«پس شرطِ اعزام، اعلام آمادگی خود دوستان میباشد، درست است؟» گفت:«نه، علاوه بر اعلام آمادگی، پیگیری، و درآوردن درِ فرماندهی و حفاظت از پاشنه، شرایط دیگری هم دارد.» و خندید. کنجکاو شدم. صورتم را به علامت سؤال در هم کردم و گفتم:«شرایط دیگرش چیست؟» درحالیکه هنوز خنده از لبش محو نشده بود گفت:«برای اعزام این بچهها، هر شرطی هم که بگذاریم ندیده و نشنیده میپذیرند...»
به گزارش خط هشت، نشستم و پس از سلام و احوالپرسی مختصری، مشغول گفتگو شدم. اولین گفتگویم را همانطور که سرگرد گفته بود با آقای داداشی مسئول هماهنگی اعزام رزمندگان به سوریه شروع کردم. اولین سؤالم را از شرایط اعزام پرسیدم. گفتم:
-آیا اعزام به سوریه و دفاع از حرم اهلبیت علیهمالسلام اجباری است یا با اعلام آمادگی خودِ پاسداران انجام میشود.
آقای داداشی گفت:
-اولاً نه اعزام به سوریه و نه هیچ اعزام برونمرزی دیگری، برای نیروهای ما اجباری نیست. بله، اگر دشمن داخلی یا خارجی قصد تعرض به امنیت کشور را داشته باشد، رزمندگان اسلام موظفاند در داخل مرزهای میهن اسلامیمان پاسخ دندانشکنی به آنان بدهند، اما در خارج از مرزها نه. ثانیاً تا امثال شهید بواس که یک نیروی بسیجی و نه نیروی رسمی سپاه، حضور داشته باشند ما چه نیازی به اجباری کردن اعزام داریم؟
-شهید بواس همان شخصی است که در فروردینماه با شهید سالخورده و خلیلی بود و به شهادت رسید، درست است؟
-بله، نام سالخورده و دیگران را نیاوردم، تا متوجه شوید ما حتی اگر نیروهای رسمی هم نداشتیم، نیازی به اجباری کردن اعزام نداشتیم، باید بودید و میدیدید امثال بواس و سالخورده و همهی کسانی که به این مأموریت اعزام شدهاند، چقدر پیگیری کردند تا بالاخره با مأموریتشان موافقت شد. بچهها از پاسدار و بسیجی، درب اتاق اعزام را از پاشنه درآوردند، از بس مراجعه و پیگیری کردند.
-پس شرطِ اعزام، اعلام آمادگی خود دوستان میباشد، درست است؟
-نه، علاوه بر اعلام آمادگی، پیگیری، و درآوردن درِ فرماندهی و حفاظت از پاشنه، شرایط دیگری هم دارد.
و خندید. کنجکاو شدم. صورتم را به علامت سؤال در هم کردم و گفتم:
-شرایط دیگرش چیست؟
درحالیکه هنوز خنده از لبش محو نشده بود گفت:
-برای اعزام این بچهها، هر شرطی هم که بگذاریم ندیده و نشنیده میپذیرند. آیا باوجود چنین کسانی، نیازی به اجباری کردن اعزام هست؟ همین الانش هم، آنچنان نیرویی توی صف داریم که اگر بخواهیم همگیشان را اعزام کنیم، به قول امام خمینی رحمهالله هرکدامشان یک سطل آب هم به سمت دشمن بریزند دشمن را آب میبرد.
-خیلیها تصور میکنند این شور و اشتیاق برای اعزام، ریشه در حقوق و مزایای مأموریتها هم دارد، این قضیه تا چه حد میتواند دخیل باشد؟
خندهی تلخ و طنزآلودی زد و گفت:
-به همهی آنها که چنین فکری میکنند بفرمایید: اولاً خود مردم سوریه، دار و ندارشان را رها کردهاند، بهعلاوهی دو پایی که دارند دو سهتای دیگر هم قرض گرفتهاند، دارند از زمین و هوا و دریا فرار میکنند. ثانیاً راه باز است، اگر مرد هستید، خودتان برای چنین حقوق و مزایایی به سفری اینچنین بروید. و سوم هم اینکه، برفرض محال چنین باشد، آدم عاقل، حقوق و مزایا را میخواهد برای اینکه با آن زندگی کند، نه اینکه اول جوانی به سفری برود که بازگشتی در آن نیست. سید جان! اگر سری به وصیتنامههای شهدای مدافع حرم بزنی، پاسخت را بهتر درمیابی. وصیتنامهای نیست که در آن بویی از بازگشت به مشام برسد. همگیشان گویی میدانستهاند در این راه بازگشتی نیست. و اما چهارمین و آخرین نکته هم اینکه، مگر فکر میکنی این آدمها چقدر حقوق مأموریتشان میشود؟ مطمئن باش اینها اگر کارگری هم میکردند، بیش از این چیزی که در این راه دریافت میکنند به آنها میرسید.
به قول مادر شهید سیدرضا طاهر: به اینهایی که میگویند مدافعین حرم 20 میلیون میگیرند و به مأموریت میروند بگویید بیایند، ما خانه و زمینمان را میفروشیم، 30 میلیون هم قرض و قوله میکنیم رویش میگذاریم، به آنها میدهیم، حق مأموریتی هم که از سپاه میگیرند، بگیرند نوش جانشان، فرزندانشان را به جنگ بفرستند. آنهم جنگی که حتی احتمال بازگشت جنازهی فرزندانشان هم در آن نزدیک به صفر است. آیا حاضرید؟ اگر حاضر نیستند اینهمه زخمزبان نزنند. کسانی که این حرفها را میزنند ایمان و تقوا ندارند. اینها فقط از شیطان تبعیت میکنند. آدم چقدر باید بیچاره و محتاج باشد که فرزند دلبندش را به نبرد بفرستد و حتی از دیدن جنازهی ثمرهی سی سال زحمت خود نیز محروم شود؟ در معادلات این آدمها فقط پول حرف اول و آخر را میزند و به قول شاعر: کافر همه را به کیش خود پندارد. ایمان یعنی عشق. اگر ذرهای عشق، در وجود این افراد بود، با نگاه عاشقانه به این قضیه مینگریستند و جز زیبایی در آن نمیدیدند.
بریدهای از کتاب «از حاج ابراهیم تا خانطومان» ، صفحات 346 تا 350
به اهتمام: سید عبدالرضا هاشمی ارسنجانی
ناشر: شهید کاظمی
منبع: حریم حرم