌دادم که در آن حالت داوطلب نمی‌شدم و دلم نمی‌خواست زن و بچه من پشت خط منتظر و بی‌پناه باشند و جنازه من به آنها برسد. در این شرایط چون اجبار و تکلیفی بر گردن من نبود، می‌توانستم نروم و به خاطر زن و بچه و خانواده‌ام داوطلب نشوم.

من آن شب خیلی فکر کردم و برایم شب مهمی بود که من را تا حدی نسبت به توانایی‌های خودم واقف کرد. من دیدم یکی از توانایی‌هایم این مجرد بودن و منقطع بودن من از دنیا و علایق مادی و دنیوی است و این چیزی است که همه ما اگر در خودمان داشته باشیم، توان بسیاری به ما می‌دهد. قصدم از بیان این خاطره آن بود که به طور تلویحی و کنایی بگویم بخش زیادی از آن چیزی که شما مد نظر دارید، به این مسئله انقطاع از دنیاطلبی برمی‌گردد.

توانستید مجروحان و پیکر شهدا را به عقب برگردانید؟

تاج‌دولتی: راستش ما نزدیک صبح به آن منطقه رسیدیم و فرماندهان گفتند، دیر رسیدید، الآن هوا روشن می‌شود و دیگر نمی‌توان کاری کرد. همه نیروها را برگرداندند. یک عده ناراحت بودند که به فیض شهادت نرسیدند و محروم شدند و یک عده هم خوشحال بودند از اینکه جانشان حفظ شده و نجات پیدا کرده‌اند.

شما ناراحت بودید یا خوشحال؟

تاج‌دولتی: من نه ناراحت بودم، نه خوشحال. فقط ازاین‌جهت تا حدی تکلیفم را با خودم فهمیده بودم یک مقدار خوشحال بودم. فهمیدم جزء کسانی هستم که آمادگی دارم و حاضرم از جانم بگذرم. فهمیدم آدمی نیستم که در این‌جور مواقع جا خالی کنم و کم بیاورم. چون من در آن دوره جوانی خیلی دوست داشتم ببینم به چه اعتقاد دارم؟ چند مرده حلاجم؟ و مرد عمل هستم یا نیستم؟!

چیزی که من از صحبت‌های شما می‌فهمم این است که جنس آدمهای آن زمان به لحاظ باور و اعتقاد به خدا و یقین ایمانی و آرمانهای انسانی و اسلامی موجود در آن دوره و... با آدمهایی که امروز در اطرافمان می‌بینیم متفاوت بودند، منظورتان همین است؟

تاج‌دولتی: ما آن زمان در منطقه جنگی می‌شنیدم که می‌گفتند عده‌ای از بچه‌های منطقه که خاص هستند، به یقین می‌رسند. برای من همیشه سؤال بود که «به یقین می‌رسند» یعنی چه؟ یکی از بچه‌ها برایم توضیح داد و خودش هم بعدا به آن عمل کرد و ما دیدیم. او گفت به یقین می‌رسند یعنی اینکه به جایی می‌رسند که به دوستانشان می‌گوید اگر من امشب برای عملیات بروم یا به آن قسمت منطقه جنگی بروم، شهید می‌شوم، پس هر کسی می‌خواهد شهید بشود با من بیاید! کسانی بودند که می‌گفتند فلان منطقه، جایی است که من آنجا شهید می‌شوم و می‌رفت و همین هم می‌شد. من هنوز هم نمی‌توانم آن را بفهمم، ولی یکجاهایی این مسئله را دیدم و باورش کردم که اگر آدمی بخواهد می‌تواند به این درجات برسد.

آقای تاج‌دولتی ما که آن وضعیت را تجربه نکردیم و بچه‌های نسلهای بعد از شما هستیم وقتی امروز به جامعه و فرهنگ کنونی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که فاصله آن زمان تا امروز بسیار زیاد است؛ در حالی که آن زمان امثال شما حاضر بودید از جان و سلامتی‌تان بگذرید تا باقی هموطنانتان در آسایش و آرامش باشند، امروز ما با شرایطی مواجه هستیم که کاملاً منفعت‌طلبانه و سودانگارانه و مبتنی بر منافع شخصی است؛ ما شرایطی را می‌بینیم که کسی حاضر نیست حتی برای کسی و تنها زمانی برای دیگری کاری انجام می‌دهد که بداند سودش بیشتر از هزینه‌ای است که پرداخت می‌کند. این‌همه اختلاف از کجا می‌آید؟ چه در بین مردم و چه بین مسئولان که به نوعی منافع شخصی و گروهی و حزبی و... خودشان را دنبال می‌کنند!

