خانم پروانه چراغ نوروزی همسر سردار شهید همدانی 38 سال مجاهدت ایشان را جز به جزء روایت می‌کند. او کسی است که همدانی را برای عضویت سپاه تشویق کرده و سالیان دراز هم در کنارش با همه مشقات زندگی و با دوری اش کنار آمده است. روحیه شاداب و پر از امید همسر شهید باعث می‌شود که بتواند قصه زندگی‌اش به سادگی روایت کند.

پس از حمله شیمیایی به حلبچه من به همراه دو نفر دیگر با دو ماسک شیمیایی به حلبچه رفتیم. زن، مرد، کودک، مرغ، خروس، قاطر، اسب و هر موجود زنده‌ای که فکرش را بکنید مرده بودند. بالای سر یک زن کرد و دختری که در بغلش جان داده بود، رفتم.

همرزم مرحوم منصوری گفت: شهادت حق منصوری بود؛ او خودش همیشه می‎‌گفت دعا کنید من هم شهید شوم. در جنگ و پس از جنگ در کردستان و سیستان و بلوچستان بارها و بارها تا مرز شهادت رفت؛ اما شهادت نصیبش نشد.

انرژی سیداحمد در حین مصاحبه تلفنی هم به خوبی معلوم است و می‌فهمم دوست دارد ساعت‌ها در مورد پدرش صحبت کند

آنقدر اوضاع سوریه ناامن بود که حتی فرودگاه زیر نظر تروریست‌های تکفیری بود. ظهر که به سوریه رسیدیم به ما گفتند: کلاً 20 دقیقه وقت دارید حرم حضرت بی‌بی زینب (س) را زیارت کنید. باید سریع به منطقه اعزام شوید زیرا دشمن آنجا را در نظر گرفته است

در یک دوره ما چهار برادر در جبهه بودیم. اینگونه موارد در آن دوران عادی بود. بسیاری از خانواده‌ها اینطور بودند که بیش از یک نفرشان در جبهه بود. واقعاً کشور شور و حالی دیگر داشت. رسم بود که نگذارند اسلحه برادر روی زمین بماند و با عشق در جبهه حضور پیدا می‌کردند. البته برای مادرمان خیلی سخت بود

شهید زین‌الدین حقوق معمولی که یک پاسدار می‌گرفت را می‌گرفت. از هیچ امکانات دولتی استفاده نمی‌کرد. بار‌ها به ایشان گفته بودند شما باید راننده شخصی داشته باشید ولی آقا مهدی می‌گفت: راننده شخصی نمی‌خواهم، معمولاً یا خودش رانندگی می‌کرد یا با رفقایش جایی می‌رفت.

ایران در سطح رهبری، دولت و ملت در همه زمینه‌ها از ما حمایت کرده‌اند و خون ایرانی‌ها با خون ما عجین شده، ایران مستشاران خود را برای کمک به ما به عراق اعزام کردند، ایران سلاح در اختیار عراق قرار داد، ایران هرگز هیچ کمربند انفجاری به عراق ارسال نکرد.

فلسفه مبارزاتی کومله این بود که باید مثل بولد وزر رو به هد ف حرکت کرد. حتی اگر براد رت هم مقابلت بود باید موانع را صاف کنی و به سوی هد ف پیش بروی. تند روی کومله باعث می‌شد نه تنها با حکومت مرکزی که خیلی مواقع با سایر گروه‌های کرد هم د رگیر شوند

هدایت‌الله بهبودی معتقد است که خاطره‌نویسی و خاطره‌گویی به دلیل آنکه دیگر گونه‌های ادبی به این اندازه برتابنده اسلامیت و استقلال‌خواهی انقلاب نیستند، تبدیل به ناموس انقلاب شده است.

مادرم وقتی خبر شناسایی پیکر برادرم را از زبان سردار شنید دستش را به سوی آسمان بلند کرد و خدا را چند بار شکر کرد. اینجا بود که از نذر صلواتش برای ما صحبت کرد. مادرم سال‌ها بر سر مزاری که به یادبود غلام بعد از تأیید شهادتش درست کرده بودیم می‌رفت و گریه می‌کرد.

دو سال هم از آمدن اسرا گذاشت و عباس نیامد. عاقبت در سال 71 به من گفتند به معراج شهدا در کنار پارک شهر بروم. رفتم و آنجا یک جمجمه و دو ساق پا و یک پلاک دادند و گفتند این فرزندتان است. چند تکه استخوان را داخل یک کفن پیچیده بودند و آن را به ما تحویل دادند. باقیمانده پیکر عباس را در قطعه 28 کنار دایی‌هایش به خاک سپردیم

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/ae368b4fe1dcf13bbe5dfb823cce4597.jpg
کتاب «مرزبانان عاشورایی» در مورد شهدای شهرستان ...
cache/resized/566bf99eb90c7928abcb494fb4bef3f6.jpg
فقط کافی‌ست این کتاب را انتخاب کنی.‌ کتابی که ...
cache/resized/10d9dc457f21601ad63f8a048f0872df.jpg
«نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسمعلی فراست در سال۱۳۶۱ ...
cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...
cache/resized/36f0b73acd70e5bbbe7e9931e1854b38.jpg
بعضی از زن‌های جهادی خوزستان چندین شهید تقدیم ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family