×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 690
چاپ کردن این صفحه

شهید محسن حججی و عشقی سیری‌ناپذیر در وجودش به خدا و اهل‌بیت (ع)

اسارت و شهادت را مثل دسته‌گلی خوشبو می‌دانست.

شنبه, 23 مرداد 1400 12:21 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم
شهید محسن حججی در مرداد ۱۳۹۶ و در ۲۶ سالگی و در راه دفاع از حرم اهل‌بیت (ع) به شهادت می‌رسد. مظلومیت و شهادت ایشان، موج بزرگی را در کشور به راه می‌اندازد و همه را بیش از پیش متوجه کار سخت و بزرگ رزمندگان مدافع حرم می‌کند. شهید حججی با شهادتش شوری عجیب در دل جوانان و سراسر کشور به راه انداخت. گویی او حجتی شد تا همگان بیشتر به مظلومیت و حقانیت شهدا پی ببرند. در روز‌هایی که به این شهید والامقام اختصاص دارد، روایت‌هایی خواندنی از زندگی و خداجویی شهید حججی را می‌خوانیم.

شهید محسن حججی در مرداد ۱۳۹۶ و در ۲۶ سالگی و در راه دفاع از حرم اهل‌بیت (ع) به شهادت می‌رسد. مظلومیت و شهادت ایشان، موج بزرگی را در کشور به راه می‌اندازد و همه را بیش از پیش متوجه کار سخت و بزرگ رزمندگان مدافع حرم می‌کند. شهید حججی با شهادتش شوری عجیب در دل جوانان و سراسر کشور به راه انداخت. گویی او حجتی شد تا همگان بیشتر به مظلومیت و حقانیت شهدا پی ببرند. در روز‌هایی که به این شهید والامقام اختصاص دارد، روایت‌هایی خواندنی از زندگی و خداجویی شهید حججی را می‌خوانیم.

طلب شهادت از خدا
قبل از هر کلامی، خواندن بخش‌هایی از وصیتنامه شهید به خوبی ما را متوجه اخلاص و عشق محسن حججی به خدا و شهادت می‌کند. شهید در بخشی از وصیتنامه‌اش اینچنین می‌نویسد: «عمریست شب و روز را به عشق شهادت گذرانده‌ام و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالا‌ترین درجه بندگی می‌رسم. خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم، اما نمی‌دانم که چقدر توانسته‌ام موفق باشم. چشم امیدم فقط به کرم خداوند و اهل بیت است و بس. امید دارم این روسیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده بد پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند.»
یکی از ویژگی‌های شهید که او را از دیگران متمایز می‌کرد، مقید بودنش بود. این موضوع بار‌ها برای دوستان و همرزمانش ثابت شده بود. شهید حججی گاهی اوقات که مجبور می‌شد در خانه ها‌ی مردم سوریه بماند یا از آن‌ها به عنوان سنگر استفاده کند، هنگام اذان از ساختمان بیرون می‌رفت یا در حیاط به اقامه نمازش می‌پرداخت تا مبادا نمازش شبهه‌ای داشته باشد.
در بحث حرام و حلال و رعایت شرعیات نیز بسیار انسان مقیدی بود. زمانی که از جبهه برگشت، محسن به یکی از دوستانش گفت: «این بار که شهید نشدم، حتماً مشکلی در کار من بوده است.» پس از شهادتش دوستانش فهمیدند که مشکل از رضایت پدر و مادرش بوده است. او برای اعزام‌های بعدی رضایت پدر و مادرش را گرفت و به آرزویش رسید.
دسته‌گلی خوشبو
یک بار در خط، یکی از نیرو‌ها خطاب به شهید گفت: «محسن هر بلایی اینجا سرمان بیاید، بیاید. ولی خیلی ترسناک است که بخواهیم اسیر بشویم، بعدش هم بخواهند ما را به شهادت برسانند.» شهید به دوستش نگاهی کرد و یک حدیث از پیامبر را برایش خواند: «مرگ برای مؤمن مثل بوییدن یک دسته‌گل خوشبوست.» خندید و ادامه داد: «یعنی آنقدر راحت و آرام. مطمئن باش اسارت هم همین است. راحت و آرام.»
شهید حججی عکس شهدای مدافع حرم نجف‌آباد را گوشه‌ای از چادر زده بود و بین آن عکس‌ها یک جالی خالی گذاشته بود. بچه‌های حیدریون که می‌رفتند داخل چادر، محسن آن جای خالی را نشانشان می‌داد و با عربی دست و پا شکسته به آن‌ها می‌گفت: «اینجا جای من است، دعا کنید، دعا کنید هرچه زودتر پر بشود.» بچه‌های حیدریون نگاهش می‌کردند و می‌گفتند: «این دارد چه می‌گوید؟» پس از شهادت محسن نیرو‌ها متوجه منظور محسن شدند.
نگین انگشتر
شهید حججی حضرت زهرا (س) را خیلی دوست داشت. انگشتری داشت که روی نگینش نوشته بود: «یا فاطمه الزهرا» زمانی که می‌خواست به سوریه برود، مادر خطاب به محسن می‌گوید: «مامان این رو دستت نکن. این داعشی‌ها کینه زیادی از حضرت زهرا (س) دارند. اگر دستشون بیفتی تمام عقده‌هاشون رو روی سرت خالی می‌کنند.» این حرف مادر انگار محسن را مصمم‌تر از قبل کرد. گفت: «حالا که اینجوری است پس حتماً می‌پوشم. می‌خواهم حرص‌شان را دربیاورم.» محسن را که شهید و عکس‌های سرش را منتشر کردند، انگشتری دستش نبود! داعشی‌ها آن را درآورده بودند. قطعاً وقتی نگین «یا فاطمه‌الزهرا» را دیده بودند آتشی گرفته بودند و به خاطر همین عصبانیت و ناراحتی، آتش کینه‌شان را بر سر محسن خالی کرده بودند.

منبع: جوان آنلاین

خواندن 494 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)