تاج‌دولتی: من فکر می‌کنم برداشت‌هایی که در خصوص وضعیت فرهنگی و سیاسی و اقتصای کلی کشور داریم ناشی از جو و اتمسفری است که در آن قرار داریم. ما می‌بینیم که برخی‌ می‌گویند مملکت فلان شد، مملکت بهمان شد، بی‌حجابی بیداد می‌کند، دزدی و گرانی همه جا را گرفته و... . چیزی که من متوجه می‌شوم این است که بسته به اینکه شما در کدام محیط قرار گرفته و زندگی می‌کنید، این برداشتهای شما کاملا متفاوت خواهد بود. یعنی اگر همین آدمها را با رضایت خودشان یک روز به نماز جمعه یا مراسم مذهبی و گروه‌های انقلابی و... ببرید، می‌بینند که دور و اطرافشان همه چادر مشکی و لباس‌های پوشیده دارند وآدمهای مومنی در اطرافشان هستند و... می‌گوید هنوز مردم مسلمان زیاد هستند و شرایط را متفاوت می‌بیند. یعنی اگر از همین آدم که تا دیروز فحش می‌داده بپرسید مملکت را چطور می‌بینید؟ می‌گوید مردم اعتقاداتشان برقرار است، همه خوب و برادر و اخلاق و روحیه دینی و معنوی دارند و... . بنابراین من معتقدم ما در هر محیطی قرار بگیریم جوزده همان محیط می‌شویم.

البته من این فضاها را بیشتر تحت تاثیر رسانه‌ها و فضای مجازی می‌دانم. به نظر من هم نابه‌سامانی هست ولی نه آنطور که تبلیغ می‌شود. در همین شرایطی که شما این منفعت‌طلبی را می‌بینید، بسیاری از آدمهای ایثارگر هم هستند و فعالیت می‌کنند ولی کمتر دیده می‌شوند.

از طرف دیگر، باید در نظر بگیرید هر چه هست، مملکت خودمان است، نه مملکت غریبه‌ها. این خاک خودمان است، این مردم ناموس خودمان هستند و هر اشکالی هم هست، اشکال از من و تو و آن یکی است؛ چه من نماز جمعه‌ای باشم، چه مسئول باشم، چه بسیجی و چه هنرمند و مردم عادی و... اشکال از من است؛ چون من نتوانستم خودم و جامعه‌ام را درست کنم، این اشکالات جمع شده و حالا به اینجا رسیده است.

یک روز در جریان شلوغی‌های خیابانی فتنه ۸۸ من با ویلچرم در خیابان انقلاب می‌رفتم که یک خانمی که اهل شلوغ‌بازی هم بود به من رسید و گفت برادر سلام، آیا شما از این وضعیت مملکت راضی هستید؟ منم گفتم بله، من داوطلبانه از طریق بسیج به جبهه رفتم و حالا هم به این وضع دچار شدم از کسی انتظاری ندارم، آن روز وظیفه‌ام را انجام دادم و حالا هم وظیفه‌ام را انجام می‌دهم. گفت شما نمی‌بینید با مملکت چه کار می‌کنند؟ من تا آخرش را خواندم. خیلی خونسرد و با خوش‌رویی گفتم خانم! این خیابان را می‌بینید؟ گفت بله، گفتم این خیابان برای من و امثال من است و ما کلیدش را دست خارجی‌ها و دشمنان نمی‌دهیم. او هم تا آخر حرف من را خواند و گفت «خداحافظ شما» و راهش را گرفت و رفت.

