به گزارش خط هشت، پوستر های جدید 5 تن از شهدای مدافع وطن انتظامی به همت گروه گرافیک موسسه فرهنگی هنری شهدای فراجا منتشر شد.
***
شهید غضنفر ایمانی فرزند غلامعباس متولد 1348/01/20 وقتی به دنیا آمد تمام وجودش پاك و طاهر در هاله ای بود كه همان جا با خودم گفتم: آینده ی این فرزندم درخشان است. كادر نیروی انتظامی بود و در یك دوره ی پنج ساله در تهران مشغول به خدمت بود . از نظر احترام به والدین در حد بالایی بود. آخر هر هفته به مرخصی می آمد. همین دو روز را هم صرف پدر و مادرش می كرد. پدرش بیماری قلبی داشت . او را به حمام می برد و سر و صورتش را اصلاح می كرد. شهید ایمانی در مورخ 1377/11/24 براثر درگیری با شرورمسلح و اصابت 4 گلوله در یکی از محلات قم به شهادت رسید.
***
سردار شهيد جواد خدا كرم در سال 1334 در يكي از محلههاي جنوب تهران در يك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود از همان كودكي به اهل بيت عصمت و طهارت عشق ميورزيد او يكي از بنيانگذاران هيئت محبان الهادي بود ضمن درس خواندن به ورزش سنتي باستاني علاقه داشت ، يكي از پيشكسوتان اين ورزش بود در دوران جواني تحت تأثير برادر بزرگ خود سردار عزيز پاسدار شهيد ابراهيم حاج خداكرم قرارگرفت و مبارزات سياسي خود را شروع كرد اعلاميهها ورساله امام خميني را ميگرفت و پخش ميكردند خدمت به نظام منفور پهلوي را حرام ميدانستند و هيچكدام از اين برادران حاضر به خدمت سربازي نشدند سالهاي 56و 57 به همراه برادرش يكي از برپا كنندگان تظاهرات و راهپيمايي در شهر تهران بودند زماني كه شركت نفت در اعتصاب بود آنها به شهر قزوين رفتند وذغال آوردند وبين مردم پخش كردند تا مردم سختي زمستان را احساس نكنند.
بعد ازانقلاب اسلامي
با ورود حضرت امام (قدس سره) به كشور اسلامي تحت رهبري آن بزرگوار لباس مقدس كميته انقلاب را به تن كرد ابتدا در كميته استقبال از حضرت امام وبعد در كميته انقلاب اسلامي به انجام وظيفه پرداخت . كميتههاي مساجد عليابن – ابيطالب (ع) و مسجد ابوالفضل (ع) در 17 شهريور را تشكيل داد شروع توطئه كردستان از سوي استكبار در سال 57 بفرمان حضرت امام به كردستان رفتند و در كنار دكتر چمران و شهيد قرني حماسهها خلق كردند .
و با شروع جنگ تحميلي در حالي كه سردار شهيد در بيمارستان قلب بستري بود متوجه شد كه برادرش از برادران كميته و محله گرداني را به نام ميثم تشكيل داده و ميخواهند به جبهه بروند شبانه از بيمارستان بيرون آمد و همراه آنها به جبهه ميرود و در يك عمليات بزرگ همراه با شهيد چمران در جنگهاي نامنظم به دشمن حمله كرده و عراقيهاي داخل شهر خرمشهر را ، تامرز شلمچه به عقب ميرانند كه درهمين عمليات ابراهيم شهيد ميشود و ايشان جنازه او را به دوش ميكشد و به تهران ميآورند و بعد از به خاكسپاري به جبهه برگشتند و فرماندهي گردان فوق را بعهده ميگيرد و چون شهيد ابراهيم حاج خداكرم اولين شهيد جنگ در محله 17 شهريور بود تعداد زيادي از جوانهاي محل بهمراه حاج جواد به جبهه رفتند .
