گفت‌وگو با خواهر سردار شهید مرتضی شادلو از شهدای جهاد سازندگی دفاع‌مقدس

حاج مرتضی خانواده‌اش را برای حضور در جبهه فلسطین آماده می‌کرد!

پنج شنبه, 16 آذر 1402 09:17 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

سراسر جبهه‌های نبرد، شاهد عملیات مهندسی گروه جهادی بود که حاج مرتضی آن‌ها را فرماندهی می‌کرد. برای آشنایی با سیره و سبک زندگی سردار شهید مرتضی شادلو پای صحبت‌های معصومه شادلو خواهر شهید نشستیم. 

به گزارش خط هشت، حاج مرتضی شادلو مسئول پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی استان سمنان بود که در ۲۳ بهمن سال ۶۳ بر اثر انفجار مین در سردشت به شهادت رسید. او به دلیل حضور مستمر در مناطق عملیاتی مجبور شده بود خانواده‌اش را به سردشت ببرد و به رغم وجود ضدانقلاب، آن‌ها را در یک منطقه عملیاتی محروم ساکن کند. سراسر جبهه‌های نبرد، شاهد عملیات مهندسی گروه جهادی بود که حاج مرتضی آن‌ها را فرماندهی می‌کرد. برای آشنایی با سیره و سبک زندگی سردار شهید مرتضی شادلو پای صحبت‌های معصومه شادلو خواهر شهید نشستیم. 
 
 
 صوت زیبای اذان
من متولد ۱۳۵۰ در روستای محمدآباد گرمسار هستم. شهید ۱۲ سال از من بزرگ‌تر بود. ما هفت خواهر و برادر بودیم و مرتضی فرزند دوم خانواده. پدرمان مرحوم حاج‌علی شادلو کشاورز بود و مادرمان صدیقه صابری هم زنی مذهبی و معتقد. مرتضی از همان نوجوانی در کنار تحصیل کار می‌کرد و برای خودش استاد کاشی‌کاری شده بود. برادرم صدای زیبایی داشت و اذان‌های سه وقت نماز را با صدای زیبا و رسایی می‌گفت. 
 
 تشکل انقلابی دانش‌آموزان
برادرم از مهر ۱۳۵۷ در هنرستان و خارج از آن فعالیت‌های انقلابی می‌کرد و با علاقه تمام کتاب‌های شهید مطهری و دکتر شریعتی را مطالعه و در تکثیر و پخش اعلامیه‌های امام‌خمینی (ره) فعالیت داشت. حتی یک‌بار هم قبل از انقلاب دستگیر شد که بعد از مدتی او را آزاد کردند. 
برادرم در هنرستان توانسته بود یک تشکل مخفی با حضور تعدادی از دانش‌آموزان مستعد و مؤثر ایجاد کند و همین موضوع باعث درگیری مدیر هنرستان اویسی و بعضی از همکارانش شده بود. آن زمان برادرم توانست با درایت، خود را از آن درگیری‌ها خلاص کند و جلوی هرگونه بهانه را برای اخراج خود و دوستانش بگیرد. ایشان علاوه بر اینکه هنرستان را تعطیل می‌کرد، دانش‌آموزان را برای شرکت در راهپیمایی سوق می‌داد. بعد‌ها به همراه همین اعضای تشکل مخفی در راهپیمایی‌های تهران حضور فعال داشت. 
 
 از گنبد تا کردستان
مرتضی در مسئله مبارزه و جهاد، یک آدم بسیار خستگی‌ناپذیر بود. او بعد از گرفتن دیپلم فنی‌اش به عضویت کمیته انقلاب اسلامی و سپس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. با شروع اغتشاش در گنبد و کردستان در سال‌های ۵۸ و ۵۹ راهی آن مناطق شد. در پاکسازی شهر‌های کامیاران، سنندج، قروه، بیجار و تکاب شرکت فعال داشت. 
شهید در سال ۱۳۶۰ پس از آغاز جنگ تحمیلی به عضویت جهاد سازندگی گرمسار درآمد و بسیجی‌وار به صورت داوطلبانه به مناطق عملیات جنوب عازم شد. آنجا در ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی به عنوان راننده آمبولانس و سپس راننده لودر در واحد مهندسی ستاد پشتیبانی مناطق جنگی جنوب مشغول شد. 
 