بنابراین من توصیه‌ام این است که وضعیت را به طور وسیع‌تر و با دید بازتری ببینیم و نسبت به وجوه مختلف بصیرت داشته باشیم. داعش چرا به وجود آمد؟ دلیلش این است که بصیرت ندارد و همه وجوه را نمی‌بیند، و الا آنها از ما بهتر بلند آیه و قرآن و روایت بخوانند. از جهاتی آنها از ما خیلی حزب‌اللهی‌ترند ولی بصیرت و دید باز ندارند. همین باعث انحراف آنها شده است. من معتقدم که ما این دید باز و بصیرت را باید از کسانی بگیریم که اعتقاداتمان را به ما یاد می‌دهند و کلیدها را به دست ما می‌دهند، نه کسانی که پول برق و آب از ما می‌گیرند و ما را مدیریت می‌کنند، ما باید از علما و روحانیت و رهبری این بصیرت را بگیریم. این‌ها باید کلیدهای نجات از وضعیت موجود را به دست ما بدهند و ما را راهنمایی کنند.

این‌همه حرف را گفتم که بگویم اگر ما دیدمان را باز کنیم، نباید گذشته و دوران جنگ را با الآن مقایسه کنیم.

مدنی: آقای تاج‌دولتی، پس چرا یک عده دارند افسوس آن دوره را می‌خورند؟!

تاج دولتی: از نظر من همه چیز دست خداست. یک حرفی را حضرت امام (ره) اوایل انقلاب گفتند و تلویزیون هم پخش کردند؛ گفتند ما هیچ‌کاره هستیم و همه کارها را خدا کرده است. در مورد انقلاب هم حرف می‌زدند. گفتند این انقلابی که شد، این تغییر رژیمی که اتفاق افتاد، ما هیچ‌کدام کاری نکردیم، همه کارها را خدا کرد. ما باید به این نگاه توحیدی برسیم؛ اگر رسیدیم وضعیت دیروز و امروز را درک می‌کنیم.

وظیفه ما در هر زمانی این است که آنچه خدا گفته را انجام دهیم چون همه چیز به طور مطلق دست خداست. اما اینکه الان کسانی هستند که شرایط را طوری کرده‌اند که ما به آن اعتراض داریم نباید ما را به این مسئله برساند که چرا آن موقعه اینطور بود و حالا اینطور است!

مدنی: پس چطور باید به خلاف‌کاران یاد داد که کارشان خلاف است؟

تاج‌دولتی: اول خودمان باید یاد بگیریم. باید اول خودمان آئینه خدا بشویم و در همه کارها او را ببینیم.

مدنی: آقا تاج‌دولتی دست روی سرچشمه گذاشته است؛ من هم موافقم که مشکل همه ما در مسئله مهمی با عنوان «توحید» است که این خرابکاری‌ها رخ می‌دهد. اگر خدا در زندگی انسانها موجودیت پیدا نکند، تمام این افتضاحات پیش می‌آید. من در کل حرف‌های آقای تاج دولتی را قبول دارم، چون بزرگان ما می‌گویند مشکلات ما از عدم شناخت درست توحید است؛ یعنی خداشناسی نادرست ما را به اینجا می‌رساند. اگر آدم‌ها بدانند رزاقی دارند که روزی‌دهنده است و هر جا باشید زیر سنگ هم به شما روزی می‌رساند، دیگر به دزدی و اختلاس دست نمی‌زنید، این نادانی است که آدم را به اینجا می‌رساند.

روزی به «شهید مهدی زین‌الدین» فرمانده لشگر قم، گفتند: «شما که می‌گفتید از قم تا لرستان را ۳ ساعته با ماشین می‌روید، چه شد امشب ۴ ساعته رفتید! او گفته بود، در روز، میزان سرعت مجاز ماشین بر اساس قوانین و مقررات جمهوری اسلامی یک سرعت است و در شب میزان سرعت آن تغییر می‌کند! در این آدم چه حاکم بود که مقررات را رعایت می‌کرد، زیرا خدا را بالا سر می‌دید می‌گفت در جمهوری اسلامی خلاف مقررات است.

