به گزارش خط هشت، این روزهای یکی از گرمترین روزهای چند سال اخیر در کره زمین است. این گرما در برخی کشورها باعث مرگ چندصد نفر از مردم شده است؛ با این حال ساکنان یکی از نقاط گرم کره زمین، یعنی جنوب و جنوب غرب ایران، در حالی که چای مینوشند، گرما را تحمل کرده و به زندگی ادامه میدهند! اما تحمل گرمای طاقت فرسا در این مناطق همیشه به همین سادگی نبوده است.
۳۱ شهریورماه که صدام، جنگ تحمیلی را علیه ایران شروع کرد، هوا رو به سردی میرفت. با این حال مردان جنوب ایران هنوز هم با تیشرتهای نازک نخی زیر باد کولر مینشستند و باز هم از گرمای هوا گله میکردند که به آنها خبر رسید جنگ نابرابر شروع شده. بدون اینکه لحظهای فکر کنند، تیشرتهای نازک خود را به گوشهای پرت کرده و لباسهای آستین بلند نظامی، کلاههای آهنی و پوتینهای ساقبلند جنگی خود را برداشته و به بیابانهایی رفتند که انگار از آسمانش آتش میبارید و خاک و شنهای زمینش داغ و تازه از جهنم آمده بودند.
اما این تازه شروع ماجرا بود.
روزها از وقتی سختتر گذشت که پاییز و زمستانها میگذشتند و بهار به نیمه خود میرسید. رزمندههایی که در خشکی بودند از داغی هوا و زمین کباب شده و آنهایی که کنار هور و مجنون بودند از شرجی بودن هوا نفسشان در سینه بالا نمیآمد و آبپز میشدند. بعضیها تن به آب میزدند تا چند دقیقهای گرمای هوا یادشان برود، اما به محض اینکه پا به خاک میگذاشتند، بدنشان دمای بالای هوا را تاب نیاورده و بیهوش میشدند. گاهی به ازای چند ساعت آبتنی، چند روز در بیمارستان بستری بودند.
در مناطق خشک هم اوضاع بهتر از این نبود. بیشتر مناطق موتور برق نداشتند و رنگ کولر و پنکه را نمیدیدند. بعضی وقتها لباس رزمندهها از شدت عرق سفید میشد و بدنهایشان عرقسوز. اما تا چند روز نه امکان حمام رفتن داشتند و نه حتی لباس عوض کردن. با همان کلافگی میسوختند و میساختند و برای ایران میجنگیدند. دم افطار روزهای ماه رمضان، دیدن پیکر بیهوش مردی درشت پیکر که از کمآبی گوشه سنگرش از حال رفته، صحنه عجیبی نبود. هر چند آبهای جبهه هم گرم و خاکآلود بود و به زور گلوی خشک رزمندهها را صفا میداد.
کار وقتی سخت میشد که ارتش صدام محض خنده و مردمآزاری روی بمبهای شیمیایی قفلی میزد. سربازهای ایرانی مجبور میشدند ساعتها ماسکهای سنگین پلاستیکی به صورت زده و شلوار و بالاپوشهای ضدشیمیایی به تن کنند تا اثر شیمیایی از بین برود؛ اما این لباسهای سنگین مزیتی داشتند و آن هم این بود که مانع رسیدن نیش پشهها و مگسهای فروانی میشدند که در آن گرما با خون انسانها برای خودشان مهمانی گرفته بودند. حشرات جهشیافتهای که گاهی نیششان از روی چفیه و چند لایه لباس هم رد میشد و به پوست میرسید. این نیشها گاهی حتی مردان بزرگ میدان نبرد را هم به گریه میانداخت.
بسیاری از عملیاتهای بزرگ دفاع مقدس برای زمستان طراحی میشدند تا نیروها تاب و توان بیشتری برای نبرد داشته باشند، اما امان از عملیاتهای سنگین چلههای تابستان!
آن طرف میدان، سربازان عراقی چه داشته باشند خوب است؟ آنها با لباسهای مناسب، امکانات رفاهی و وسایل سرمایشی آمریکایی و آلمانی که با پشتیانی رژیم صدا و دهها کشور حامی برایشان فراهم شده بود، بدون اینکه نگران بمبهای شیمیایی و گازهای خردل باشند، جبهه ایران را بمباران کرده و بوی خاک و باروت را چاشنی داغی هوای جبهه میکردند. انگار حتی گرما هم حامی سربازان عراقی بود.
با این حال هیچ کدام از این مصائب جلوی پیر و جوان ایرانی را نمیگرفت تا بیخیال جبهه شده و به خانههای خود برگردند و از شربت آب لیمو با تکههای یخی که خانم خانه برایشان آماده میکند، لذت ببرند. نه تنها مانع نمیشد، بلکه گاهی با هم دعوایشان میشد چرا که هر یک میخواستند در تنگترین و گرمترین سنگر منطقه مستقر شوند تا بقیه اذیت نشوند!
منبع: فارس