 شکست حصر سوسنگرد
مرتضی در عملیات آزاد‌سازی سوسنگرد، طریق‌المقدس، الی‌بیت‌المقدس، فتح‌المبین، والفجر ۲، والفجر ۴ و خیبر حضور مستقیم و فعالی داشت. آنطور که دوستانش می‌گویند، بسیار شجاع و نترس بود. برای همین به خاطر شهامت و ایثارگری که داشت در عملیات برون‌مرزی مسلم‌بن‌عقیل مسئولیت یکی از محور‌های عملیات به او سپرده شد. 
در مقطعی که مسئولیت فرماندهی پشتیبانی جنگ جهاد استان سمنان در مناطق عملیاتی کردستان به او واگذار شد، در مدت زمان کوتاهی توانست پل ۱۴۰رودخانه سیمینه رود و جاده ۴۰ کیلومتری شاهین دژ بوکان را به پایان برساند. همینطور به عنوان مسئول گروه مهندسی پشتیبانی جنگ جهاد در احداث بزرگراه ۱۴ کیلومتری سیدالشهدا (ع) شرکت کرد. همانجا شیمیایی شد، ولی جبهه را ترک نکرد و بعد از مداوا دوباره به جبهه برگشت. 
 
 حضور در شهر سردشت
جواد امامی یکی از همرزمان برادرم می‌گفت من و حاجی به همراه خانواده در یک منزل به مدت شش ماه در سردشت زندگی کردیم. خانه‌ای بسیار کوچک و از لحاظ ایمنی بسیار خطرناک بود، زیرا در آن منطقه بیشتر ساعات شبانه‌روز در‌گیری مسلحانه وجود داشت و گلوله خمپاره و تیربار بسیار به اطراف منزلمان اصابت می‌کرد. به حاجی گفتم بهتر است با این وضع خانواده را به تهران یا ارومیه منتقل کنیم! حاجی در جواب گفت «بگذار عادت کنند. فردا که بخواهیم برویم و فلسطین را آزاد کنیم، باید خانواده را به لبنان ببریم. آن وقت دیگر خانواده به این وضع عادت کرده‌اند و مشکلی نداریم.»
همرزمانش تعریف می‌کردند حاجی با آنکه فرمانده منطقه بود، زمانی که شب رزمندگان برای استراحت در خواب بودند، با وجود خطراتی که در منطقه وجود داشت یک کامیونی از کالای درخواستی رزمندگان را می‌آورد و به تنهایی بار‌ها را خالی می‌کرد. وقتی که رزمندگان برای نماز صبح از خواب بیدار می‌شدند، به او می‌گفتند چرا ما را بیدار نکردید تا کمکتان کنیم. 
 
 زلیجان را خدا شکافت!
در پیرانشهر و در منطقه هنگ آباد چندین روستا بود که پس از انقلاب جولانگاه ضدانقلاب شده بودند. امکان پاکسازی این روستا‌ها خیلی کم بود. برادران ارتشی نیز پس از چندین نوبت عملیات نتوانسته بودند به نتیجه‌ای برسند تا اینکه با هماهنگی جهاد، فرماندهی محور به برادرم حاج مرتضی سپرده شد. او با استقرار چندین دستگاه لودر و بولدوزر، توانست طی مدت کوتاهی با احداث جاده، عقبه نیرو‌های ارتشی را تأمین کند. ظرف چند روز، منطقه از لوث وجود ضدانقلاب طی عملیاتی با نام فتح و با رمز «یا زهرا (س)» پاکسازی شد. 
برادرم و تیم همراهش توانستند با احداث جاده‌ای، تنگه زلیجان را که هم برای رزمندگان و هم برای دشمن حیاتی بود، باز کنند. فردا بعد از بازشدن تنگه، بچه‌های تبلیغات جهاد در محل تنگه، تابلویی را با مضمون «زلیجان را خدا شکافت» نصب کردند. 
با کمک همین جاده ۲۰ کیلومتری و بازشدن زلیجان بود که نیرو‌های نظامی و عملیاتی توانستند با استفاده از غفلت دشمن توپخانه بعثی‌ها را تصرف کنند. 
 
 عقد با لباس بسیجی
 برادرم سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد. مادرزنش کت و شلوار شیکی از ناصرخسرو برایش خریده بود، اما هر چه مادر و پدر عروس گفتن لباس دامادی را تنت کن و سر سفره عقد بنشین، شهید قبول نکرد و با همان لباس بسیجی که تمیز و شیک بود، عقد کرد و به لباس بسیجی‌اش هم افتخار می‌کرد. 
 برادرم سال ۱۳۶۲ به حج تمتع مشرف شد. شجاعتش زبانزد بچه‌های جبهه و جنگ بود. به گفته همسرش تمام علاقه شهید حضرت‌زهرا (س) بود که با شنیدن نام مبارک آن حضرت حالش عوض می‌شد. به خاطر همین ارادت بود که اسم دخترش را زهرا گذاشت تا هر بار که او را صدا می‌زند، نام آن بزرگوار در ذهنش تداعی شود. 
 
