گفت‌وگو با خانواده شهید استوار یکم مالک طاهر یکی از ۳ شهید مرزبان در ۲۳ آبان ۹۹

مالک تا آخرین گلوله مقابل تروریست‌ها مقاومت کرد

یکشنبه, 09 آذر 1399 23:13 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

مالک به جز اینکه برادرم بود بهترین رفیقم در همه کارهایم بود. بارزترین خصوصیات اخلاقی‌اش خوش‌اخلاقی بود. زبانزد همه فامیل و دوست و آشنا و خنده‌رو بود. طوری که هیچ وقت نمی‌دیدیم اخم یا ترشویی کند. همیشه مرامش طوری بود که سعی می‌کرد دیگران را از خودش راضی نگه دارد

 

به گزارش خط هشت، بیست و سوم آبان ماه بود که خبر رسید تعدادی از نیرو‌های مرزبانی در درگیری با تروریست‌ها در شمال غرب کشور شهید یا مجروح شدند و در مقابل تلفات سنگینی نیز به عناصر ضد‌انقلاب وارد کردند. در این درگیری سه نفر از نیرو‌های مرزبانی به نام‌های استوار دوم «مسلم جهان‌آرا»، استوار دوم «مالک طاهر» و سرباز وظیفه «کامران کرامت» به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و دو نفر دیگر نیز مجروح شدند.

شهید‌استوار یکم مالک طاهر یکی از سه شهیدمدافع امنیت ناجا در این درگیری بود. او که در هنگ مرزی ارومیه خدمت می‌کرد، در حالی در درگیری با عناصر مسلح ضدانقلاب در تکور آذربایجان غربی به شهادت رسید که به تازگی نامزد کرده و هنوز زندگی مشترکش را آغاز نکرده بود. مالک اهل روستای چات قیه سی از توابع بخش آبش احمد کلیبر بود که پس از شهادت پیکر مطهرش در گلزار روستای مادری واقع در قیه باشی به خاک سپرده شد. آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل همکلامی‌مان با مهدی طاهر برادر و فاطمه طاهر خواهر شهید است که پیش رو دارید.

برادر شهید
از خانواده خود بگویید. شهید مالک هنگام شهادت چند سال داشت؟

طاهر متولد نوزدهم خرداد‌ماه ۱۳۷۴ در روستای «چات قیه‌سی» از توابع بخش آبش احمد کلیبر بود. بنده هم متولد ۱۳۶۸ هستم و شش سال از ایشان بزرگترم. برادرم موقع شهادت ۲۵ سال داشت. ما پنج برادر و یک خواهر هستیم. شهید فرزند آخر خانواده بود. حرفه پدرمان کشاورزی بود و در منطقه محروم روستای چات قیه سی، رزق و روزی خانواده را از طریق کشاورزی به دست می‌آورد و مادرمان هم که خانه‌دار است.
از چه سالی شهید وارد نیروی انتظامی شد و چه انگیزه‌هایی باعث شد که شغل نظامی را انتخاب کند؟
از سال ۱۳۹۴ برادرم با دیپلم وارد کادر ناجا شد که در دانشگاه خود آنجا ادامه تحصیل دهد و دوران سربازی شهید هم در یکی پادگان‌های کرمانشاه سپری شد. برادرم از همان ابتدا که این مسیر را انتخاب کرد، آرزو داشت از شهدای امنیت جامعه شود و دوست داشت در راه حفظ مملکت و اسلام جانش را بدهد. به شغلش خیلی علاقه داشت و به نوعی آن را مقدس می‌دانست. تأمین امنیت مردم سعادتی نیست که نصیب هر کسی بشود.

نحوه شهادت برادرتان چگونه بود؟ از همرزمانش در این مورد چیزی شنیده‌اید؟

پسر خاله شهید که خودش هم از کادر ناجاست، می‌گفت روز جمعه ۲۳ آبان ماه حوالی ساعت یک و ۵۰ دقیقه بعدازظهر عناصر مسلح ضدانقلاب در حوزه گروهان مرزی «تکور» در پاسگاه مرزی با عوامل مرزبانی به صورت مسلحانه درگیر می‌شوند. مدافعان به شدت مقاومت می‌کنند و کمی بعد با حضور نیرو‌های کمکی، علاوه بر دفع حمله تروریست‌ها، از نفوذ آن‌ها به خاک کشور جلوگیری می‌شود، اما در این درگیری سه نفر از نیرو‌های مرزبانی به نام‌های استوار دوم «مسلم جهان‌آرا»، استوار دوم «مالک طاهر» که برادر بنده باشد و سرباز وظیفه «کامران کرامت» به درجه رفیع شهادت نائل و دو نفر دیگر نیز در این درگیری مجروح می‌شوند. برادرم تا آخرین لحظه با نشستن پشت دوشکا با تروریست‌ها جنگیده بود. آنقدر تیر به ایشان زده بودند که آثار تمامی آن در بدنش نمایان بود. موقعی که پیکر بی‌جان برادرم را از پشت دوشکا جدا پایین می‌آورند، می‌ببینند نوار خشاب او خالی از تیر است و او تا آخرین جانی که در بدن داشت در مقابل تروریست‌ها ایستادگی کرده بود. برادرم با ایثارش نگذاشته بود به سرباز‌هایی که کنارش بودند آسیب جدی وارد شود. سرباز‌ها مجروح می‌شوند که به عقب منتقل می‌شوند.

