به گزارش خط هشت، گردان امام محمدباقر (ع) از قدیمیترین گردانهای لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در دفاع مقدس بود. گردانی توانمند که در عملیات و میادین مختلف حضور یافته و به دلیل عملکرد موفقی که داشت، بارها مورد تشویق و تحسین شهید حسین خرازی قرار گرفته بود. حاج علی اکبر احسنزاده که از سال ۱۳۶۲ تا دو سال پس از پایان دفاع مقدس فرماندهی این گردان را برعهده داشت، هفت سال این گردان را فرماندهی کرد و بیشترین دوران حضور به عنوان فرمانده را نیز در این گردان داشته است. احسنزاده میگوید: گردان ما در دفع پاتکهای سنگین دشمن شهره لشکر بود. وقتی که در والفجر ۸ روی جاده البحار پاتک دشمن را دفع کردیم، شهید خرازی به خط دفاعی ما آمد و جملهای گفت که باعث مباهات ما شد... شرح نقل قول شهید خرازی و مروری بر عملکرد گردان امام محمد باقر (ع) در دفاع مقدس را در گفتوگوی «جوان» با حاج علی اکبر احسنزاده پیشرو دارید.
قبل از اینکه وارد بحث گردان امام محمد باقر (ع) شویم، بفرمایید که شما از چه زمانی وارد جبهههای جنگ شدید؟
من متولد سال ۱۳۴۰ در آران هستم. اوایل سال ۱۳۶۰ که چند ماهی از شروع جنگ میگذشت، در مقطع چهارم دبیرستان تحصیل میکردم. آن سال من و چند نفر از همکلاسیها و هم مدرسهایها تصمیم گرفتیم به جبهه برویم. ۳۵ نفر میشدیم و تعدادمان بیشتر از یک کلاس بود. خرداد ماه ۶۰ به جبهه رفتیم و تا پایان دفاع مقدس تقریباً ۲۵ الی ۲۸ نفرمان به شهادت رسیدند و یکی دو نفر هم جانباز قطع نخاعی شدند. الان از آن جمع ۳۵ نفره، انگشت شمار ماندهایم.
زمانی که شما به جبهه رفتید سپاه هنوز تیپهایش را تشکیل نداده بود، در اولین اعزام به کدام منطقه رفتید؟
در اولین اعزامم به کردستان در شهر مریوان به فرماندهی حاج احمد متوسلیان خدمت میکردم. حضور در یگانی به فرماندهی حاج احمد تجربه خوبی بود که نسیبم شد. بعدها که تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص) را به سوریه و لبنان اعزام کردند، روی حساب همین آشنایی که با حاج احمد و بچههایش داشتم، من هم به لبنان رفتم و به عنوان مربی تاکتیک به مدت شش ماه آنجا آموزش میدادم.
چه مدتی با حاج احمد در مریوان بودید؟ چه زمانی به لشکر ۱۴ امام حسین (ع) رفتید؟
حدود سه ماه مریوان بودم و برگشتم خانه. کمی بعد برای عملیات بستان به جبهه جنوب رفتیم. آنجا دیگر سپاه برخی از تیپهایش را تشکیل داده بود و من هم نیروی تیپ دزفول (۷ ولیعصر) شدم. آن زمان هر جا نیاز بود، نیروها را اعزام میکردند و هنوز تیپها به یک استان یا منطقه خاصی اختصاص نیافته بودند؛ لذا ما هم بسیجی تیپ دزفول شدیم. تا قبل از عملیات خیبر که اسفند ۱۳۶۲ انجام گرفت، من مناطق مختلفی رفتم و در یگانهای مختلفی هم بودم. اگر بخواهم به ترتیب نام ببرم، بعد از عملیات طریق القدس (فتح بستان) به جبهه غرب رفتم و در مناطقی مثل سرپل ذهاب، پادگان ابوذر، خط مقدم تنگه کورک و... بودم. هر وقت هم که عملیات بزرگی در جبهه جنوب انجام میشد، خودم را به آنجا میرساندم. چنانچه برای عملیات رمضان و محرم از طریق تیپ قمربنیهاشم (ع) شرکت کردم و نهایتاً قبل از عملیات خیبر وارد لشکر ۱۴ امام حسین (ع) و گردان امام محمد باقر (ع) شدم.
