به گزارش خط هشت، وقتی میخواست وارد حوزه بشود خودم برای ثبتنام همراهش بودم. از خانه که سوار ماشین شدیم تا وقتی برسیم بابل بهش میگفتم: «پسر نرو! کجا میخوای بری؟ بیا برو درستو بخون. میخوای آخوند بشی که چی بشه؟»
این حرفها را تا دم در ورودی توی گوشش خواندم ولی تصمیمش را گرفته بود و حرفهای من اثری نداشت. توی فامیل، روحانی نداشتیم. به همین خاطر این ذهنیت در ما شکل گرفته بود که افرادی که کم استعداد هستند وارد حوزه میشوند. اصرارهای من برای منصرف کردن امین به خاطر همین مسئله بود. چون امین واقعاً خوش استعداد بود و دوست نداشتم این استعداد با ورود به حوزه از بین برود. احساس میکردم با هوش و استعدادی که دارد در دانشگاه بیشتر به او نیاز میشود ولی خودش حوزه را ترجیح داد. آنقدر دلیل و توجیه آورد و اصرار کرد که بالاخره رضایت من را هم گرفت؛ یعنی آنجا هم بدون رضایت ما کاری انجام نداد.
***
وقتی میخواست وارد حوزه بشود گفتم: «حالا که دوست نداری دانشگاه بری، باشه نرو. میخوای سرباز امام زمان (عج) بشی، قبول؛ ولی رفتن به حوزه شرط داره. این لباسی که تو قراره بپوشی ارزش و بهای زیادی داره. شاید توی جامعه امروز خیلی خریدار نداشته باشه ولی جایگاه بالایی داره. این لباس از تن پیامبر (ص) اومده. آگه میخوای به مسئله گفتن و نماز جماعت اقامه کردن اکتفا کنی و به فکر این باشی که امورات زندگیات طی بشه، من اصلاً رضایت ندارم. آگه میتونی افق نگاه و هدفت رو به افق نگاه علمای برجستهٔ قدیم معطوف کنی، برو. آگه نمیتونی، نرو.» تکتک علما را برایش مثال زدم. گفتم: «برو ببین مطهری چهکار کرد که مطهری شد، علامه طباطبایی چهکار کرد، آیتالله بروجردی چهکار کرد. ببین علمای بزرگ شیعه چهکار کردند.» گفت: «من همه تلاشم رو میکنم»؛ و واقعاً به قولش عمل کرد.*
* به نقل از پدر شهید
بریدهای از کتاب «بزرگمرد»؛ روایتهایی از زندگی مدافع حرم شهید «محمدامین کریمیان» (صفحات 22 و 23)
تهیه و تنظیم: گروه تبلیغی فاطمه الزهرا (س) شهرضا
انتشارات: موسسه فرهنگی مطاف عشق
منبع: حریم حرم