شهید‌طاهر چه خصوصیات اخلاقی بارزی داشت؟

برادرم از دل و جان معتقد به دفاع از کشور و نظام اسلامی بود. عشقش این بود که راه شهدا را ادامه بدهد. به اهل بیت علاقه داشت و یکبار هم در پیاده‌روی اربعین برای زیارت اباعبدالله الحسین (ع) شرکت کرده بود. یک جمله به دستخط ایشان به یادگار مانده است. نوشته بود من هم دوست دارم پیرو ولایت باشم، ادامه‌دهنده خون شهدا باشم. مالک به جز اینکه برادرم بود بهترین رفیقم در همه کارهایم بود. بارزترین خصوصیات اخلاقی‌اش خوش‌اخلاقی بود. زبانزد همه فامیل و دوست و آشنا و خنده‌رو بود. طوری که هیچ وقت نمی‌دیدیم اخم یا ترشویی کند. همیشه مرامش طوری بود که سعی می‌کرد دیگران را از خودش راضی نگه دارد. از هر کسی چه همکار یا دوستانش بپرسید از او آزرده خاطر نیستند.

شهید مجرد یا متأهل بود؟

نزدیک یک سالی بود که نامزد کرده بود. نامزدش از روستای دیگری بود. در اصل از شاگرد‌های خواهرم بود که به مالک معرفی شد. زن داداشم ۱۷ سال بیشتر سن ندارد.

برادرتان وصیتنامه‌ای هم دارد؟

بله، شهید دستخط قشنگی داشت. یک متنی به دست خط خودش تازه از وسایل شخصی‌اش پیدا شده است. نوشته بود: «از برادران و خواهران می‌خواهم که این نهضت را حفظ کنید و در راه صدور آن از هیچ کوششی دریغ نکنید و نگذارید بار دیگر دست جنایتکاران مشرق و مغرب بر شما مسلط گردد و خون‌های هزاران شهید از دست برود.»

در ادامه وصیتنامه قید کرده بود: «در نماز‌های جماعت و جمعه با جدیت شرکت کنید، با وحدت و اطاعت از مقام‌معظم رهبری و پیروی از دستورات اسلام و انقلاب اسلامی و دستاورد‌های آن، توطئه‌های استکبار را خنثی و نقش بر آب کنید... خدایا مرا پاکیزه بپذیر در این راهی که انتخاب کرده‌ام که آن شهادت است و به آرزویم برسان.»

خواهر شهید
مالک چطور برادری برای شما بود؟

داداش اخلاق خاصی داشت. همیشه سعی می‌کرد ما را خوشحال نگه دارد. من هر کاری که داشتم به‌عنوان برادر کوچک برایم با جان و دل انجام می‌داد. هر وقت از مرخصی می‌آمد، نمی‌گذاشت پدرم به کاری دست بزند. خودش تنهایی کار‌های مردانه و بیرون را انجام می‌داد. مالک با آنکه از همه فرزندان خانواده کوچک‌تر بود، ولی کار‌های بزرگی انجام می‌داد. تا از راه می‌رسید می‌رفت سر زمین کشاورزی بیل را از بابا می‌گرفت و آبیاری زمین را به تنهایی انجام می‌داد.

چون پدر و مادرم مسن و مریض‌احوال هستند، داداش خمیر نان پختن را هم خودش درست می‌کرد. زانو‌های مادرم درد می‌کند، مالک به این موضوع حساس بود و اجازه نمی‌داد زیاد به ایشان فشار بیاید. داداش حواسش به همه ما بود.

برادرتان می‌گفت شهید به اهل بیت و خصوصاً امام حسین (ع) ارادت خاصی داشت.

بله، مالک از کودکی ذوق نوحه‌سرایی داشت. با صدای قشنگی که به طور ذاتی در وجودش نهفته بود، برای اهل‌بیت (ع) به زبان ترکی نوحه‌خوانی می‌کرد. روستای ما یک روستای محرومی است و از امکانات زیادی برخوردار نیست. بیشتر ساکنان روستا افراد مسنی هستند. الان تمام دوستانی که بعد از شهادت داداش به خانه‌مان می‌آیند از خوبی داداش می‌گویند. از کمک‌هایی که به دوستانش می‌کرد یا دستگیری که از همسایه‌ها داشت برای ما تعریف می‌کنند. تا جایی که راه داشت مالک از کمک کردن به دیگران دریغ نمی‌کرد. خوبی‌های داداش بود که او را به آرزوی شهادت رساند.

