به گزارش خط هشت، مردم خرمآباد شهید «هاشم پورزادی» را از صمیم قلبشان دوست دارند. شهید شاخص این استان، عزیز مردم شهر است و دوستدارانش به وقت دلتنگی بر سر مزارش حاضر میشوند و درددلهایشان را با شهیدشان در میان میگذارند. شهید پورزادی در دهه ۳۰ شمسی در خرمآباد به دنیا آمد و پیکرش طبق آرزویی که داشت و بنا به حرفهایی که بارها به دوستانش گفته بود، روز عاشورا تشییع شد. شهید پورزادی نخستین درسهای حقطلبی، شهادتطلبی و مبارزه با ظلم و ظالم را در دوران مبارزه با حکومت پهلوی فرا گرفت. از همان زمان که نوجوانی کم سن و سال بود، خودش را به کلاسهای حضرت آیتالله مدنی در خرمآباد رساند و جانش را از تعلیمات این عالم دینی لبریز کرد. عشق به استاد به حدی بود که هاشم یکباره درس و مشق را رها و تمام وجودش را در راه برپایی حکومت اسلامی صرف کرد. با وجود اینکه دانشآموزی نمونه و درسخوان بود، ولی آرمان و هدفش را در مکتب اسلام دیده بود و خودش را برای رسیدن به اهدافش آماده میکرد. تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی چند باری توسط ساواک دستگیر شد. هر بار پس از آزادی دوباره فعالیتهایش را از سر میگرفت و خستگیناپذیر به کارهایش ادامه میداد. روز جمعه سیاه (۱۷ شهریورماه) به دلیل کتک خوردن و درگیری با گارد چند روزی مریض بود و همیشه میگفت تا پیروزی انقلاب حاضرم به عنوان یک کارگر صفر کار کنم تا پایدار بماند. هدفهای شهید پورزادی به حدی والا بود که او هیچگاه حاضر نشد ازدواج کند و همسری داشته باشد. همیشه میگفت: «اسلام پیروز شود، من هیچ از دنیا نمیخواهم» و میخواست شغل و همسر در رسیدن به شهادت کوچکترین سستی در او ایجاد نکنند. عشق به خدا و شهادت، مادیات را در چشم او کوچک و بیارزش کرده بود و این مجاهد خستگیناپذیر جز رسیدن به آرمانهایش هدفی در زندگی نداشت.
پیروزی انقلاب اسلامی، برآورده شدن آرزوها و سالها مبارزه و جهاد بود. هاشم حالا خود را در مسیری بزرگ میدید و مأموریتی سنگین روی شانههایش احساس میکرد. او باید برای رسیدن به اهدافش در جامعه اسلامی نهایت تلاشش را میکرد و دوست نداشت در این مسیر سست شود. کمک به انقلابیون و مبارزه با ضدانقلاب و امریکا مهمترین اهدافی بود که شهید پورزادی در سالهای پس از پیروزی انقلاب به دنبالش میگشت. شروع جنگ تحمیلی وظایفی تازه پیش روی او گشود و فعالیتهای شهید را وارد فاز جدیدی کرد. حالا او و همرزمانش باید از انقلاب نوپای اسلامی و تمامیت ارضی کشورشان دفاع میکردند و جلوی دشمن متجاوز میایستادند. شهید پورزادی از اولین روز جنگ تا آبانماه سال ۱۳۵۹ در جبهه مشغول نبرد بود و در اهواز، سلیمانیه، خرمشهر، فارسیات و سوسنگرد با دشمن بعثی میجنگید. او خستگیناپذیر در جبهه حضور داشت و سختیها و کمبودهای جبهه سد راهش نمیشد. سردار جعفر اسدی در خاطرهای زیبا از شهید چنین میگوید: با توجه به استعداد هاشم، در قسمت شناسایی گردان مشغول خدمت شد. یک روز هاشم به اتاقم آمد و به من گفت: «آقای اسدی! میدانی الان توی چه ایامی قرار گرفتیم؟» گفتم: «بله آقا هاشم، ماه محرم». گفت: «آقای اسدی! میدانی که پس فردا تاسوعاست و بعدش عاشورا». دلم یک لحظه لرزید و خودم را جمع کردم و گفتم: «هاشم جان! بله میدانم، حالا منظورت چیست؟» گفت: «آقای اسدی! هیچ میدانی اگر شهیدی روز عاشورا بر دستان مردم خرمآباد تشییع شود، چه غوغایی به پا میشود و چه فضای پرشوری را در روحیه مردم ابوالفضلی خرمآباد ایجاد میکند؟» گفتم: «خب دیگه هاشم! منظورت چیه؟» گفت: «آقا اسدی! من میخواهم در عملیات روز تاسوعا حضور داشته باشم.» دوباره دلم لرزید، با آرامش عجیبی حرف میزد، گفتم: «هاشم جان! نمیشه کار شما شناسایی منطقه است.». خلاصه از هاشم اصرار و از من انکار...». هاشم پورزادی با اصرار زیاد در عملیات شرکت کرد و حضورش چند ساعت بیشتر طول نکشید. در درگیری با دشمن گلولهای به کتفش خورد و به شهادت رسید. او طبق آنچه میخواست و به دنبالش بود آسمانی شد. شهید هاشم پورزادی در همان نخستین روزهای دفاع مقدس، در ۲۷ آبان سال ۱۳۵۹ در سوسنگرد به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به یکی از مردان بزرگ ایران و استان لرستان تبدیل شد.