مسئوليتهاي سردار شهيد
فرمانده كميته انقلاب اسلامي مسجد عليابن ابيطالب (ع)
عضو شوراي فرماندهي ستاد 6 منطقه 10 تهران
فرمانده ستاد چهار منطقه 10 تهران
فرمانده ستاد 2 منطقه 2 كميته انقلاب اسلامي تهران
فرمانده ستاد امر به معروف و نهي از منكر كميته انقلاب اسلامي استان تهران
فرمانده اداره مرزگلوگاههاي كشور وفرمانده دژبان كل كميته انقلاب اسلام كشور
فرمانده پادگان قوامين و معاونت آموزش لشكر 28 روح الله و …
فرمانده عمليات كميته انقلاب اسلامي آذربايجان غربي و كردستان
بعد ازادغام نيروها معاونت هماهنگ كننده استان تهران و فرمانده نيروي انتظامي كرج
فرمانده منطقه انتظامي شهرستان قم تا سال 74
جانشين ناحيه سيستان و بلوچستان سال 74
فرمانده ناحيه انتظامي استان سيسان و بلوچستان از سال 75 تا تاريخ شهادت در آبانماه سال 76
سردار شهيد جواد حاج خدا كرم به لحاظ اينكه خود برادر شهيد بود بسيار به شهدا علاقه مند بودند و تمام مقام و درجه خود را مديون خون شهدا ميدانستند و هرگاه به مزار شهدا ميرفتند به ما توصيه ميكردند كه روي قبور شهدا پا نگذاريم وبه مناسبتهاي مختلف تعدادي ازبرادران بسيج محل را سازماندهي ميكردند تا به خانواده شهدا سركشي كنند و از آنها دلجويي نمايند چنانچه خانواده شهيد مشكل داشت شخصاً به رفع مشكل آنها ميپرداخت و هميشه در سخنرانيهاي خود ميگفت چنانچه كسي دل خانواده شهدا را شاد كند پيامبر اسلام را شاد كرده است .
زماني لباس ، مقام و خدمت ما ارزشمند است كه در خدمت خانواده شهدا و مردم حزب الله باشيم در غير اينصورت لباس ، درجه مقام به اندازه يك ارزن هم ارزش ندارد و زماني مادركارها پيروز ميشويم كه مردم در كنار ما باشند .
ايشان شخصي با منطق بودند كه حتي بامتهمان خود با ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر برخورد ميكرد و تجسس در امور خصوصي مردم را حرام ميدانست و امنيت جامعه را سرلوحه كار خود قرار ميداد و در راه نظام مقدس جمهوري اسلامي از دادن جان كه بزرگترين هديه الهي است كوتاهي نكرد.
ايشان ساده زندگي ميكردند واز تجملات نفرت داشتند و اعتقاد داشت تمام وسائل دنيا بايد براي نزديك شدن به خدا مورد استفاده قرار بگيرد و ميگفت هرچه به خدا نزديك شويد از شيطان دور ميشويد و به والدين و خانواده ، فاميل و دوستان و نيروهاي تحت امر با احترام برخود ميكرد و چنانچه كسي بعنوان تشكرو قدرداني چيزي يا هديهاي به درب منزل ايشان ميآورند بسيار ناراحت ميشد و ميگفت من براي خداكار كردهام .
ايشان يكي از بزرگان ورزش باستاني كشور بودند كه ورزش باستاني را از 15 سالگي شروع كرده بودند و از بدني قوي وسالم و 185 سانتيمتر قد برخوردار بودند كه خود امتيازالهي براي ايشان بود هر كجاي كشور كه ورزش ميكرد دعاي آخر ورزش را به او ميدادند چون ازگفتاري شيوا و نفسي گرم برخوردار بود و وقتي دعا ميكرد همگان مورد تعجب قرار ميگرفتند و بازبان ساده كلام ميگفت و از جوانها ميخواست كه سيگار نكشند و اگر سيگاري هستند ترك نمايند چون اولين قدم به طرف اعتياد مصرف سيگار ميباشد و در دعا مردم را به خواندن نماز در اول وقت و دقت به معناي آن دعوت ميكرد و خود مقداري از نماز را ميخواند وبا زبان ساده معنا ميكرد كه همگان را شيفته نماز ميكرد و چون خود اهل عبادت بود و مرد عمل ، حرفهايش به دل مينشست و از نظر اعمال الگوي تمام مردم بود و همه دوستش داشتند . حتي مردم زاهدان ، كه در مراسم تشييع ثابت كردند كه خدمت گزاران خود را خوب ميشناسند .
آخرين وداع
يك هفته قبل از شهادت جهت شركت در سميناري به تهران آمده بودند و حركات عجيبي داشتند كه طول آن سه روز كه در تهران بودند با توجه به شركت در سمينار و خستگي ناشي ازجلسه به تمام فاميل و بچهها ،بسيج محل سركشي كردند و از آنها حلاليت ميخواستند به دوست خود ميگويد كه من خواب پدرو برادر شهيدم را ديدهام و آنها ميگفتند جاي ما خيلي خوب است و شما نيز بزودي پيش ماي ميآييد و با صراحت به ايشان ميگويد كه من شهيد ميشوم و وقتي ميخواستند بروند پاهاي مادر خود را بوسيد و حلاليت خواستند و وقتي به زاهدان ميرسنددخترايشان خواب شهادت وي را ديده بوده براي ايشان تعريف ميكند و ايشان ميفرمايند مبارك است و وقتي جنازه مرا تشييع ميكنند ميگويند اين گل پر پر از كجا آمده شما بگوييد از سفر سيستان و بلوچستان آمده و خود خواب ميبيند وبراي همسرش تعريف ميكند كه پيامبر اسلام پيشاني مرا بوسيد . ويك هفته بعد شهادت ميرسند و بعد ما فهميديم كه آخرين هفته وداع بوده است .