داداش خیلی عاشق ولایت فقیه و خانواده و کشور بود. به جرئت می‌توانم بگویم داداش و امثال داداش و شهدا انسان‌هایی بودند که به امر ولی‌فقیه، خود را سپر بلای انقلاب کردند و باعث شدند تا این شجره طیبه از میان حوادث مختلف تاریخی به سلامت عبور کند.

آخرین دیدار یا تماس‌تان با شهید چه زمان بود؟

شب جمعه که فردایش داداش شهید شد، از محل کارش زنگ زد و با همه صحبت و احوالپرسی کرد. گفت که قرار است فردا برای مأموریت لب مرز بروند، ولی نمی‌دانستیم این آخرین مکالمات داداش با ما و خانواده است و دیگر ما صدای نازنین او را نمی‌شنویم. هنوز باورم نمی‌شود که داداش از پیش ما رفته است. فکر می‌کنم رفته سرکار و به زودی برمی‌گردد. روز پنچشنبه مادرم داداش را از زیر قرآن رد کرد و او را به تبریز فرستاد. ۱۰ روزی بود که مالک از مرخصی آمده و پیشمان بود. این چند روز که از مرخصی آمده بود، خیلی به اهل خانواده محبت می‌کرد.
 
از لرزش صدایتان مشخص است که شهادت برادر تأثیر زیادی روی شما گذاشته است.

بله، من و مالک خیلی به هم وابسته بودیم. تمام راز‌ها را به هم می‌گفتیم. من معلم هستم. یک روز مالک آمده بود سرکارم تا من را ببیند. تعجب کردم و گفتم ما الان پیش هم بودیم، چی شده است که آمده‌ای من را اینجا ببینی. در جوابم گفت فاطمه؛ دلم برایت تنگ شده بود.

بعد از شهادت خواب شهید را دیدم که همه سر سفره شام جمع هستیم و وقتی که از خواب بیدار شدم، متوجه شدم که دیگر داداش پیش ما نیست. فقط یک خواب بود که انگار من را تازه بیدار کرد و فهمیدم که دیگر برادرم را در کنار خودم ندارم.

اگر حرف ناگفته‌ای مانده، بفرمایید.

برادرم شغل حساس و سختی داشت. همیشه از مأموریت که می‌آمد ۱۰ روزی پیش خانواده بود و دوباره می‌رفت و ۱۵ روز دیگر برمی‌گشت. داداش مرزبان بود و کارش دفاع از مرز‌های کشور بود. کاری که به آن افتخار می‌کردیم. کار ایشان در ارومیه در گروهان ترگوَر بود که در آنجا هم به شهادت رسید.

من خودم زندگینامه خیلی از شهدا را مطالعه کرده‌ام و می‌دانم که شهدا افراد انتخاب شده از طرف خدا هستند. واقعاً داداش هم انتخاب شده از طرف خدا بود. این دنیا جای بعضی از آدم‌ها نیست. به قول حاج قاسم سلیمانی وقتی یک نفر شهید بود، به شهادت می‌رسد و تا کسی رنگ و بوی شهدا را نگیرد، شهید نمی‌شود.
 
 
 

منبع: روزنامه جوان

خواندن 700 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...
cache/resized/36f0b73acd70e5bbbe7e9931e1854b38.jpg
بعضی از زن‌های جهادی خوزستان چندین شهید تقدیم ...
cache/resized/1394b05dc2b6e8a5cca087b66a029622.jpg
«یاقوت سرخ» عنوان کتابی است که در آن، زندگی نامه ...
cache/resized/f7feb7106320e4056d6f270bde631ff6.jpg
ماجرای فکر آوینی کتابی است با موضوع گفتارهایی در ...
cache/resized/9fbeadaffe6db7f248c99c58e4be83af.jpg
کتاب «همسایه حیدر» نوشته فاطمه ملکی با تحقیق بتول ...
cache/resized/59473b7526a7b1245ba86423bd3b4912.jpg
عکس رزمندگان استان اردبیل در جبهه‌های حق علیه ...
cache/resized/c388db15b9aea6f541ad0fd1dc3e7f86.jpg
به مناسبت گرامی داشت روز شهدا آیین رونمایی از ...
cache/resized/cc13499ebc08016c8970234fdd9aa860.jpg
اولین کتاب کشور در رثای سپهبد شهید قاسم سلیمانی، ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family