پیروزی انقلاب اسلامی، برآورده شدن آرزوها و سالها مبارزه و جهاد بود. هاشم حالا خود را در مسیری بزرگ میدید و مأموریتی سنگین روی شانههایش احساس میکرد. او باید برای رسیدن به اهدافش در جامعه اسلامی نهایت تلاشش را میکرد و دوست نداشت در این مسیر سست شود. کمک به انقلابیون و مبارزه با ضدانقلاب و امریکا مهمترین اهدافی بود که شهید پورزادی در سالهای پس از پیروزی انقلاب به دنبالش میگشت. شروع جنگ تحمیلی وظایفی تازه پیش روی او گشود و فعالیتهای شهید را وارد فاز جدیدی کرد. حالا او و همرزمانش باید از انقلاب نوپای اسلامی و تمامیت ارضی کشورشان دفاع میکردند و جلوی دشمن متجاوز میایستادند. شهید پورزادی از اولین روز جنگ تا آبانماه سال ۱۳۵۹ در جبهه مشغول نبرد بود و در اهواز، سلیمانیه، خرمشهر، فارسیات و سوسنگرد با دشمن بعثی میجنگید. او خستگیناپذیر در جبهه حضور داشت و سختیها و کمبودهای جبهه سد راهش نمیشد. سردار جعفر اسدی در خاطرهای زیبا از شهید چنین میگوید: با توجه به استعداد هاشم، در قسمت شناسایی گردان مشغول خدمت شد. یک روز هاشم به اتاقم آمد و به من گفت: «آقای اسدی! میدانی الان توی چه ایامی قرار گرفتیم؟» گفتم: «بله آقا هاشم، ماه محرم». گفت: «آقای اسدی! میدانی که پس فردا تاسوعاست و بعدش عاشورا». دلم یک لحظه لرزید و خودم را جمع کردم و گفتم: «هاشم جان! بله میدانم، حالا منظورت چیست؟» گفت: «آقای اسدی! هیچ میدانی اگر شهیدی روز عاشورا بر دستان مردم خرمآباد تشییع شود، چه غوغایی به پا میشود و چه فضای پرشوری را در روحیه مردم ابوالفضلی خرمآباد ایجاد میکند؟» گفتم: «خب دیگه هاشم! منظورت چیه؟» گفت: «آقا اسدی! من میخواهم در عملیات روز تاسوعا حضور داشته باشم.» دوباره دلم لرزید، با آرامش عجیبی حرف میزد، گفتم: «هاشم جان! نمیشه کار شما شناسایی منطقه است.». خلاصه از هاشم اصرار و از من انکار...». هاشم پورزادی با اصرار زیاد در عملیات شرکت کرد و حضورش چند ساعت بیشتر طول نکشید. در درگیری با دشمن گلولهای به کتفش خورد و به شهادت رسید. او طبق آنچه میخواست و به دنبالش بود آسمانی شد. شهید هاشم پورزادی در همان نخستین روزهای دفاع مقدس، در ۲۷ آبان سال ۱۳۵۹ در سوسنگرد به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به یکی از مردان بزرگ ایران و استان لرستان تبدیل شد.