پس از همان ابتدای ورودتان به لشکر امام حسین (ع) به گردان امام محمد باقر (ع) رفتید؟ فرمانده این گردان چه کسی بود؟
یک توضیحی قبلش عرض کنم که گردان امام محمد باقر (ع) در یک مقطع به فرماندهی حاج مرتضی شریعتی بود و بعدها منحل شد. بعد از تشکیل مجدد، فرماندهیاش را برادر رجایی از بچههای کاشان برعهده گرفته بود. بنده زمان فرماندهی آقای رجایی وارد گردان شدم. رجایی در عملیات والفجر ۴ و خیبر، گردان را فرماندهی کرد. من در والفجر ۴ هنوز به این گردان نیامده بودم. از قبل خیبر وارد شدم و مسئولیت یکی از گروهانهای گردان را برعهده گرفتم.
بنابراین از همان زمانی که وارد گردان امام محمد باقر (ع) شدید مسئولیت داشتید؟
بنده از اوایل سال ۶۰ به عنوان بسیجی به جبهه رفتم و از شهریورماه ۱۳۶۱ هم به توصیه شهید خرازی پاسدار شدم. تجربه چند عملیات مثل طریقالقدس و رمضان و محرم را داشتم و زمانی که وارد گردان امام محمد باقر (ع) شدم، دوستان تشخیص دادند که میتوانم مسئولیت یکی از گروهانهای این گردان را برعهده داشته باشم.
خود شما بیشترین سابقه فرماندهی این گردان را در طول دفاع مقدس دارید، از چه زمانی فرماندهی گردان امام محمد باقر (ع) را برعهده گرفتید؟
برادر رجایی بعد از عملیات خیبر از لشکر رفت و شهید خرازی بنده را به عنوان فرمانده گردان انتخاب کرد. از همان زمان فرمانده این گردان شدم تا دو سال بعد از اتمام دفاع مقدس که گردانها و لشکرها هنوز در مناطق عملیاتی خط داشتند، به عنوان فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) خدمت کردم.
گردان امام محمد باقر (ع) در چه عملیاتی حضور داشت؟
این گردان از قدیمیترین گردانهای لشکر ۱۴ امام حسین (ع) بود و در عملیات بسیاری شرکت کرده بود. بعد از تشکیل تیپ امام حسین (ع) که مهر ۱۳۶۰ صورت گرفت، اولین عملیات بزرگی که تیپ امام حسین (ع) به آن ورود کرد، طریق القدس در آذر ۱۳۶۰ بود. در این عملیات و سپس در تک دشمن به تنگه چزابه در بهمن ۱۳۶۰ و عملیات محرم، گردان امام محمدباقر (ع) شرکت کرد. در همین عملیات محرم و طغیان رودخانه دوئیرج بود که تعداد زیادی از رزمندگان گردان امام محمد باقر (ع) در امواج رودخانه غرق شدند و به شهادت رسیدند. خلاصه که این گردان از قدیمیترین گردانهای لشکر بود. حاج مرتضی شریعتی در همین عملیات محرم فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) بود. بعد هم یک مدت کوتاه که گردان منحل و دوباره تشکیل شد، با فرماندهی برادر رجایی، این گردان در عملیات والفجر ۴ و خیبر شرکت کرد. بعد از خیبر که بنده فرمانده گردان شدم، تقریباً در تمام عملیات بزرگ و تأثیرگذار دفاع مقدس همراه بچههای این گردان شرکت داشتیم. در عملیاتی مانند: بدر، والفجر ۸، کربلای ۴ و ۵، حلبچه (والفجر ۱۰) و تک دشمن در شلمچه حاضر بودیم. حتی گردان ما در عملیات کربلای ۳ که یک عملیات آبی بود و توسط گردان یونس (ع) انجام گرفت به عنوان گردان پشتیبان حاضر بود. البته بچههای ما وارد عملیات نشدند، ولی من به عنوان فرمانده گردان روی اسکله الامیه رفتم و تا حد توان کمک حال بچههای گردان یونس بودیم. بعد از سه روز که اسکله دست نیروهای خودی بود و دشمن هم مرتب با موشک به ما حمله میکرد، بچهها یکسری از وسایل و ادوات اسلکه را منتقل کرده و بعد آن را منهدم کردند.
