چاپ کردن این صفحه

لحظاتی با شهید مدافع وطن منصور مؤذن/شهید حادثه تروریستی مسجد زاهدان

پنج شنبه, 29 فروردين 1398 12:31 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بر اثر حمله تروریستی عوامل گروهک تروریستی ریگی سال 89 به مسجد امام علی چابهار و انفجار انجام گرفته به شهادت رسیدند

 

به گزارش خط هشت ؛ شهید مدافع وطن منصور مؤذن فرزند مصطفی در تاریخ 1351/03/15 در خانواده ای متدین در شهر اصفهان دیده به جهان گشود. دوران کودکی و دبستان وی تقارن با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی بود. از همان دوران کودکی در کلاس های قران شرکت مستمر داشت. در دوره راهنمایی به دلیل علاقه زیاد به بسیج، در آن جا ثبت نام و حضوری پرتلاش داشت.
پدرش به طور مرتب به جبهه می رفت، اما او بدلیل سن کم نمی توانست در جبهه ها حضور پیدا کند. او با جدیت و کوشش فراوان کارهای معنوی و ارزشی و بسیجی را هم در دوره مدرک کارشناسی اخذ کرد و از آن پس برحسب وظیفه وارد نیروی انتظامی شد.
شهید، راه های الهی و نجات دهنده را ادامه می دهد. عمل های انجام نشده را تکمیل می کند و در راه وصل وصال است. شهید در پی کشف جمال است و در قدرت خداوندی مست می الست می شود و از خود یادگارهای گران بها و ماندگار به ارمغان می گذارد که در دوران خدمت مقدس پاسداری از حریم وطن، جسم تو با زبان سخن می گفت و روحت با احساس، مفاهیم ارزشی را در می یافت.
تو در نیروی خدمتی خود این پیام را به همه می دادی که فراموش نشوند، کهنه نشوند.
حقیقت و شادی و عشق و شاید عده ای دیگر از عشق حقیقت و شادی شروع می کردند و عده ای از مسیر دیگر.
روش تو این بود که همه چیز انسان در نماز مطرح است. نماز محل حقیقت است. نماز شادی مؤمن است و نماز عشق مردان خداست. تو همیشه تجلی افکارت در بین دونماز بود که با صبر و حوصله و اندیشه ای عمیق به دریای بی کران خداوند می رفتی. خدا می داند و بس که در این غواصی چه به چنگ می آوردی.
زندگی انسان های وارسته در مادیات خلاصه نمی شود. تو در دعایت هم درس آموختی و به ما آموزش دادی که فراموش نکنیم که دعای صبح، دعای درخواست کردن نیست، بلکه دعای تشکر است و این تشکر از خالق است که معنا پیدا می کند. برای همین بود که در نیروی انتظامی با تمام جدیت وارد شدی، آن هم با لیسانس مدیریت و بعد از سربازی عاشق این لباس شدی و هر ماموریتی که برای تو در نظر می گرفتند، با کمال میل می رفتی.
ازدواجت راهم با اندیشه انجام دادی. بعد از ازدواج با همسرت و آمدن اولین نوزاد پسر، تو را سیستان و بلوچستان فرستادند و تو پذیرفتی و آرزوهایت را به دست خدا سپردی.
در چابهار به خدمت مشغول شدی. اما دشمن خلق بلوچ که می داند در آن منطقه تیرش به سنگ خورده و دیگر منافعی ندارد، هدف خود را روی شیعیان مظلوم آن دیار قرار داد تا با جنگ شیعه و سنی اهداف پلید استکبار را دامن زند. تو همه این هارا می دانستی و با آن روح لطیف و نگاه عمیق که داشتی، برای خدمت رفتی.
آن روز تاسوعای حسینی بود که تو در هوای عاشورا و وفاداری حضرت ابوالفضل علی رغم این که شیف کاری تو نبود، از بحران اطلاع داشتی، حاضر شدی و در تاسوعای حسینی خودت عاشورایی شدی و در تاریخ 24/09/89 در چابهار توسط عامل انتحاری به درجه رفیع شهادت نائل شدی.

با بصیرت و تشخیص وظیفه راهت را ادامه می دهیم.

 

 

منبع:  شهدای ناجا

خواندن 1159 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)