باورهایی که جناب تاج‌دولتی بیان می‌کند در دوران دفاع مقدس عملیاتی شده بود و حاصل این عمل موفقیت می‌آورد. در دوران دفاع مقدس یکی از رفیقان ما به زمین افتاده بود و لباس رزمی‌ سربازی‌اش کنار رفته بود، یکی از بچه‌ها به من گفت: «سید او را می‌شناسی؟» من احساس کردم می‌خواهد اسم‌اش را بگوید که گفت: «به زیرپوشی که بر تن دارد نگاه کن! همه‌اش وصله شده و به‌هم دوخته است»، گفتم: در این بزن و بکش عراقی‌ها چه می‌گویی؟ گفت: «او مسئول گردان ما است، یعنی کسی که حدود ۳۰۰ و ۴۰۰ لباس، پوتین و وسایل زیر دست‌اش است، اما یکی را اضافه بر سازمان برنداشته بود خودش استفاده کند.»

اصل موضوعی که آقای تاج‌دولتی مطرح می‌کند در همین راستا است که این آدم‌ها در دوران دفاع‌مقدس به خدا رسیده بودند، مثلا اگر امام‌(ره) گفته بود که چراغ قرمز رد کردن حرام است آنان به این نتیجه رسیده بودند که ولی‌فقیه جانشین ائمه(ع) است و به این حرف عمل می‌کردند، نه صرفا در حد شعار کاری را انجام دهند. یکی از عللی که انقلاب ما به بیچارگی رسیده، عدم اسلامی‌بودن ما در شرایط کنونی است. در جبهه‌ها به سختی از قله‌های بلند با طناب، مهمات و جعبه‌های سنگین موشک و فشنگ بالا می‌رفتیم که خبر رسید امام(ره) فرمودند برگردید! در اینجا نفسانیت می‌گوید با تمام سختی‌ها جلو آمدی و با چند قدم دیگر راه تمام است، اما به دستورات عمل می‌کردیم همانند آن جنگ‌های امیرالمومنین (ع) که می‌فرمودند برگردید و متابعت کردند! که در همان جنگ قرآن را سر نیزه کردند! بچه‌های ما به اینجا رسیده بودند.

ما نیاز داریم به عملکردهای گذشته برگردیم، تا بتوانیم زندگی امروز را روبه‌راه کنیم. زمانی‌ در جبهه به یکی از دوستانم گفتم: اسلحه را روی رگبار بگذار و به سمت عراقی‌ها شلیک کن! او گفت: اگر روی رگبار بگذاریم فشنگ‌ها بی‌هدف شلیک می‌شود و از بین می‌رود باید یک‌دانه یک‌دانه از فشنگ‌ها استفاده کنیم زیرا این‌ها برای بیت‌المال است و حرام می‌شود.

باید در نظر بگیریم که خداوند متعال در همه آنان حاکم است، متاسفانه امروز در زندگی برخی‌ها خداوند حاکم نیست، این امر از کجا معلوم می‌شود؟ «همین درجات طبقه‌بندی سلسله‌مراتب تبعیت». اگر در خانواده همسر از شوهرش تبعیت کند، اگر تبعیت از پدر و مادر قوی شد، بالاتر از آن اگر حکیمی دارد بر او حکومت می‌کند باید تبعیت کند. این عدم تبعیت بدبختی به وجود می‌آورد. به علامه طباطبایی می‌گویند، «چه کار کنیم از این وضعیت رهایی پیدا کنیم؟ ایشان می‌گویند توحیدتان را درست کنید.» تا شما نفهمید از کجا آمده‌ایم، به کجا خواهیم رفت و اینجا چه‌کاره‌ایم، به جایی نخواهیم رسید. به فرمایش امیرالمؤمنین(ع) «خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجاست، در کجاست و به کجا خواهد رفت» اگر اینها درست نشود، هیچ‌چیز درست نخواهد شد.

