به گزارش خط هشت، کتاب «ملا صالح» یکی از تاثیرگذارترین کتابهای ما در حوزه دفاع مقدس است که تحسین بسیاری از افراد را برانگیخته و حتی برای ساخت فیلم «23 نفر» از آن اقتباس شده است. اما ماجرای قهرمان این کتاب، ماجرای عجیب و غریبی است. فردی که در سالهای پیش از پیروزی انقلاب زحمات بسیاری کشید، به زندان رفت و شکنجه شد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدس هم توسط بعثیها شکنجه و آزار دیده شد و بعد از آزادی از اسارت و بازگشت به کشور عزیزمان هم تا مدتها انگ جاسوسی به او خورد و در زندان بود. نوشتن کتاب «ملا صالح» توسط رضیه غیبشی و بعد از آن ساخت فیلم باعث شد این اتهام از این رزمنده و آزاده برداشته شود و حداقل چون دیگر آزادگان با سرافرازی زندگی کند. درباره این کتاب جذاب همین بس که سال 97 نامزد دریافت جایزه ادبی جلال آل احمد شد. اما درباره وضعیت این روزهای قهرمان این کتاب و فراز و فرودهای نوشتن کتاب با رضیه غبیشی گپ و گفتی داشتیم که در ادامه میخوانید:
خانم غبیشی! تا آنجا که من میدانم شما 10 کتاب در حوزه دفاع مقدس دارید که ملا صالح دومین کتاب شماست. چه طور وارد حوزه نوشتن درباره موضوع دفاع مقدس و آزادگان شدید؟
من از بچگی ذوق نوشتن داشتم و همیشه زنگ انشا بهترین ساعت درسیام بود، ضمن اینکه روزانه خاطراتم را مینوشتم. با شروع جنگ نوشتنم بیشتر شد. چون خودم در آن دوران حضور داشتم و در آن دوران، امدادگر، فعال فرهنگی، و عکاس بودم بالتبع عمیقتر مینوشتم. ملاصالح را هم برای این نوشتم تا آنان که این اسوه و این مرد بزرگ را نمیشناختند، او را بشناسند و بدانند چه زحمات و چه ایثارهایی کرده است.
چه طور سوژه کتاب یعنی ملاصالح را انتخاب کردید؟
ملاصالح از رزمندگان و حماسه سازان و تأثیر گزاران دوران دفاع مقدس و دوست و همرزم همسرم بود، ستارهای بود پشت ابرهای خاکستری. کسی گوهر وجودش را نشناخت و من سعادت پیدا کردم تا نور متجللی او را به همگان بشناسانم و حقیقت وجودش را که همه او را خائن میپنداشتند معرفی کنم و شد آنچه باید میشد.
حاج صالح، انسانی خوش قلب، متواضع، خنده رو، کم توقع و فداکاره بوده و هست، ایشان از همان جوانی در رژیم سابق زمانی که همه در خواب غفلت بودند، متوجه خیلی از مسائل شده بود ومدام از دست ساواک در گریز بود و بعد از دستگیری و تحمل شکنجهها در حبس هم شروع به روشنگری برای زندانیان خلاف کار میکرد، و بعد از انقلاب و در جنگ و حتی در اسارت هم خود را نمیدید و فداکاری میکرد. اما چون به دنبال منافع شخصی خود نبود همیشه مشکلات داشت سفرهاش کوچک بود. اما خیلیها کنار این سفره نشستند، دیوارها و سقف ترک خورده خانه محقرش که این اواخر با کاغذ دیواری آن را پوشانده شاهد این احوال او است.
خانم غبیشی! دوست دارم جزئیتر از زندگی ملاصلاح برایمان بگویید. چه طور میشود که یک شخص هم در زمان شاه در زندان ساواک است، هم در حزب بعث دستگیر میشود و هم بعد از پایان جنگ تحمیلی ورود به کشور همراه با آزادگان باز هم به عنوان خائن و جاسوس دستگیر میشود و مدتها زندانی است؟
ای کاش برای مسئولان هم وجود این شخص این قدر مهم و مؤثر بود. ملاصالح کسی است که واقعاً امنیت بچههای رزمنده را با فداکاریهایش رقم زد و از جان خودش گذشت و فداکاریها کرد و کتکها در اسارت خورد و شکنجهها دید. او در زمان رژیم سابق در خانههای تیمی مخفی بود و مخفیانه به عراق میرفت و نامههای امام را از نجف میآورد و به علمای آبادان میداد و آنها هم تکثیر میکردند و به سراسر ایران میفرستادند. زمانی که ساواک او را دستگیر کرد در زندان دست از کار نکشید و چون یک شخص منبری و اهل علم بود، مسائل شرعی و احکام را برای زندانیان میگفت. بعد از آزادی هم با شروع انقلاب کارهای مختلفی در آبادان انجام داد. از راه اندازی کمیتهها در آبادان تا ستاد عشایر و رادیو عربی آبادان که خودش گویندهاش بود. با شروع جنگ فعالیتهای زیادی داشت، یکی از فعالیتهایش مصاحبه با اسرای عراقی بود.