در میان عملیاتی که گردان امام محمد باقر (ع) شرکت کرد، کدام عملیات گل سرسبد آن بود؟
نمیشود یک عملیات خاص را نام برد. ولی در دو عملیات والفجر ۸ و کربلای ۵، مقاومت گردان ما در برابر پاتکهای سنگین دشمن باعث شد تا شهید خرازی از عملکرد این گردان و بچههایش تقدیر کند. در والفجر ۸ ما روی جاده البحار خط داشتیم. دشمن پاتک سنگینی زد و حتی چند تا از تانکهایشان به بالای خط ما رسیدند و نیروهای گردان این تانکها را روی خاکریز زدند. به جرئت میتوانم بگویم که بچههای ما حق گردان را در آن نبرد ادا کردند و خوب یادم است که هفت الی هشت تانک دشمن درست روی خاکریز خودی منهدم شدند. یعنی دشمن تا آنجا پیش آمده بود، ولی هیچ کدام از بچهها چه پاسدار یا بسیجی که کم سن و سال و جوان بودند، یک قدم عقب ننشستند و با تمام وجود جنگیدند. وقتی که شهید خرازی به خط ما آمد و وضعیت آنجا را دید و از نبرد عاشورایی بچههای ما مطلع شد، جملهای به یاد ماندنی گفت: «کجایند مقتل نویسان که بیایند مقتل بنویسند و شجاعت این بچههای رزمنده را ثبت کنند.» یکبار دیگر هم شهید خرازی چنین جملهای را در مورد رزمندههای گردان امام محمد باقر (ع) گفت و آن هم در عملیات کربلای ۵ بود. در آن عملیات ما در منطقه پنج ضلعی و نهر جاسم بودیم. به قول ماهر عبدالرشید فرمانده بعثی که گفته بود ما ۷۰۰ هزار گلوله روی این منطقه ریختیم، آتش دشمن بسیار شدید بود. اما بچههای گردان ما در خطی که حضور داشتیم مقابل پاتکهای سنگین دشمن جانانه مقاومت کردند. کار به جایی رسید که نیروهای دشمن حتی به خاکریز ما رسیدند و به رزمندههای مجروح تیر خلاص میزدند، ولی بچههای ما حاضر به ترک خط نشدند و آن قدر جنگیدند تا دشمن را وادار به عقبنشینی کردند. در اینجا هم باز شهید خرازی خودش را به خط ما رساند و از عملکرد بچههای گردان تمجید کرد. تنها دو روز بعد حاج حسین خرازی در همین منطقه شلمچه به شهادت رسید.
کدام عملیات برای شما خاطر انگیزتر است؟
در عملیات کربلای ۴ گردان ما خط شکن بود. ما به جزیره ام الرصاص رفتیم و آنجا را گرفتیم. اما چون کلیت عملیات لو رفته بود، به دستور فرماندهی منطقه را تخلیه کردیم و به عقب برگشتیم. میخواهم ماجرای کربلای ۴ را از مهرماه ۱۳۶۵ تعریف کنم. حتماً میدانید که خود عملیات در دی ماه رخ داد. منتها مهرماه شهید خرازی به مقر گردان ما آمد و از ایشان خواستیم اجازه بدهد در عملیات آتی، گردان ما خط شکن باشد. ایشان هم روی یک برگهای محرمانه برای من نوشت: «همان طور که باقرالعلوم (ع) شکافنده علم بودند، شما گردان امام محمد باقر (ع) هم در عملیات پیش رو شکافنده آب (امواج اروند) باشید و خط شکنی کنید. بروید و به بهترین شکل آموزش ببینید.» با این سخن شهید خرازی، بچههای ما سختترین آموزشهای آبی، خاکی، غواصی، سکانداری و ... را دیدند و توانایی های شان را برای عملیات بالا بردند و نهایتاً در سوم دی ماه ۱۳۶۵، گردان امام محمد باقر (ع) به عنوان یک گردان خط شکن به دل امواج اروند زد و با عبور از آن، مناطقی از جزیره ام الرصاص را که برای ما در نظر گرفته شده بود، به تصرف درآورد. اما میدانید که کربلای ۴ با عدم الفتح روبهرو شد و از ما که ساعاتی این جزیره را در تصرف داشتیم خواستند به عقب برگردیم. ما هم عقبنشینی کردیم. ولی کربلای ۴ به واقع عاشورای بچههای گردان امام محمد باقر (ع) بود. در این عملیات ما شهدای بسیاری تقدیم کردیم. یک آماری را برایتان بگویم تا قضیه دستتان بیاید. در کربلای ۴ گردان ما ۲۸۰ نفر نیرو داشت. با احتساب ۲۰ نفر سکاندار و ۲۰ نفر کالیبرچی و دیگران حدود ۳۲۰ نفری میشدیم. در همان یک روز و نیم عملیات، زیر ۱۰۰ نفر به عقب برگشتیم. (حدود ۹۰ نفر) یعنی بیشتر از دو سوم گردان شهید و مجروح شدند و تعدادی هم به اسارت درآمدند. میتوانم بگویم سختترین عملیاتی که من فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) بودم، همین عملیات کربلای ۴ بود.
