یک ساعت قبل پالیزبان که ۵۰ تانک عراقی را زده بود شهید شد و حالا خوشدل که ۴۵ تانک و بیامپی دشمن را زده بود اینطور مجروح بود و عبدالرحیمی هم که چند تانک و نفربر زرهی و یک اوراز فرماندهی بعثیها را منهدم کرده بود، در شرف شهادت بود
وقتی خبری از فرهنگ نشد، پدرش برای پیگیری وضعیتش به جبهه رفت. بعد از کمی پرس و جو به پدرش گفتند فرهنگ در جزیره ماهی شهید شده، اما مفقودالاثر است. فرهنگ هشت سال مفقودالاثر بود. فرهنگ و فریدون همچون دو کبوتری بودند که با یک بال به سمت خدا پرواز کردند. ۲۴ دی ماه ۶۵ فرهنگ و ۶ اسفند ۶۵ فریدون به شهادت رسید
وصلت بنده با شهید از یک خواب شروع شد. آن خواب را همسرم قبل از آنکه به خواستگاری من بیاید دیده بود. آقای نبی برایم تعریف کرد: با آنکه با داداشهایت دوست بودم، ولی به فکر ازدواج با تو نبودم. یک شب در خواب دیدم به تنهایی به حرم امام رضا (ع) رفتهام و در کنار حرم آقا نشستهام. آنجا سفره عقد پهن کردهاند و تو در کنار من نشستهای. همان جا به من معرفی شدی. این بود که تلنگر ازدواج شهید با من از آن خواب زده شد.
محمدصادق راهی جبهه شد، گاهی میآمد و به ما سر میزد و همیشه مادرش میگفت مراقب خودت باش او هم در پاسخ مادرش میگفت مادر جان جنگ است اگر قرار باشد در این راه کشته شویم میشویم. خون شهدایی که به زمین ریخته میشود که از خون من رنگینتر نیست
مادرم عضو انجمن اسلامی بود. یکبار منافقین بین جمعیت مادرم را کتک زدند. در همان حال مادرم مراقب بود روسری از سرش نیفتد. پدرم وقتی میبیند مادرم در آن حال مراقب حفظ حجابش است، خوشش میآید و عاشق مادرم میشود. آنها سال ۱۳۵۹ عقد کردند و سال ۶۰ ازدواج کردند
همسر شهید مهندس زالنژاد میگوید؛ آقامصطفی در سوریه در زمینه مخابرات فعالیت میکردند و به ایشان ماموریتهای بزرگی داده بودند که او با شجاعت آنها را به سرانجام رساند حتی او و همرزمانش در آن هوای سرد بالای دکلهای ۵۰ متری روبهرو و در تیررس دشمن در حال انجام ماموریت بودند.