خودش چه طور اسیر میشود؟
در یک مأموریت با یک لنج برای حزب الدعوه عراق اسلحه میبرد. اما عراقیها لنجش را توقیف میکنند. از الطاف خفیه پرودگار اینکه لنج با تمام اسلحهها غرق میشود چون اگر میفهمیدند داخل لنج اسلحه هست، حتماً اعدامش میکردند. او و ناخدا دستگیر میشوند. او را به استخابارات رژیم بعث میبرند و خیلی شکنجه میشود. اما خیلی اتفاقی به یاد دوستش که یک سرهنگ عراقی بوده میافتد. این سرهنگ عراقی به عنوان جاسوس در زمان شاه در زندان همدان بود که در زندان با ملاصالح آشنا میشود و بعد از آزادی به عراق بر میگردد. وقتی در زندانهای عراق بعد از شنکجههای زیاد یاد این دوستش میافتد و نام او را میگوید، او میآید و جلوی شکنجه او را میگیرد و به او وعده میدهد که او را به کویت یا اروپا بفرستد اما ملاصالح میگوید میخواهم به کشورم بازگردم. سرهنگ میگوید اگر برگردی تو را به عنوان جاسوس اعدام میکنند. به هر حال ملاصالح میماند بین اسیران ایرانی و مترجم اسیران ایرانی میشود و اینجا بود که هر اسیری را که به عراق میآوردند اول با ملا روبرو میشد و او با آنها صحبت میکرد تا به اردوگاه بروند. با همین ارتباطی که داشت اسرای زیادی را از اعدام نجات داد تا اینکه با اولین کاروان اسیران مجروح به ایران بازگشت. اما وقتی به وطن برگشت مشکلاتش بیشتر شد و سالهای سال به عنوان جاسوس و خائن در زندان بود. اما خداوند میدانست پروندهاش پاک است. وقتی که من کتاب را نوشتم و فیلم 23 نفر ساخته شد، تازه مردم فهمیدند که چه اشتباهی کردند و چه ظلمی در حق این رزمنده آزاده شده است.
از سختیهای کارتان برایمان میگویید؟ نوشتن کتاب چه قدر طول کشید و با چه دشواریهایی روبرو بودید؟
مهمترین مشکل این است که بسیاری از این آزادگان لب باز نمیکنند، چون عملکرد مسئولان بیکفایت و شکم سیر و بی درد را دیدند و میبینند. اما مشخصاً درباره این کتاب مصاحبه به علت بیماری ایشان و خستگی روح و جسمش دو سال طول کشید اما در تمام دوران مصاحبه، خوشرو و مهربان بود. من برای نوشتن کتاب همه کارهایش را از صفر تا صد خودم انجام دادم گاهی شرایطی پیش میآمد تا خودم را با راوی و وقتش وفق بدهم، در سرما و گرما، و نداشتن وسایل ضبط و... همه را تحمل کردم تا کتاب خوبی نوشته شود. آنقدر شرایط معیشتی ایشان برایم مهم بود که همیشه دست پر میرفتم.
اما با وجود تمام این مشکلات همسر جانبازم تنها یاورم بود و در ضمن ثبت خاطرات ایشان همراهم بود تا ساعتها می نشست تا کارم تمام بشود. در کارهای منزل کمکم میکرد تا نوشتن را انجام بدهم. حتی برای نوشتن کتابهای دیگرم مرا به محل مورد نظر میبرد و تشویقم میکرد.
به نظر خودتان این کتاب برای جوانها جذاب است؟ دانستن از زندگی اسرا و آزادگان چه کمکی میتواند به مخاطبان امروز ما به خصوص جوانترها بکند؟
جوانان همواره نیاز به سوژههای هیجان انگیز و تأثیر گذار دارند و این ملاصالح کسی است که غیر مستقیم درس مقاومت و فداکاری میدهد. چنین اسوههای متواضعی کمتر وجود دارد. چون اگر بلند پرواز بود جایش تهران و در پست و مقامی بالا بود.
از وضعیت ملاصالح در این روزها میگویید؟ هنوز به او سر میزنید و از احوالش خبر دارید؟
زندگی زیر خط فقر دارد. حقوق ناچیزی از بنیاد شهید میگیرد که چندین سال بعد از آزادیش از اسارت و بعد از اینکه معلوم شد خائن نبوده یعنی از سال 89 به او پرداخت کردند. البته بعد از اکران فیلم -23 نفر- انگ خیانت از او برداشته شد. فیلم اقتباسی از کتاب من و کتاب آقای یوسف زاده است. او منزلی کوچک با دو اتاق در محله سیکلین آبادان دارد.
هر وقت می ببینمش خدا را برای سلامتیش شکر میکنم. او هر وقت مرا میبیند یک جمله به عربی به من میگوید: "انتی تاج راسی، انتی افتخاری" تو تاج سرمی تو افتخارمی و اگر تو نبودی هنوز انگ خیانت به من میچسباندند.
چه قدر کار بر زمین مانده این حوزه وجود دارد؟ مردم ما چه چیزهایی از آزادگان نمیدانند؟
همان طور که گفتم امروز آزادگان بیشماری هستند که در رنج هستند و به علت نادیده گرفته شدن زحماتشان و رنجی که برای تعالی نظام و انقلابشان تحمل کردند، هیچ نگفتند و نگرفتند و فراموش شدند. مردم ما زجر و گریه و شکنجه آنها را ندیدند، آنها آقازاده و شکم سیر نبودند. امروزه هم بسیاری از مسئولان آنها را نمیبینند، هرچند این مقام و مسئولیتی که امروز آنها دارند به خاطر زحمات این رزمندهها و آزادگان است.
اگر نکتهای وجود دارد که میخواهید درباره کتاب یا درباره حوزه کاریتان بیان کنید، بفرمایید.
باید از همراهی بیدریغ همسر شهیدم در این راه تشکر کنم. همچنین برای انتشار کتاب، من با مشکل روبرو شدم. این کتاب دو سال در انتشارات سوره بود و هر بار ایرادات بنی اسرائیلی میگرفتند. اما نهایتاً آن را به انتشارات شهید کاظمی و آقای خلیلی دادم و 24 ساعت بعد تماس گرفتند و گفتند آن را با اشتیاق چاپ خواهند کرد چون بی نظیر است و این کتاب تا امروز 60 بار تجدید چاپ شده است.
منبع: تسنیم