ما نیاز داریم به عملکردهای گذشته برگردیم، تا بتوانیم زندگی امروز را روبه‌راه کنیم. زمانی‌ در جبهه به یکی از دوستانم گفتم: اسلحه را روی رگبار بگذار و به سمت عراقی‌ها شلیک کن! او گفت: اگر روی رگبار بگذاریم فشنگ‌ها بی‌هدف شلیک می‌شود و از بین می‌رود باید یک‌دانه یک‌دانه از فشنگ‌ها استفاده کنیم زیرا این‌ها برای بیت‌المال است و حرام می‌شود

با توجه به گفته‌های شما مسئله عدم توحید و شناخت ناکافی از خدا و مسائل دینی و مذهبی وجود دارد، اما چرا این مسائل گاه حتی در نهادهایی که می‌بینیم خودشان بزرگ‌ترین متولیان معرفی خدا و دین و توحید هستند رخ می‌دهد؟

تاج‌دولتی: چون من و شما به آنها میدان و فضا دادیم، از آنها مطالبه نکردیم و بازخواستشان نکردیم، وضعیت به اینجا رسید!

مدنی: بله، یکی از علت‌هایش همین سکوت و خفقان گرفتن ما حزب‌اللهی‌هاست. بچه‌ها در جبهه به من می‌گفتند اگر خطایی کردیم جریمه آن مثلاً ۱۰۰ صلوات است که باید فرد بفرستد یعنی این نظارت همگانی که به نام امربه‌معروف و نهی از منکر وجود داشت، کمرنگ شده است.الان بچه حزب‌اللهی اصلا به این چیزها فکر نمی‌کند؛ دنبال چیزهای دیگر است.چرا این قدر محافظه‌کار شدیم؟ چرا می‌ترسیم این را بگوییم به آن بربخورد این کار را جلویش را بگیریم به آن یکی برمی خورد. زمان جنگ این حرفها نبود. جلوی کار غلط همه می ایستادند.

فرض من این است که اگر دوستانم در کنارم پرپر شدند و من از میان آن همه گلوله‌ها بیرون آمدم و تنها یک گلوله به من خورد - که بعد از ۳۰، ۴۰ سال هنوز هم برایم سؤال است که چرا فقط یک‌ گلوله به من خورد! - حتما حکمتی در این امر وجود داشته و این امتحان من است و من باید راه را ادامه بدهم. امتحان که فقط به رفتن نیست، زمانی‌ هم امتحان در ماندن است، در دارا بودن و مسئولیت داشتن و... است.

اتفاقاً صحبت من بیشتر با همان دوستانی است که در جبهه‌ها و در دوران انقلاب بوده‌اند و مسئولیتی داشته و دارند! اول شما چرا سکوت می کنید بعد هم اینکه اصلا شما چرا بعضی هایتان نامردی می‌کنید و کلاه‌بردار شدید؟ من متوجه نمی‌شم آن رزمنده چرا دارد به بیراهه می‌رود؟ آی سردار جبهه مقدس، که در حال حاضر عناوینی برایتان درست شد، تو چرا بیراهه می‌روی و منفعت‌طلب و محافظه‌کار شدی؟

تاج‌دولتی: خیلی‌ها به من می‌گویند این و آن رئیس‌جمهور، فلان‌کار را کردند و بد عمل کردند و... . من هم به آنها می‌گویم تقصیر خود ما است. می‌گوید چرا تقصیر ما! می‌گویم اگر ما خودمان را می‌ساختیم برای اینکه رئیس‌جمهور خوبی شویم و درست عمل کنیم، او نمی‌توانست بیاید کار را خراب کند. حالا هم اگر من و تو به شیوه درست مطالبه می‌کردیم و خود را می‌ساختیم تا نقد و نقض آنها باشیم، وضعیت اینطور نمی‌شد.

بنابراین من معتقدم اگر جایی کاری خراب می‌شود، من هم مقصرم، هم باید خودم را درست کنم و هم باید اعتراض کنم. منتهی اول باید به خودم اعتراض کنم که چرا نرفتم کار را درست انجام دهم، جا را خالی گذاشتم و او رفت و کار را خراب کرد. اگر جایی خرابی و اشکال وجود دارد از ماست.

