کتاب «رملهای بی قرار» مجموعه دلنوشتههای زائران سرزمینهای نور که در سال ۱۴۰۲ توسط خانم «اعظم شریف» گردآوری شده و توسط انتشارات «خط هشت» منتشر شد.
به گزارش خط هشت از اردبیل؛ کتاب«رملهای بی قرار»مجموعهای دلنشین از دلنوشتههای زائرین سرزمینهای نور که به نویسندگی و گردآوری«اعظم شریف» توسط انتشارات «خط هشت» در ۱۰۰۰ نسخه با حمایت مالی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اردبیل به چاپ رسیده است.
همه ساله اردوهای راهیان نور برگزار میشود. این اردوها موجب آشنایی هر چه بیشتر نسلهای جوان با رشادتها، شجاعت ها و حماسههای رزمندگان اسلام در طول دوران دفاع مقدس میشود.
تعداد بیشماری از زائران احساسات، دریافتها و خاطرات خود را در قابل دلنوشتههایی تقریر نموده و به مسئولین برگزاری تحویل میدهند. مجموعه حاضر برگزیدهای از دلنوشتههایی است که زائران اردوهای راهیان نور استان اردبیل پس از حضور در مناطق عملیاتی به رشته تحریر درآوردند.
در بخشی از کتاب آمده است:
کلاسم تمام شده بود. در راهرو پرسه میزدم تا کلاس بعدی شروع شود. چشمم خورد به آگهی روی بورد که ثبت نام راهیان نور بود. با بی تفاوتی از کنارش گذشتم. پیش خودم گفتم:چقدر بیکارن این همه راه میرن که چی رو ببینن؟
بعد از تمام شدن کلاسها تلفنم زنگ خورد. دوستم بود میگفت برای راهیان نور ثبت نام کرده از من هم خواست که همراهش به این اردو بروم. ایده بدی نبود نزدیک عید بود و دور شدن از درس و دانشگاه کمی حال و هوایم را عوض می کرد.
بعد از صحبت با خانواده ام ثبت نام کردم. چند روز بعد راهی شدیم. از همان اولین روز حس عجیبی داشتم. انگار تک تک سلولهای بدنم برای پذیرش یک تغییر بزرگ آماده بودند. هر چقدر نزدیکتر میشدیم یک نیروی توام با آرامش در وجودم احساس می کردم.
نمی دانم از کجا بگویم. از حال و هوای دو کوهه که مرا به سمت عطش سیری ناپذیر بیداری سوق داد یا از فضای معنوی فتح المبین که گرمای جانسوز اهواز را به گلستان بدل کرده بود. چشمانم چیزی نمیدید. همه چیز را با روحم احساس میکردم. با بیقراری دنبال گمشدهای میگشتم که برایم ناشناس بود. تا این که به اروند رسیدیم.
راوی حکایتی تعریف کرد از رزمندهای که دنبال سربند یازهرا می گشت. چون باور داشت حضرت زهرا (س) برایش مادری میکند.
من گم شده ام را یافته بودم. (ای که مرا خواندهای راه نشانم بده) گمشده من، راهم بود. راهی که تا به آن روز اشتباه رفته بودم.
چه باید بگویم از غروب شلمچه که نماد عشق پاک شهدا به خداوند است. شلمچه من را از زمین جدا کرد تا دل آسمان برد و راهم را نشان داد.
از شهدا خواستم همان طور که دعوتم کردند کمکم کنند تا پای عهد و پیمانم بمانم. عهدی که با خدا بستم. زهرایی شدن و زهرایی ماندن.
ما زنده برآنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
منبع: دفاعپرس