سرگروه داوران بخش خاطره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس گفت: به نظرم جریان اصیل، تاریخی و ماندگار جریان خاطرات، خودنویس است. سرمایهگذاری و آموزش ما در این زمینهها کم بوده است. کمتر تهیج و ترغیب کردهایم و انگیزه و یاد دادهایم که رزمندگان خاطراتشان را بنویسند.
به گزارش خط هشت : خاطرهنگاری و مطالعه خاطرات بزرگان فرهنگی، هنری و دینی هر کشور همواره مورد توجه ملتها قرار داشته است. دفاع مقدس باعث ایجاد نهضت خاطرهنگاری رزمندگان و فرماندهان از صحنه هشت ساله ملت ایران شد.
موج خاطره نگاری باعث تغییر ذائقه مخاطبین ایران در سیر مطالعاتیشان شده است. از این رو شاید بتوان گفت: در دهه اخیر یکی از پرمخاطبترین گونههای ادبی خاطرات منتشر شده با موضوع دفاع مقدس باشد. کتابهایی که صدها بار به تجدید چاپ رسیده و نزدیک به میلیون تیراژ داشتهاند.
اهمیت این موضوع و هفدهمین دوره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس بهانهای شد تا گفتوگویی را با «محمد قاسمیپور» سرگروه داوران بخش خاطره هفدهمین دوره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس انجام دهیم که قسمت اول، دوم، سوم آن پیشتر منتشر شد و قسمت چهارم آن را در ادامه میتوانید بخوانید:
نقد منتقدین به کتابهای خاطره بیشتر متوجه به فرم کارهاست یا موضوع و روای؟
در جریان نقد به صورت کلان نقد ادبی و نقد هنر و ادبیات همواره ضعف وجود دارد چون منتقد خوب و آموزش دیده کم داریم. حتی در نقدهای مکتوب که قابلیت انتشار داشته باشند کمکاری زیاد است. یعنی کمتر برای نقد نوشتن وقت گذاشته میشود.
اغلب جلسات به شکل گپ و گعده نقد و بررسی برگزار میشود که به دلیل همین روشن نبودن راه و روشها بیشتر به مباحثات سلیقهای میپردازد و هر کسی میخواهد روش خودش را القا کند.
در حوزه خاطرات کمتر اما در فضای دانشگاهی نقدها متوجه فضای رمان و داستانهای جنگی است و در بحث خاطرات نقد، کمتر ورود داشته و تازگیها این اتفاق شروع شده است و ضعف و کمدانی هم که بیداد میکند.
پایاننامهای از معتبرترین دانشگاه کشور با عنوان «نقد و بررسی رمان دا» وجود دارد، حال آنکه «دا» رمان نیست! حداقل سه نفر استاد مشاور این پایاننامه در حد دکتری هستند که اسمشان روی جلد طلاکوب شده است. این یک مثال است که بدانیم باید در سطح پایاننامهها هم خیلی دقت داشته باشیم. پایاننامههای نقد و بررسی حمایت میشوند. باید این حمایت متوجه اساتید راهنما هم باشد تا استاد درستی بالای سر دانشجو باشد. از طرفی خیلی از کارهایی که خاطره نامگذاری شده اند که باید با مختصات رمان بررسی شوند چراکه همه مختصات رمان را دارند.

نقد میتواند خط کشی بین خاطره و داستان را مشخص کرده و استانداردهای خاطرهنگاری را تببین کند. تعداد زیادی خاطره چاپ شده که پرُ از گزارش و تحلیل است. نهایتاً میگوییم اگر راوی بتواند اثبات کند که تحلیل او تحلیل آن زمانی است و متعلق به دوران خاطره اوست، ذکر آن اشکالی ندارد. ولی اغلب تحلیلها، تحلیل این زمانی است. به کرات خاطرات عملیات محور به گزارش تبدیل شده است.
نقش راوی و ارتباط او با بازنویسی خاطرات چگونه است؟
راویان ما متنوع و از لایههای مختلف اجتماعی هستند. سطوح پایین اجتماعی تا بالا را شامل میشوند. طبیعتاً مرز دخل و تصرف و اعمال سلیقهها فرق دارد. برخی شناخته شده و دارای اعتبار اجتماعی هستند و مسوولیت دارند و برخی هم شهروند عادی هستند، نقش اینها در ارتباط با تهیه و تنظیم خاطرات متفاوت است.
