به گزارش خط هشت ، قبل از سالهای ۸۳ و ۸۴ به حج عمره مشرف شده بودم اما توفیق حج تمتع نصیبم نشده بود. خیلی دلم میخواست به حج تمتع بروم اما بهسختی نوبت حج تمتع به افراد میرسید. یک روز یکی از همسفرهای مکه به من گفت: «اگر گذرنامۀ افغانستانی داشته باشی، میتوانی بهراحتی ویزای حج تمتع بگیری.»
من هم که خیلی علاقه داشتم به حج واجب بروم، راه و چاه کارهای اداری آن را از او پرسیدم. چون در تأسیسات ساختمان کار میکردم، تعدادی از بچههای افغانستانی را میشناختم. به یکی از برادران افغانستانی به نام «سیّدمحمد» گفتم: «سیّدمحمد، یک گذرنامۀ افغانستانی میخواهم. میتوانی برایم جور کنی؟»
گفت: «بله. پول که باشد، همهچیز میشود.»
گفتم: «چقدر و چطوری؟»
گفت: «صد هزار تومان پول و یک عکس بده تا برایت بیاورم.»
من هم پول و عکس را به او دادم، اما اصلاً فکر نمیکردم کارم درست شود. دیگر از آن پول دل کندم اما دو روز بعد گذرنامه را برای من آورد.
وقتی گذرنامه را به من داد، دیدم گذرنامۀ تروتمیز و مرتبی است و در قسمت مشخصات نوشته مرتضی، ولدِ حیدر، شغل: دکاندار.
دودوتا چهارتایی با خودم کردم و بعد به حرم حضرت رضا (ع) رفتم و گفتم: «آقاجان اگر قرار است که حواله کنید و ما به حج واجب برویم، بالاخره این شما و این هم گذرنامۀ ما.»
اما به دلم بد افتاد و با خودم گفتم: «اولاً من با حق حساب این گذرنامه را گرفتم و بعد هم با هویت دیگر و به نام افغانستانی قرار است که به حج واجب بروم و بالاخره سهمیۀ چند نفر را پایمال میکنم. آدم در عمرش یک بار ممکن است به حج واجب مشرف شود. بعد، این چه حج واجبی است که با اینهمه تضییع حق همراه باشد؟!»
خلاصه منصرف شدم.
از طرفی در مجموعۀ بسیج بودم. گفتم اگر فردا روزی حفاظت گذرنامه را ببیند، میگویند نکند تو جاسوس هستی و ممکن است برایم مشکل پیش بیاید. به مغازه رفتم و آن را در گاوصندوق گذاشتم و دیگر هم به سراغش نرفتم.
بریدهای از کتاب «ابوعلی کجاست؟»؛ زندگینامۀ خودگفتۀ شهید مدافع حرم «مرتضی عطایی»، معروف به «ابوعلی» (صفحه ۱۸ و ۱۹)
تحقیق: محمدمهدی رحیمی
تدوین: نوید نوروزی
ناشر: دفتر نشر معارف (نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها)
منبع: حریم حرم