***
شهید مدافع وطن علیرضا همایی فصیح در خرداد ماه سال 1347 در یکی از روستاهای شهرستان قهاوند استان همدان در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. وی در 7 سالگی به همراه خانواده به شهر قم مهاجرت کرد و در آنجا مشغول تحصیل شد و در جوانی به عنوان بسیجی داوطلب به جبهه های حق علیه باطل شتافت و لباس رزم بر تن کرد تا از میهن اسلامی دفاع کند. سرهنگ علیرضا همایی پس از اخذ دیپلم در سال 1369 ، وارد دانشکده افسری نیروی انتظامی شد و در سال 1373 مقطع کارشناسی را با موفقیت به پایان رساند و در سال 1387 نیز موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد شد. این شهید عزیز سال ها در یگان های مختلف نیروی انتظامی صادقانه خدمت کرد و در تلاش برای آرامش و امنیت کشور لحظه ای از پای ننشست تا اینکه به فرماندهی انتظامی شهرستان دلگان استان سیستان و بلوچستان منصوب شد. در تمام این سال ها شهید همایی به دلیل جدیت و وظیفه شناسی که داشت مورد توجه فرماندهان بود و سرانجام در تاریخ 23 خرداد ماه سال 1390 در مصاف با اشرار مسلح و در راه دفاع از ارزش ها و مرز و بوم کشور به درجه رفیع شهادت نائل شد و به دیدار حق شتافت.
***
شهید مدافع وطن جواد خلیلی مفرد اردلی در سال 1340 در تهران دیده به جهان گشود. از 6 سالگی برای فراگیری علم و دانش به مدرسه رفت. پس از اتمام دورهی متوسطه، در رشتهی طبیعی دانشگاه تهران قبول شد. اما پس از ثبتنام، تصمیمش تغییر کرد و به دلیل علاقهی زیاد به عضویت کمیته انقلاب اسلامی درآمد و یک سال بعد در پست مسؤل مهمات، با عشق و علاقه به خدمت پرداخت. جواد خلیلی در اوایل انقلاب به صورت مبلّغ به مناطق دیگر میرفت و به دلیل فعالیتهای انقلابی چندین بار دستگیر شد. او به همراه برادر بزرگترش مهدی خلیلی فعالیتهای بسیاری انجام میداد. در کاراته کمربند مشکی داشت. در راهپیماییها و پخش اعلامیه و گشت شب تا صبح حضور فعال داشت و در تمامی برنامههای مختلف مذهبی که در مسجد شاه آبادی محلهی سرچشمه برگزار میشد، شرکت میکرد. آنها از شاگردان حاج منصور ارضی بودند. با شروع جنگ تحمیلی، در برابر به خاک و خون کشیده شدن هم وطنان خود احساس مسئولیت کرد و به بهانهی پیدا کردن برادر بزرگترش مهدی،که خانواده از مدتی قبل خبری از او نداشتند، مرخصی گرفت و به جبهههای نبرد شتافت. سرتیب دوم خلیلی سرانجام یک ماه بعد از اعزام، در ششمین روز از اولین ماه سال 1361 در عملیات فتح المبین، و در جبههی شوش در سن 21سالگی به لقا الله پیوست. پیکر شهید مهدی خلیلی را همزمان با چهلم برادرش شهید جواد پیدا کردند.
***
شهید مدافع وطن علی اکبر خدابنده لو در سال 1337 در روستای طیانه از توابع شهرستان کامیاران پا به عرصه گیتی نهاد علی اکبر به لطف خداوند در خانواده ای متدین و مذهبی و پایبند به ارزشهای اسلامی رشد و پرورش یافت ششم ابتدائی را در کامیاران با موفقیت سپری نمود ، چندی بعد پدرش را از دست داد ، علاقه زیادی به درس خواندن داشت ولی به سبب مشکلات فراوان نتوانست ادامه تحصیل بدهد تا اینکه در سال 1354 به استخدام ژاندارمری در آمد و بعد از انقلاب در زمان جنگ در سال 59 در منطقه مرزی قصرشیرین به اسارت نیروهای ارتش بعثی عراق در آمد اما رژیم بعث خلاف معاهده های بین المللی ، در سال 68 وی را به شهادت رساند.
منبع:شهدای فراجا