حتی راوی بیسواد خانهدار داریم که نمیداند چه نوشته شده و فقط موافقت کرده و خوشحال است که صاحب کتاب شده است و میداند خاطرهنگار با او دشمنی نکرده و یک کار خلق کرده است. اما یک کارشناس و سیاستمدار و کسی که دغدغه تاریخ دارد باید بداند خلطمبحث نکند و خطوط مرزها را مبهم نکند تا بعدا متهم به این نباشد که چیزی خلق کرد که شبیه شتر گاو پلنگ است.
راویانی وجود دارند که کاملاً سرنوشت کار را تعیین میکنند. کسانی سفارش کار میدهند که سرمایهدار هستند. معتبرترین ناشر ما در این حوزه که سوره مهر است بعد از چندین سال اختلاف و مواردی که به دادگاهها کشیده شد یک نظامنامه داخلی برای خودش طراحی کرده که به راوی و نویسنده به صورت مساوی حق تالیف پرداخت کند. خیلی جاها نمیفهمند که راویان نیز چنین حقی دارند و هیچ وقت هم حقی نخواستهاند و نخواهند خواست. ولی کسانی هم هستند که مطالبهگر حق تالیفشان هستند.
همچنان ما یک قانون مصنفان و مولفان سال 1348 را داریم که براساس آن عمل میکنیم که برای نمایشنامه، فیلمنامه و خاطرات به آن مراجعه میشود در حالی که بهراحتی میتوان در این زمینه یک نظامنامه حقوقی بر اساس اخلاق دینی تدوین کرد.
راویان خوش بیان و خوش حافظهای وجود دارند که خیلی دقیق خاطرات را بیان میکنند. وقتی فایلهای صوتی مصاحبههای آن را گوش میکنیم، متوجه میشویم نویسنده کار زیادی انجام نداده و در مقام پیادهساز مطالب عمل کرده است. پس حق و حقوق او به اندازه نویسنده نبوده و البته برعکس این موضوع هم وجود دارد که راوی خیلی پراکنده گویی کرده و نویسنده زحمت زیادی کشیده است. حق این دسته نیز به خوبی دیده نمیشود که باید قانونگذار، سیاستگذار، کارفرمایان و انتشاراتیها معقول و جدی عمل کنند.

نگاه باید نگاه فرهنگی باشد نه نگاه سود. سود موجب میشود عجله صورت گیرد و کار را کارشناس نبیند و به یک نصفه کارشناس اعتماد شود. میشود در این موارد مقرارتی وضع و سختگیری کرد. نمیشود کتاب را با فرمان تولید کرد و پنج ماه مانده به پایان سال، دستور تولید 30 عنوان کتاب را داد.
خاطرات خودنوشت با کارهای دیگرنوشت چه تفاوتهایی دارد؟
به نظرم جریان اصیل، تاریخی و ماندگار جریان خاطرات، خودنوشت است. سرمایهگذاری و آموزش ما در این زمینهها کم بوده است. کمتر تهییج و ترغیب کردهایم و انگیزه و آموزش دادهایم که رزمندگان خاطراتشان را بنویسند.
فکر میکنم اگر سرمایهگذاری بیشتری در این زمینه میکردیم به این دلیل که ادبیات زمینه خوبی در کشورمان داشته و مردم درک خوبی از آن دارند، زمینه خوب و مساعدی برای خودنوشتهای بهتری وجود داشت. یک مقدار توجیه و آموزش و آشنایی با قضیه لازم است که این مسئله زمینه بهتری دارد که با کمک رسانههای فراگیر میتوان این آموزشها را داد تا به همت، غیرت و انگیزه لازم برسیم.
