به گزارش خط هشت، ماهنامه «شاهد یاران» ویژهنامه یادمان شهدای دانشمند هستهای با عنوان «شهدای هستهای» در دویست و دویست و یکمین شماره این ماهنامه منتشر شده است.
در آغازین صفحات یادمان شهدای دانشمند هستهای، جملات برگزیده از فرمایشات رهبر معظم انقلاب درخصوص شهدای هستهای و اهمیت این صنعت در پیشرفت کشور، بخشی از صحبتهای آیتالله «ابراهیم رئیسی» رئیس جمهور اسلامی ایران در شانزدهمین سالروز ملی فناوری هستهای، صحبت «دکتر محمد اسلامی» معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی و سخنان دکتر «سید امیر حسین قاضیزاده هاشمی» معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در آئین رونمایی از کتاب «تویی که نشناختمت» را میخوانید.
همچنین ماهنامه فرهنگی تاریخی «شاهد یاران» در این یادمان، مروری بر زندگی شهیدان هستهای «محسن فخریزاده»، «مسعود علیمحدی»، «داریوش رضایینژاد»، «مصطفی احمدی روشن»، «مجید شهریاری» و «رضا قشقایی» داشته اشت.
«شاهد یاران» در این شماره گفتوگوهایی با «دکتر سعید فخریزاده» برادر شهید فخریزاده، «حامد فخریزاده» فرزند شهید فخریزاده، «سعید علامیان» نویسنده کتاب «تویی که نشناختمت»، «منصوره کرمی» همسر شهید «مسعود علیمحمدی»، «قمرتاج زینعلی» مادر شهید مجید شهریاری، «شهره پیرانی» همسر شهید داریوش رضایینژاد، «فاطمه بلوری کاشانی» همسر شهید مصطفی احمدی روشن و «رقیه قمی» مادر شهید رضا قشقایی در بر دارد.
در بخشی از این شماره از «شاهد یاران» برادر شهید فخری زاده درباره ایشان گفته است: «شهید به دلیل مسائل امنیتی گمنام بود و اکنون نیز به صورت کامل نتوانستهایم وی را به مردم معرفی کنیم. تخصص شهید صرفاً علم فیزیک نبوده و در سه زمینه دیگر، دانش زیادی داشتند. زمینه اول؛ عرفان بود. تمام شاخههای عرفان را بهصورت کامل میشناخت و به فلسفه علاقه فراوانی داشت. در بعد عرفان نیز، به عرفان ایرانی و مخصوصا به حافظ، سعدی و مولانا علاقه داشت به طوری که چند سخنرانی نیز در این زمینه انجام داده بود. زمینه دوم؛ ادبیات بود. در خصوص تبحر ایشان در این علم خاطرهای را بازگو میکنم. در جلسهای در دانشگاه تهران شهید فخریزاده میهمان بودهاند، در سخنرانی خود درخصوص موضوع ادبی صحبت میکند. پس از اتمام سخنرانی، مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران از شهید فخریزاده دعوت میکند تا به تدریس ادبیات در دانشگاه مشغول شود اما به دلیل مشغله کاری این دعوت را نمیپذیرد. زمینه سوم؛ تسلط نظری به حوزه موسیقی بود. تمام دستگاههای موسیقی را با نام میشناخت و به موسیقی سنتی علاقه فراوانی داشت؛ هرچند خود شهید، ساز نمینواخت.»
در قسمتی دیگر نیز همسر شهید داریوش رضایینژاد میگوید: «وقتی به این حادثه فکر میکنم خیلی دلم میسوزد که آرمیتا حضور داشته و این صحنه دلخراش را دیده است اما برای خودم خوشحالم که حضور داشتم. آرمیتا هم خیلی در مورد آن صحبت میکند. آرمیتا خیلی خوب آن روز را به یاد میآورد، میگوید من سرم پایین بود چون عروسکم پشت صندلی بابا افتاده بود. با صدای شلیک به خودم آمدم. برگشتم و دیدم به سمت بابا تیر شلیک میشود. اصلاً گاهی وقتها میگوید: «مامان تو به اندازه من یادت نیست!» روز بعد از شهادت برای تشییع به آبدانان رفتیم. یکدفعه دیدم صدای فریاد آرمیتا بلند شد و گفت: «عمه میگوید بابا دیگه برنمیگردد.» این خیلی برایش وحشتناک بود و به شدت گریه میکرد. پدرم آرمیتا را با خودش بیرون برد. بعدها از پدرم پرسیدم «چکار کردی که آرمیتا آرام شد؟» پدرم گفت »من هرچه برایش خرید کردم و به پارک بردم آرام نشد تا اینکه از من پرسید بابابزرگ! راستش را بگو بابا برمیگردد؟ « پدرم گفت من نمیتوانستم دروغ بگویم و فقط گفتم: «ما همه میرویم پیش بابا.» جالب بود که این حرف آرمیتا را آرام کرد.»
برای دریافت نسخه الکترونیکی یادمان شهدای دانشمند هستهای با عنوان «شهدای هستهای» به سایت گروه مجلات شاهد مراجعه کنید.