آن کاغذی که گفتید شهید خرازی برای شما از خط شکنی گردانتان نوشت را دارید؟
نه متأسفانه آن زمان کسی به فکر جمع کردن این چیزها نبود. اگر میماند که یک سند تاریخی خوبی میشد.
تا چه مقطعی فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) بودید؟
گردان ما در اواخر دفاع مقدس در شلمچه خط داشت. بعد از پایان جنگ، دو سال در همین منطقه شلمچه خط داشتیم و من فرمانده این گردان بودم. از سال ۶۲ تا دو سال بعد از جنگ، حدود هفت سال فرماندهی این گردان را برعهده داشتم.
ارتباط بچههای گردان با شما که فرماندهشان بودید چطور بود، هنوز با هم ارتباط دارید؟
در دفاع مقدس معمولاً یک رابطه عاطفی بین رزمندهها و فرمانده شان برقرار بود. شکر خدا ما هم در گردان یک جمع و جو صمیمی داشتیم. طوری که همین الان هم با بچههای گردان ارتباط مستمر داریم. الان ۱۵ سال است که گردهماییهایی را با نام گردان امام محمد باقر (ع) در آران برگزار میکنیم و بچهها از کاشان، اصفهان، خوانسار، گلپایگان و مناطق دیگر قریب ۶۰۰ الی ۷۰۰ نفر میآیند و هنوز مثل دوران جنگ یک رابطه دوستانه و برادرانهای بین ما و همه بچههای رزمنده این گردان برقرار است.
اگر بخواهید فقط یک شهید از گردان امام محمد باقر (ع) یاد کنید، آن شهید کدام است؟
واقعاً سؤال سختی است. از زمانی که من به این گردان ورود کردم شاهد شهادت تعداد زیادی از دوستان و همرزمانم بودم. اما اگر بخواهم صرفاً یک نفر را معرفی کنم، به شهید حاج شیخ جواد قاسم پور معاون گردان اشاره میکنم. قاسم پور یک روحانی بسیار مقاوم و شجاعی بود. ما از دوران ابتدایی همکلاسی و همراه بودیم. همه جا با هم بودیم. از مدرسه تا جبهه. شیخ جواد زمانی که معاون گردان ما شد، یک رزمنده بسیار با تجربه و توانمندی بود. در حد فرمانده گردان بود، اما خودش دوست داشت در گردان امام محمد باقر (ع) بماند و کنار هم گردان را هدایت کنیم. شیخ جواد در عملیات کربلای ۴ شهید شد. ایشان نوک قایقشان در حال آمدن به سوی ام الرصاص بود که روی آب گلولهای به صورتش خورد و به شهادت رسید. هم من و هم بچههای گردان او را دوست داشتیم و شهادتش ضایعه بزرگی برای گردان بود. همین طور میتوانم به شهید موحد اشاره کنم که پیش از قاسم پور معاون گردان بود. موحد از گردان ما به گردان امیرالمومنین (ع) رفت و آنجا به شهادت رسید. یا شهید عبدالله صالحی از فرمانده گروهانهای ما بود. ایشان یک فرمانده بسیار شجاع و پرروحیهای بود و با تواناییهایی که داشت، گروهانش را بسیار منظم، منسجم و با روحیه و عملیاتی بار آورده بود. این گردان مثل خیلی از گردانهای خط شکن و پای کار جبهههای دفاع مقدس، شاهد قدوم شیرمردانی بود که هر کدام خاطرهها و ماجراها برای خود دارند و واقعا آدم نمیتواند صرفاً به چند نفر اشاره کند و باقی را از قلم بیندازد. یاد تمامی شهدای دفاع مقدس گرامی باد.