فلاحی دستکم با اجرای عملیات به شکل «پل نادری» مخالف بود. او حتی قبل از جنگ که از تحرکات نظامی عراق گزارش میرسید، معتقد به وقوع جنگ بود، اما برخی حتی بعد از حمله عراق هم میگفتند عراق جرأت ندارد به ما حمله کند.
روحانیت نیز در کنار رزمندگان در جبههها حضور داشتند و نشان آنها عمامههای سیاه و سفیدی بود که میراث پیامبران الهی است؛ آنها حجره و تحصیل را رها کرده و به ایستادگی در برابر کفر پرداختند؛ همانهایی که با عطر و قرآن به جبههها میآمدند و یاد خدا را در میان رزمندگان زنده میکردند و بدونشک همین معنویت بود که عامل برتری ما مقابل دشمن تا به دندان مسلح شد.
بعد از دفع حمله دشمن در آخرین روز تیرماه ۶۷، فشار دشمن کمتر شد. هر چند که تا دو روز بعد همچنان درگیریها ادامه داشت. صدام دشمن سمج و سرسختی بود و تا آخرین لحظات میخواست تا میتواند برای خودش دستاورد ایجاد کند. هرچند که موفق نشد نیتش را عملی کند
بابایی بر اثر اصابت ترکش خمپاره، از ناحیه سر، فک و دست مجروح شد و مورد عمل جراحی قرار گرفت که موهای سرش را تراشیدند و چندروز بعد با سر تراشیده و به قول خودش «کچل» پای سفر دامادی نشست.
مقطعی ما در منطقه عمومی مهران خط دفاعی داشتیم. خط ما از خط دشمن فاصله زیادی داشت. معمولاً در اینگونه مواقع تصمیم میگرفتیم خط خودی را تا حدی جلوتر ببریم تا به دشمن نزدیکتر شویم. منتها بعثیها از هرجایی که عقب میرفتند، پشت سرخودشان مین کار میگذاشتند.
حضرت امام خمینی (ره) سال ۱۳۶۱ در جلسه شورای عالی دفاع، ابتدا با ورود رزمندگان اسلام به خاک عراق مخالفت کردند؛ اما استدلال اعضای این شورا را پذیرفتند و اجازه دادند که نیروهای مسلح ایران بنا به شرایطی وارد خاک عراق شوند.
سرگرد «عزالدین مانع» از فرماندهان عراقی در خاطرات خود به آخرین روزهای حضورش در خرمشهر اشغالی اشاره کرده است.
«محمود رزمنده» از درجهداران ارتش بود که در اولین روزهای دفاع مقدس به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمد.
به تطبیق گفتم همین مختصات را به سه آتشبار ۱۳۰ م. م جهت شلیک بدهید. چند دقیقه بعد ۱۲ قبضه توپ ۱۳۰ م. م و دو قبضه کاتیوشا به روی مرکز تجمع دشمن در حال شلیک بودند. با توکل به خدا گلولهها یکی پس از دیگری در محل تجمع تانکهای دشمن منفجر میشد
خالق بودن خدا را بسیاری قبول دارند ولی در تدبیر امور پای دیگران را به میان میآورند؛ مهم آن است که انسان در ربوبیّت خداوند مقاومت کند یعنی هیچ قانون و برنامهای را از غیر خدا نپذیرد.
در نقطهای که آتش کمتر شده بود، متوجه موتورسواری میشوند که روی جاده به سمت خط مقدم در حرکت است. اتفاقاً موتورسوار آنها را میبیند و خودش را به آنها میرساند. بچهها متوجه میشوند که وی، فرمانده تیپ ۴۴ قمر بنیهاشم (ع)، آقای حاج علی زاهدی است.
با اینکه روزه گرفتن در جبهه آن هم در گرمای خوزستان طاقتفرسا بود باز هم رزمندگان سختی آن را به جان میخریدند، روزهایی با نان ترکشی و در گرمای بالای ۵۰ درجه سانتیگراد با زبان روزه به پیکار با دشمن رفتند و با لبهای خشکیده، تشنه به شهادت رسیدند.