بگذارید نظر آقای گل‌محمدی را هم بپرسیم. آقای گل‌محمدی تحلیل شما از وضعیت منفعت‌طلبانه و محافظه‌کارانه امروز چیست؟

موسی گل‌محمدی: اصل و اساس این قضیه به نظر من این است که انگار بسیاری از مسئولان انقلابی، امروز به بی‌راهه رفته‌اند. به قول شهید حمید باکری که گفت در دوران بعد از جنگ افراد سه دسته می‌شوند، امروز می‌بینیم که این‌ها سه دسته شدند، عده‌ای دیدند هم‌قطاری‌هایشان همه برج دارند و این‌ها در جبهه برج را از دست دادند، حالا به دنبال برج رفتند. یک عده در این وسط دیدند بین برج و آرمانهای جنگ خیلی فاصله است، بی‌تفاوت شدند، زیرا دیدند که زورشان نه به آن‌طرف می‌رسد، نه به این‌طرف! یک عده‌ای هم از اسلام سوءاستفاده کردند و فقط تبلیغات کردند، انگار با تبلیغات می‌توانند با تاثیری بگذاریم!

زمانی که ما در جبهه بودیم، رزمنده‌ای خودکاری برای نوشتن به من داد، به یک‌باره گفت: ننویس! ننویس! گفتم چه شد؟ گفت این خودکار بیت‌المال است، بیا با این خودکار شخصی‌ام بنویس! اما امروز به این موارد اهمیتی داده نمی‌شود و اگر ما مطرح کنیم، می‌گویند به چه موضوعات کوچکی فکر می‌کنید و سطحی‌نگر هستید و حتی ممکن است پوزخند بزنند.

اصل اساس این است که اگر بچه حزب‌اللهی‌ها بی‌تفاوت شدند به خاطر کسانی است که با تبلیغات، دین را جلو می‌برند و هیچ کاری را به طور عملی انجام نمی‌دهند.

منظورتان از اینکه دین را با تبلیغات جلو می‌برند دقیقا چیست؟

گل‌محمدی: امروزه می‌بینیم که برای ترویج امور دینی ما صرفا به مشتی کارهای تبلیغاتی بسنده می‌کنند و نمی‌دانند بهترین تبلیغ دین عمل کردن به آن است؛ جوانان مملکت ما امروز احساس می‌کنند انقلاب اسلامی یعنی «حجاب» و «چادر سر کردن»؛ یعنی  فکر می‌کنند چادر و حجاب را انقلاب آورده است، در حالی که حجاب در قرآن ذکر شده است. اما افرادی به‌گونه‌ای تبلیغات را انجام می‌دهند که گویی انقلاب به جوانان حجاب اجباری را دیکته کرده است.

حضرت آقا هم در این زمینه فرمودند که عده‌ای نفوذی وارد سیستم شده‌اند و به جای دین واقعی، دین تبلیغاتی را به مردم معرفی می‌کنند! حتی در صداوسیما هم می‌بینیم که در این زمینه‌ها همه چیز جنبه تبلیغاتی پیدا کرده است. شک نکنید که در این تبلیغات هیچ‌گونه عملی وجود ندارد. در چند ماه اخیر دیده‌ایم که دلار ۱۹هزارتومان هم رسید که مسئولان می‌توانستند جلوی افزایش قیمت آن را بگیرند، اما هیچ کاری انجام ندادند تا مردم تحت فشار بگیرند.

امروز داریم می‌بینیم که خیلی‌ها به خاطر همین وضعیت صرفا تبلیغاتی و اینکه در عمل ارزش‌های دینی را در عملکرد مسئولان و نهادها نمی‌بینند از بسیاری ارزش‌ها هم روی برگردانده‌اند و دلزده شده‌اند؛ گاهی حتی می‌پرسند چرا انقلاب کردیم؟ بنابراین من هم معتقدم که این مسئله به دین‌شناسی ما ارتباط دارد؛ همچنین شناختن خط و مسیر انقلابی که در سال ۵۷ کردیم هم شدیدا لازم است؛ آن انقلاب قرار نبود ما را به این وضعیت برساند. اگرکار شناخت درستی از دین و ارزش‌های انقلاب داشتیم کار به اینجا نمی‌رسید.

من خودم دو تا پسر دارم اما هیچکدامشان تا الان من را زیر سوال نبرده‌اند و نگفته‌اند که «بابا چرا انقلاب کرده‌اید؟ یا چرا جنگیده‌اید!» زیرا شناخت خوبی از دین و ارزش‌های انقلابی پیدا کرده‌اند. من سعی کردم فرزندانم را از همان کودکی با رفتن به صورت عملی به باورهای دینی برسانم، یعنی با تبلیغات و شعار آنان را دین‌دار نکرده‌ام، بلکه با خلوص نیت و شناخت، عملا به دین رسیده‌اند.

