به گزارش خط هشت، شهید حسین خرازی در طول دفاع مقدس برای رزمندگان لشکر امام حسین (ع) فراتر از فرماندهای بزرگ و شاخص بود. نیروهای لشکر، حاج حسین را در حکم پدری مهربان و دوستی دلسوز میدیدند. شهید خرازی با خلوص، اعتقاد و خوش قلبی ذاتیاش محبوبیت عجیبی در جبههها داشت و نیروها با دیدنش جانی دوباره میگرفتند.
هشتم اسفند ماه سالروز شهادت حاج حسین خرازی، فرمانده خوشنام لشکر امام حسین (ع) است. حاج حسین در جریان عملیات کربلای ۵ در ۸ اسفند ۱۳۶۵ به آرزویی که سالها در جبهه به دنبالش دویده بود، رسید و با نوشیدن شهد شیرین شهادت، آسمانی شد.
رزمندگان لشکر امام حسین (ع) خاطرات و گفتنیهای زیادی از فرماندهشان دارند. با هر کسی که صحبت کنید، هر کدام ویژگیهایی از فرمانده را به یاد میآورد و جز نیکی و خاطراتِ خوبِ ماندگار چیز دیگری برای گفتن ندارد. حاج حسین را همه با تمام وجود و از صمیم قلب دوست داشتند.
چنین محبوبیت در جبههها و در محیطی نظامی به دست نمیآید. باید روحی بزرگ و شخصیتی ویژه داشته باشی تا به این درجه از محبوبیت و دوست داشتن برسی. حاج حسین خرازی بسیاری از این ویژگیها را در خودش جمع کرده بود.
داشتن دغدغه نیروها
سردارسیداحمد موسوی از همرزمان شهید خرازی با ذکر نکاتی، به بیان محبوبیت شهید خرازی میپردازد: «شهید خرازی یک اخلاقی که داشت، همیشه دغدغه نیروها را داشت و خیلی وقتها خودش شخصاً غذای نیروها و امکاناتشان را تأمین و مهیا میکرد. آن روز هم شهیدخرازی از بیسیم متوجه شد که به دلیل نرسیدن آذوقه و مهمات به بچههای حاضر در خط مقدم، آن بچهها در مضیقه و سختی هستند. خیلی ناراحت شد و از ما خواست به سرعت خودرویی را برای فرستادن غذا به نیروهای خط مقدم آماده کنیم. قبل از آنکه ماشین از راه برسد، ایشان بخشی از وصیتنامهاش را داخل سنگر برای ما خواند. یادم است که گفت دوست دارد نام فرزندش که هنوز متولد نشده بود؛ اگر پسر است مهدی و اگر دختر است زینب باشد و او را با نان و رزق حلال بزرگ کنند. حالتش عجیب بود. حتی گفت که از خدا شهادت خواسته و میخواهد بدون اینکه زخمی بشود، مستقیماً به شهادت برسد.»
راویها در دفاع مقدس جزو نزدیکترین نفرات به فرماندهان بودند و به همین خاطر به شناختی خوبی از فرماندهان دست پیدا میکردند. محسن رخصتطلب، راوی فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، ارتباط شهید خرازی با نیروها را چنین بیان میکند: «شهید خرازی در ارتباط با نیروهایش چند موضوع خیلی برایش مهم بود. اول به آموزش نیروها خیلی اهمیت میداد. دوم به کادر رزمی میگفت: باید بداند میخواهد چه کار کند. همه فرمانده گردانها و گروهانها و دسته را به منطقه میفرستاد تا شناسایی کنند و زمین و موقعیت جغرافیایی را ببینند و بشناسند. عنصر سوم نظم بود و به شدت روی نظم تأکید و دقت داشت.»
