میان حرفهایش از ولایتفقیه میگفت. یادم هست به خاطر ولایی بودنمان مسخرهمان میکردند. میگفتند ایران زده شدید؟ احمد میگفت: ولیفقیه برای همه مسلموناست، نه فقط ایران. عصبانیتش را وقتی دیدم که مهمان خانهمان عکس روی طاقچه حضرت آقا را برعکس کرد.
به گزارش خط هشت ، با برادرم هیئت راه انداختند؛ هیئت محبین قاسم بن الحسن (ع) گاهی از بیرون میآمدم، میدیدم احمد دارد تمرین میکند. خودش مداحی میکرد. میگفت: «زینب! ما عاشورا تاسوعا گریه میکنیم، ولی فقط گریه نیست، باید بفهمیم؛ باید بفهمیم چرا امام حسین (ع) که راحت میتونست بیعت بکنه قیام کرد؟» با حرفهایش مجذوبم میکرد. دوست داشتم ساعتها بنشینم و برایم حرف بزند. میگفت: «ما که کربلا نبودیم تا شب عاشورا توی اون تاریکیِ شب، باز کنار امام حسین (ع) بمونیم و وفاداریمون رو ثابت کنیم. دوست دارم یه بار تو زندگیم خدا یه همچین امتحانی ازم بگیره ببینم سربلند میشم یا نه.»
جمکران و حرم میرفتیم، اما پاتوقمان شده بود گلزار. به مزار شهیدان زینالدین که میرسیدیم میگفت: «مجید قبل از اینکه بره شهید بشه همهٔ عکساش رو از بین برده. چقدر خوبه آدمی که میخواد توی راه خدا شهید بشه اینجوری باشه.» بیشتر شهدای ایرانی را میشناخت. اصلاً خاطراتی ازشان میگفت که من نمیدانستم. شهدای افغانستانی انقلاب و دفاع مقدس را میشناخت. میان حرفهایش از ولایتفقیه میگفت. یادم هست به خاطر ولایی بودنمان مسخرهمان میکردند. میگفتند ایران زده شدید؟ احمد میگفت: «ولیفقیه برای همه مسلموناست، نه فقط ایران.» عصبانیتش را وقتی دیدم که مهمان خانهمان عکس روی طاقچۀ حضرت آقا را برعکس کرد؛ احمد گفت: «مهمونی احترامت واجب، ولی این خونه من و خانممه، ما در مورد وسایل خونه تصمیمم میگیریم.» بلند شد رفت قاب را درست کرد و عکس حضرت آقا را بوسید.
*به نقل از زینب سادات حسینی، همسر شهید مدافع حرم سید احمد حسینی
بریدهای از کتاب دم عشق، دمشق: روایت های خواندنی از شهدای مدافع حرم (صفحات 78 و 79)
نویسنده: عالمه طهماسبی
ناشر: حماسه یاران
منبع: حریم حرم