آقای مدنی اگر بخواهیم یک جمع‌بندی از بحث داشته باشیم و نگاهی هم به آینده کنیم، فکر می‌کنید از این پس باید چه مسیری را طی کرد؟

مدنی: من معتقدم باید یک بازگشت انقلابی دیگر داشته باشیم، یعنی باید انقلابی در انقلاب اسلامی به وجود آید تا بتوان به‌شدت از کلیت و بنیان انقلاب اسلامی دفاع کرد. چون ما اگرچه به وضعیت کنونی کشور نقد داریم ولی به شدت مدافع ارزش‌ها، آرمانها و کلیت انقلاب هستیم. شما قبل از انقلاب را در نظر بگیرید؛ قبل از انقلاب مملکتی بودیم که وقتی بحرین را از ایران گرفتند و از هویدا، نخست‌وزیر شاه پرسیدند: «چرا اینجا را به انگلیسی‌ها دادید؟» گفت: «دختر خودمان است می‌خواهیم شوهرش بدهیم به کسی مربوط نیست!» ما با انقلاب از این وضعیت نجات پیدا کردیم. به همین خاطر است که وقتی در دل این انقلاب، وضعیت نامطلوبی را مشاهده می‌کنیم دلمان از همه خون‌تر است، چون طبیعتا برای کسانی که در راه انقلاب سختی کشیدند و تمام اهدافشان انقلاب و دفاع مقدس بود، توقع بیشتر است.

به همین دلیل باید برگشت و رجوعی کنیم و ببینید اهداف عالیه‌ای که سبب شد انقلاب اسلامی پیروز شود ،آن ایثار و از خود گذشتگی که در انقلاب اسلامی بود و مهم‌ترین بروزش در دوران ۸ سال دفاع مقدس بود، چه بودند؛ باید آن‌ها را عملیاتی کنیم و از این وضعیت دنیاخواهانه‌ای که در برخی از افراد دیده می‌شود فاصله بگیریم. راه نجات ما همین است. یکی از علل موفقیت ما عدم دنیاخواهی بود، عدم جمع کردن و تکاثر بود. امروز برعکس شده است و دنیاخواهی غلبه پیدا کرده است.

اگر روزگاری سوار شدن بر خودروهای آن‌چنانی افت داشت و خباثت و پلیدی محسوب می‌شد، امروز پُز دادن است و ارزش تلقی می‌شود. در مسائل دیگر هم همینطور شده است و اگر ما به آن ارزش‌ها و آرمانها برگشت نکنیم، چه تفاوتی بین ما و کشور دیگری که صرفا اسمش جمهوری اسلامی است، خواهد بود؟ کشوری مثل «جمهوری اسلامی پاکستان» یا جاهای دیگر که فقط اسما جمهوری اسلامی هستند!

آیت‌الله جوادی آملی می‌گویند: «امروز مشکل جامعه ما اخلاق است». یک زمانی اخلاق در عالی‌ترین درجاتش در جامعه ما حاکم بود. حتی خودکار بیت‌المال هم برایشان مهم بود و از آن استفاده نمی‌کردند. به خاطر دارم در آسایشگاه جانبازان ثارالله فردی یک سوزن برداشت و به او گفتند که این برای مجموعه است! یعنی تا این حد مراعات می‌کردند. یکی از دوستان ما یک جانباز  قطع نخاع گردنی است، یعنی فقط سرش را می‌تواند تکان ‌دهد؛ به من می‌گفت: سید، من سی وچند سال است که به پشت خوابیده‌ام و تماما سقف را از حفظ هستم! اسمش را نمی‌آورم، چون راضی نیست. یکی از دوستان مشترکمان تعریف می‌کرد که برادر این جانباز آمد از آسایشگاهشان یک‌ یخ از جایخی برای خانه‌شان ببرد. این دوست ما به برادرش گفت: کجا می‌بری داداش؟ گفت: خانه برق رفته، کارگر هم کار می‌کند، آب داغ است و می‌خواهم آب خنک به او بدهم. او گفته بود: برادر این یخ برای اینجا است و شما مجاز نیستید آن را ببرید! ما این تفکرات و ارزش‌ها را فراموش کردیم و خیلی کمرنگ شده است. در این شرایط حتی قانونی هم عمل نمی‌کنیم، حالا نمی‌خواهد درجات عالی اخلاقی را پیاده کنیم، حداقل به قوانین عمل کنیم. اگر قانون را عمل می‌کردیم این گرفتاری‌ها پیش نمی‌آمد و امیدوارم به قانون و آن ارزش‌ها برگردیم.