منبع: نوید شاهد
به گزارش خط هشت، ماهنامه «شاهد یاران» ویژهنامه یادمان شهدای دانشمند هستهای با عنوان «شهدای هستهای» در دویست و دویست و یکمین شماره این ماهنامه منتشر شده است.
در آغازین صفحات یادمان شهدای دانشمند هستهای، جملات برگزیده از فرمایشات رهبر معظم انقلاب درخصوص شهدای هستهای و اهمیت این صنعت در پیشرفت کشور، بخشی از صحبتهای آیتالله «ابراهیم رئیسی» رئیس جمهور اسلامی ایران در شانزدهمین سالروز ملی فناوری هستهای، صحبت «دکتر محمد اسلامی» معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی و سخنان دکتر «سید امیر حسین قاضیزاده هاشمی» معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در آئین رونمایی از کتاب «تویی که نشناختمت» را میخوانید.
همچنین ماهنامه فرهنگی تاریخی «شاهد یاران» در این یادمان، مروری بر زندگی شهیدان هستهای «محسن فخریزاده»، «مسعود علیمحدی»، «داریوش رضایینژاد»، «مصطفی احمدی روشن»، «مجید شهریاری» و «رضا قشقایی» داشته اشت.
«شاهد یاران» در این شماره گفتوگوهایی با «دکتر سعید فخریزاده» برادر شهید فخریزاده، «حامد فخریزاده» فرزند شهید فخریزاده، «سعید علامیان» نویسنده کتاب «تویی که نشناختمت»، «منصوره کرمی» همسر شهید «مسعود علیمحمدی»، «قمرتاج زینعلی» مادر شهید مجید شهریاری، «شهره پیرانی» همسر شهید داریوش رضایینژاد، «فاطمه بلوری کاشانی» همسر شهید مصطفی احمدی روشن و «رقیه قمی» مادر شهید رضا قشقایی در بر دارد.
در بخشی از این شماره از «شاهد یاران» برادر شهید فخری زاده درباره ایشان گفته است: «شهید به دلیل مسائل امنیتی گمنام بود و اکنون نیز به صورت کامل نتوانستهایم وی را به مردم معرفی کنیم. تخصص شهید صرفاً علم فیزیک نبوده و در سه زمینه دیگر، دانش زیادی داشتند. زمینه اول؛ عرفان بود. تمام شاخههای عرفان را بهصورت کامل میشناخت و به فلسفه علاقه فراوانی داشت. در بعد عرفان نیز، به عرفان ایرانی و مخصوصا به حافظ، سعدی و مولانا علاقه داشت به طوری که چند سخنرانی نیز در این زمینه انجام داده بود. زمینه دوم؛ ادبیات بود. در خصوص تبحر ایشان در این علم خاطرهای را بازگو میکنم. در جلسهای در دانشگاه تهران شهید فخریزاده میهمان بودهاند، در سخنرانی خود درخصوص موضوع ادبی صحبت میکند. پس از اتمام سخنرانی، مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران از شهید فخریزاده دعوت میکند تا به تدریس ادبیات در دانشگاه مشغول شود اما به دلیل مشغله کاری این دعوت را نمیپذیرد. زمینه سوم؛ تسلط نظری به حوزه موسیقی بود. تمام دستگاههای موسیقی را با نام میشناخت و به موسیقی سنتی علاقه فراوانی داشت؛ هرچند خود شهید، ساز نمینواخت.»
در قسمتی دیگر نیز همسر شهید داریوش رضایینژاد میگوید: «وقتی به این حادثه فکر میکنم خیلی دلم میسوزد که آرمیتا حضور داشته و این صحنه دلخراش را دیده است اما برای خودم خوشحالم که حضور داشتم. آرمیتا هم خیلی در مورد آن صحبت میکند. آرمیتا خیلی خوب آن روز را به یاد میآورد، میگوید من سرم پایین بود چون عروسکم پشت صندلی بابا افتاده بود. با صدای شلیک به خودم آمدم. برگشتم و دیدم به سمت بابا تیر شلیک میشود. اصلاً گاهی وقتها میگوید: «مامان تو به اندازه من یادت نیست!» روز بعد از شهادت برای تشییع به آبدانان رفتیم. یکدفعه دیدم صدای فریاد آرمیتا بلند شد و گفت: «عمه میگوید بابا دیگه برنمیگردد.» این خیلی برایش وحشتناک بود و به شدت گریه میکرد. پدرم آرمیتا را با خودش بیرون برد. بعدها از پدرم پرسیدم «چکار کردی که آرمیتا آرام شد؟» پدرم گفت »من هرچه برایش خرید کردم و به پارک بردم آرام نشد تا اینکه از من پرسید بابابزرگ! راستش را بگو بابا برمیگردد؟ « پدرم گفت من نمیتوانستم دروغ بگویم و فقط گفتم: «ما همه میرویم پیش بابا.» جالب بود که این حرف آرمیتا را آرام کرد.»
برای دریافت نسخه الکترونیکی یادمان شهدای دانشمند هستهای با عنوان «شهدای هستهای» به سایت گروه مجلات شاهد مراجعه کنید.
منبع: نوید شاهد