 دیدار با حضرت آقا
برادرم دو روز قبل از شهادتش برای ملاقات با آیت‌الله خامنه‌ای که آن موقع رئیس‌جمهور بودند برای جلسه‌ای به سمنان رفت و یک روز بعد از جلسه برگشت. فکر و ذکرش بچه‌های رزمندگان بود، می‌گفت: «اگر ما راه و سنگر درست نکنیم، جان رزمندگان در خطر است.» یک روز بعد خبر شهادت برادرم را به ما دادند.
 
 میدان مین و شهادت
یکی از همرزمان برادرم تعریف می‌کرد روز شهادت حاج‌مرتضی، هلی‌کوپتر ارتش برای انجام مأموریتی ویژه قرارگاه را ترک کرده بود. حاجی از من خواست به منطقه برویم. جاده به علت بارش برف صعب‌العبور شده بود. ضد انقلابی هم در منطقه حضور فعال داشتند. به همین دلیل دوستان اصرار می‌کردند تا هنگام بازگشت هلی‌کوپتر صبر کنیم، ولی حاجی قبول نمی‌کرد و می‌گفت: «اگر کنار بچه‌ها نباشیم فکر می‌کنند که از آن‌ها غافل شده‌ایم.»
گفتم حاجی شما بمانید من می‌روم! شهید گفت «نه من به این راه‌ها و مسیر‌ها آشنایی کامل دارم. شما ممکن است راه را گم کنید.» حاجی رفت و بعد از چند ساعت با سر و روی پر از برف به همراه بلدوزر آمد. در همان حال که به راننده بلدوزر مسیر حرکت را نشان می‌داد، ناگهان مین ضدخودرویی که زیر چند متر برف دفن شده بود، منفجر شد. ترکش مین به چشم‌های حاجی خورد و تیغه بلدوزر روی سر و کتفش افتاد و حاج مرتضی همانجا به شهادت رسید. 
 
 عکس یادگاری آقا
از برادرم یک فرزند به نام زهرا که متولد ۳۰ آذر ۱۳۶۳ است به یادگار مانده. فرزند شهید ۵۳ روزه بود که پدرش در ۲۳ بهمن ۱۳۶۳ به شهادت رسید. حضرت آقا سال ۱۳۶۴ که رئیس‌جمهور بودند با خانواده شهدا دیداری انجام دادند و در همین دیدار با تنها فرزند برادرم عکس گرفتند. 
 
 انقلاب متعلق به امام زمان (عج) است 
برادرم وصیتنامه زیبایی دارد. حرفی که آن موقع شهید زده است مربوط به کسانی می‌شود که به این نظام بی‌تفاوت هستند. او در وصیتنامه‌اش می‌نویسد: «آن عده‌اى از مردم که در حالت بى‌تفاوتى به سر مى‌برند، کمى بیندیشند. فکر کنند تا دیر نشده برگردند به دامان اسلام که اسلام دین رحمت است. از اینکه گوشه و کنار مى‌نشینند و پشت انقلاب حرف مى‌زنند، مگر این انقلاب چه کرده است؟ همین بس که انقلاب ما را از اوج ذلت به کمال عزت رسانده و سربلند زندگى‌کردن را به ما آموخته است. باید بدانند انقلاب متعلق به امام زمان است و با این حرف‌ها از بین نمى‌رود. بترسید از قیامت که روز سختى است و دیگر بازگشتى نیست و دیگر پشیمانى سودى ندارد. 
امیدوارم که جنگ بین اسلام و کفر به نفع اسلام به پایان برسد و حکومت جهانى مهدى (عج) هرچه زودتر سایه‌اش بر کره زمین گسترده گردد و جهان پر از عدل و داد شود. به امید پیروزى اسلام و نابودى کفار و منافقین.» 
پیکر برادرم در گلزار روستای محمدآباد گرمسار به خاک سپرده شد. مردم این روستا همواره به این شهید توجه خاصی دارند.
 
 
 
 
خواندن 82 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...
cache/resized/36f0b73acd70e5bbbe7e9931e1854b38.jpg
بعضی از زن‌های جهادی خوزستان چندین شهید تقدیم ...
cache/resized/1394b05dc2b6e8a5cca087b66a029622.jpg
«یاقوت سرخ» عنوان کتابی است که در آن، زندگی نامه ...
cache/resized/f7feb7106320e4056d6f270bde631ff6.jpg
ماجرای فکر آوینی کتابی است با موضوع گفتارهایی در ...
cache/resized/9fbeadaffe6db7f248c99c58e4be83af.jpg
کتاب «همسایه حیدر» نوشته فاطمه ملکی با تحقیق بتول ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family