جریان خاطرات خودنوشت خیلی جذابتر، دلنشینتر و صمیمیتر از نوع دیگرنوشت است. خاطرههای دیگرنوشت در نمونههای قوی و محققانه و پژوهشگرانه، متن را تقویت میکند و دانش و تجربه 2 نفر کار را بالا میکشد ولی خیلی وقتها به علت دخل و تصرفهایی که در زبان و لحن راوی انجام میشود، صداقت و روانی و صمیمت ذاتی کار خودنوشت از بین میرود.
اگر در خاطرات خودنوشت آدمها ادا در نیاورند و دچار تکلف و نثر تصنعی نشوند و خودشان باشند، یعنی آموزش ببینند که خودشان باشند، موفقتر خواهند بود، بخصوص در ارتباط با مخاطب. بخاطر اینکه خواننده و مخاطب سطح توقعش را پایین میآورد و میداند با نویسنده طرف نیست بلکه یک آدم خاطراتش را نوشته است اما در حالتهای دیگر سختگیرانه برخورد میکند چون اسم کسی به عنوان نویسنده آمده است.
اگر خاطره صمیمی، بی تکلف و ساده نوشته شود بهتر به دل مینشیند و دل را میلرزاند و خواننده را تحتتاثیر قرار میدهد. در نظرگاه شخصی اولویت برای من خاطرات خودنوشت بوده است. اما به دلیل کم بودن تعداد علاقمندان برای نوشتن خاطرات خودنوشت به آموزش نویسندگان پرداختهایم و به کارهای دیگرنوشت پر و بال دادهایم.
خاطرات چقدر قابل استناد هستند و چه مولفههایی برای استناد قرار دادن مورد نظر قرار میگیرد؟
میزان مورد استناد قرار گرفتن خاطرات شفاهی بستگی به نوع کار دارد. حتماً الزامی وجود ندارد که خاطرات در قالب کتاب باشد. یک پدربزرگ در خانه حرف میزند و نوهها به وی گوش میدهند. پدربزرگ من از جنگ جهانی خاطره داشت و من درگیری آنها با سربازان آمریکایی را در تهران سال 1321 از او شنیده بودم. بعدها که بزرگتر شدیم جزئیاتی را از او پرسیدم که همان خاطره را دوباره با جزئیات برایم ذکر کرد. فهمیدم واقعاً در جریان این واقعه حضور داشته است.
سالها بعد در جریان یک کار تحقیقی با سندی در کتابخانه مجلس روبرو شدم که ماجرای درگیری پدربزرگم با سربازان آمریکایی را شرح داده بود. با اینکه ایشان هیچگاه از رسانهای شدن آن اتفاق خبری نداشت اما این سند بهگونهای راستآزمایی خاطراتشان شد.
صحت و سقم یک خاطره را محقق جستوجو میکند. بخشی از این اتفاق در جریان خاطرهنگاری اتفاق میافتد. ما میگوییم هر قدر آدمها از کلیات خاطرات به سمت جزئیات سوق داده شوند اگر تجربه نکرده باشند و ندیده باشند، از بیان آن عاجز هستند. این شیوه یک گواه و نشانه برای شک کردن در خاطرات است.

در سالهایی که خاطرات محیرالعقول مد شده است و آدمها فکر میکنند رزمندگی یعنی یک کار خارقالعاده انجام دادن و حتما مثلاً یک هلوکوپتر و هواپیما را زده باشند یعنی خاطراتشان تحث تاثیر جلوههای ویژه سینماست. لازم نیست بگوییم رزمنده ما در خاطرات دروغ گرفته اما همین که ناتوان از ذکر جزئیات است اطلاعات محقق صحت و سقم آن را مشخص میکند و در مرحله پیادهسازیها جاهای اغراق شده قابل تشخیص می شوند.
رویدادهای جنگ انفرادی نیست و بسیاری از آنها را میتوان از دیگران سوال کرد. آدمها وجود دارند. اگر تایید یک خاطره کثرت داشت، آن را ذکر میکنیم اما اگر همه اظهار تعجب و نشیدن کردند آن را در دایره بافتههای خاطره میگذاریم و بافندگی و لافندگیها را کنار میگذاریم. خطر لاف و باف در خاطرات جنگ وجود دارد. ما به کسی تهمت نمیزنیم اما جنس بشر بهگونهای است که ممکن است به سمت بافندگی برود.