سرکشی به رزمندگان
این سرکشی کردن و رسیدگی به نیروها برای شهید خرازی اهمیت فوقالعاده بالایی داشت. حاج حسن درویشی، بیسیمچی حاج حسین خرازی، درباره فرماندهاش میگوید: «سردار شهید حاج حسین خرازی اخلاقی که داشتند این بود که خودشان تنهایی میرفتند و به نیروها سرکشی میکردند. اگر دو نفر نیت میکردند همراهش بروند میگفت شما کجا میخواهید بیایید؟ مثلاً اگر آنها میگفتند ما میخواهیم به مسجد برویم، ایشان میگفت خب بروید، برای چه دنبال من راه افتادید؟ اگر میفهمید کسی از پشت سر آهسته او را همراهی میکند، خیلی ناراحت میشد. چون نمیخواست نیروها متوجه شوند تا بتواند بدون تشریفات برود و بین نیروها باشد تا تحقیق کند و بفهمد نیروها در چه وضعیتی به سر میبرند و اگر مشکلی هست به آن رسیدگی کند.»
سردار سیفالله رشیدزاده نیز در این باره میگوید: «در طول دفاع مقدس معروف است که حاجاحمد کاظمی و حاجحسین خرازی دو فرماندهی بودند که تا در خصوص عملیاتی توجیه و قانع نمیشدند، به عملیات ورود نمیکردند. یعنی اول چکشکاریهایشان را میکردند و بعد که قانع میشدند وارد عمل میشدند. یک خصوصیت فرماندهی حاجاحمد توجه به نیروهایش بود. هرجا مقری ساخته میشد، ایشان اول سراغ حمام را میگرفتند تا ببینند امکان نظافت شرعی و شخصی برای نیروهایش مهیا شده است یا نه؟ در مورد تغذیه نیروها هم حساس بود و خودش شخصاً کارهایی از این دست را پیگیری میکرد.»
جانبازی و شهادت
جانبازی شهید خرازی لحظه سخت و دردناکی برای نیروها بود. حسین نجیمی از پژوهشگران دفاع مقدس و رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین (ع) خاطره آن روز را چنین بیان میکند: «در جریان عملیات خیبر شهید میثمی را پیش شهید خرازی فرستادند تا او جلو نزند. شهید خرازی قبل از این عملیات به نیروهایش میگوید اگر کسی مشکلی دارد تکلیف از گردنش ساقط است و میتواند در عملیات حاضر نشود. اما کسی نرفت و بچهها خط بسیار سختی را شکستند. وقتی کار گره میخورد شهید خرازی با جیپ جلو میرود که در حین دیدهبانی خمپاره کنارش منفجر و دست راستش قطع میشود. به نظرم شهید خرازی در طلائیه شهید شده بود. خودش تعریف کرده بود وقتی دستم قطع شد، درد نگرفت؛ یک حال خوشی به من دست داد؛ حال پرواز. صدایی از ملکوت به من گفت حسینآقا میآیی یا میمانی؟ با خودم گفتم میخواهم هنوز بجنگم، خمینی تنهاست، من سرباز اویم، هنوز جنگ تمام نشده. در همین حالات بودم که افتادم زمین. درد به تمام تنم سرایت کرد و در بدنم پیچید.»
و شهادت فرمانده در ۸ اسفند ۱۳۶۵، سختترین لحظه برای نیروهای لشکر بود. حاجیوسف کشفی فرمانده بهداری لشکر ۱۴ امام حسین (ع) خاطره آن روز را چنین به یاد میآورد: «ما با شهادت حاجحسین ضربه خیلی سختی خوردیم. نبود ایشان برای لشکر امام حسین (ع) خیلی سنگین بود. برای قرارگاه و جنگ هم آسیب بزرگی بود. شهید خرازی مهره خیلی باارزشی بود و یک تنه میتوانست چند لشکر را اداره کند. وقتی لشکر امام حسین (ع) را وسط میگذاشتند دو لشکر جناحش را هم میتوانست اداره کند. وقتی شهید خرازی و شهید احمد کاظمی و مرتضی قربانی خطشکن بودند بقیه با خیال راحت پشتشان میآمدند. شهید خرازی و شهید کاظمی ارتباط خیلی خوبی با همدیگر داشتند. شهید کاظمی و شهید خرازی همیشه کنار هم و مکمل هم بودند. از بس خطشکنی را تمرین کرده بودند همه چیز را بلد بودند.»
منبع: جوان آنلاین