خدا حفظ کند استاد قرائتی را. می گفت: یک بار در پاکستان اول انقلاب یک نفر پرسید: ایران چند حافظ قرآن دارد، ما ۵۰۰ هزار حافظ قرآن داریم، من مانده بودم چه بگویم، اگر راست میگفتم آبرویمان میرفت؛ دروغ بگویم گناه است، یک لحظه به ذهنم رسید، گفتم: ما در ایران محافظ قرآن تربیت میکنیم
به گزارش خط هشت : بنده خدا گیج شده بود. پرسید محافظ قرآن چیست؟ حافظ قرآن جزءهایی از قرآن را حفظ میکند، اما محافظ قرآن میرود جبهه تکه تکه میشود، اما یک وجب از خاک ایران را به صدام{هیچ دشمنی} نمیدهد، ممکن است او قرآن خواندن را بلد نباشد، این محافظ قرآن{بودن} است که مهم است، او هم شروع به احسنت و تحسین کرد.
این خاطره ناب و این جمله که؛ "باطن روزه رسیدن به مقام روضه است. کربلا شهر خدا و رمضان شهر خداست" مرا به درکی تازه می رساند در باره روزهای رمضان جبهه ها و "روزه هایی" که "قضا" می گردید. اما کیست که نداند، در این سفر الهی، به واقع، "حقِ روزه"، هزار بار "ادا" می شد؟ آنان مسافر بودند و نمی توانستند روزه بگیرند اما حالِ خوش روزه داشتند در زیر بمباران دشمن و آتشی که از آسمان می بارید در جنوب. آب داشتند اما فرصت نوشیدن نبود. نان داشتند اما در گیرودار جنگ که دست ها به قبضه تفنگ است کجا می توان به نان اندیشید. این جا ایمان باید حفظ می شد. اصل را باید به جان نگه می داشتیم تا در پرتو آن، همه عبادت های قضا شده را به جا بیاوریم. باید حق را ادا می کردیم تا فرصت برای قضا هم بماند.
ما باور داشتیم این را که "روزه" باید ما را به درک تازه ای از "روضه" برساند. باید رابطه ما را در هندسه امت- امامت تعریف کند و الا آن ساختی که از روزه توقع است، حاصل نمی شود. مگر نه این که بسیاری از اهل نماز و روزه راه به بیراهه می برند وقتی نتوانند رابطه خود را با روضه و امام خویش تنظیم کنند؟ آن روز هم بودند از این قماش که به بهانه روزه، دست از روضه می شستند و جهاد را به فراموشی می سپردند و حتی به مجاهدان که در سفر جنگ، حکم صوم نداشتند، نیشتر هم می زدند؟ بودند و زخم مان می زدند. هستند هنوز در اشکال مختلف که بر زمین عبادت می نشینند اما از عبودیت، فرسنگ، فرسنگ دور می شوند.
داعش و گروه های مشابهش را نگاه کنید. اینان حتما اهل روزه اند و اهل نماز اما اصلا اهل "روضه" و امامت نیستند لذاست که از عبادت به عبودیت نمی رسند بلکه همین عبادت هم چون حجابی سنگین اینان را در خویش شکار می کند.
باری، در جبهه هم ما " روزه دار" نبودیم اما "روزه بان" و نگهبان روزه بودیم. از جنس همان محافضانی که استاد قرائتی به آن ملای پاکستانی گفت. این روزه بانی قطعا در ساحت بندگی از آن روزه داریی که توان جهاد را از مومن بگیرد و او را در روزگار ایستادن بر زمین بنشاند، بهتر است. البته رزمندگانی که می توانستند در مکانی قصد ده روز کنند، روزه می گرفتند اما این روزه داری، پیوندی عمیق با "روزه بانی" رزمندگان خط مقدم و نیروهای عملیاتی داشت. در راستای همان روضه و در هندسه امامت بود لذا عزت داشت و لب های خشکیده را عزیز می کرد. هرکس می خواهد به رمضان در جبهه بپردازد باید که به این دو کلید واژه " روزه داری" و " روزه بانی" توجه کند و دریابد که اگر روزه ما را به روضه نرساند، روزه نیست. لب فروبستن از طعام و از شراب است که فقط گرسنگی به بار می آورد....