قرآن کریم می‌فرماید: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» اگر همین را عمل کنیم کافی است. بارها دیده‌ایم کسانی که در اتومبیل ۱۰ میلیاردی نشسته‌اند، و کلی ادعای فهم و شعور هم می‌کنند، زباله خود را به بیرون می‌اندازند، بعد به خارج از کشور که می‌رود از آنجا و قوانینی که در آنجا حاکم است و قانون‌مداری در آنجا تعریف و تمجید می‌کنند؛ باید از او پرسید خودت چرا به قوانین عمل نمی‌کنی!

البته خداوند ما را معصوم نیافریده است، بالاخره درصدی خطا داریم، اما باید قوانین و امورات را رعایت کنیم، حق دیگری را نادیده نگیریم. امام حسین(ع) روز عاشورا فرمودند، هر کسی بدهکاری دارد برود حقش را ادا کند، نمی‌خواهد با من باشد. وقتی شهید به زمین می‌افتد خداوند قلم عفو به جرائمش می‌کشد، مگر حق‌الناس! امروز در زندگی‌های ما ضایع کردن حق مردم دیده می‌شود و به تار و پود زندگی ما پیچیده است. باید مسئولانی که کاری از عهده آنان برنمی‌آید، اما مسئولیت را قبول می‌کنند مورد سوال قرار گیرند؛ ما حدیث داریم که «خدا لعنت کند کسی را که کاری را نمی‌تواند انجام دهد ولی مسئولیت را به عهده می‌گیرد» از مسئول نگهبانی دم در بگیرد تا درجات بالاتر.

به قول آیت‌الله بهجت «به آنچه می‌دانیم عمل کنیم، نمی‌خواهد چیزهای جدید یاد بگیریم» زمانی‌که پیش ایشان می‌رفتند و می‌گفتند آقا یک وصیتی، نصیحتی، چیزی بگویید، ایشان مثل کسی که از دست مردم خسته شده باشد، می‌گفت بروید به آنچه می‌دانید عمل کنید.

یادم هست که یکی از رزمنده‌ها در سنگر ما بود که وقتی همه می‌خواستند بخوابند او جلوی پنجره می‌ایستاد که اگر خمپاره آمد صدمه‌ به او وارد شود، نه به سربازان امام‌زمان(عج). در آن دوران این باورها حاکم بود، آن کسی که جلوتر می‌رفت و خط را می‌شکافت، برنده بود. ما در جامعه امروز نیاز به خط‌شکن و از خودگذشته داریم.

 

 

منبع: فاش نیوز

خواندن 1134 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...
cache/resized/36f0b73acd70e5bbbe7e9931e1854b38.jpg
بعضی از زن‌های جهادی خوزستان چندین شهید تقدیم ...
cache/resized/1394b05dc2b6e8a5cca087b66a029622.jpg
«یاقوت سرخ» عنوان کتابی است که در آن، زندگی نامه ...
cache/resized/f7feb7106320e4056d6f270bde631ff6.jpg
ماجرای فکر آوینی کتابی است با موضوع گفتارهایی در ...
cache/resized/9fbeadaffe6db7f248c99c58e4be83af.jpg
کتاب «همسایه حیدر» نوشته فاطمه ملکی با تحقیق بتول ...
cache/resized/59473b7526a7b1245ba86423bd3b4912.jpg
عکس رزمندگان استان اردبیل در جبهه‌های حق علیه ...
cache/resized/c388db15b9aea6f541ad0fd1dc3e7f86.jpg
به مناسبت گرامی داشت روز شهدا آیین رونمایی از ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family