به گزارش خط هشت ، حضور بنیصدر در صحنه سیاسی کشور با شروع جنگ تحمیلی همزمان شد و او را به چهرهای پرحرف و حدیث در جبههها تبدیل کرد. بنیصدر با اصرار بر انجام روشهای کلاسیک نظامی، نیروهای انقلابی و مردمی را از مدیریت جنگ دور نگه میداشت و جبههها را از وجود این نیروها محروم میکرد. با عزل بنیصدر در خرداد ۱۳۶۰ و بروز و ظهور نیروهای انقلابی و مردمی بهناگاه وضعیت جنگ نیز تغییر کرد و رزمندگان با آزادسازی مناطق اشغالشده دست بالا را در جنگ گرفتند. دکتر محمد درخور از جانبازان دفاع مقدس در گفتوگو با «جوان» به تشریح وضعیت جبههها در زمان مدیریت بنیصدر میپردازد و از تأثیر او بر جبههها میگوید.
در ماههای اول جنگ چقدر نوع دیدگاه و مدیریت فردی، چون بنیصدر را در جبهههای جنگ مؤثر میدانید؟
آن زمان بنیصدر رئیس جمهور و فرمانده کل قوا بود و اختیارات فرماندهی کل نیروها را بر عهده داشت. منتها به دلیل شرایط سیاسی و کشمکشهایی که در کشور وجود داشت بنیصدر معتقد بود فقط با منش و روش کلاسیک نظامی باید جنگ را اداره کرد. به همین خاطر خیلی به سپاه و عناصر مردمی مرتبط با سپاه مثل بسیج اعتقاد نداشت که آنها میتوانند با نقشه و طراحی نظامی جلوی دشمن را بگیرند. به همین دلیل گرایش خاصی به ارتش داشت. چون ارتش انسجام و سازمان نظامی داشت و فکر میکرد جلوی پیشروی دشمن را میتوان با روشهای کلاسیک صرف گرفت. در این دوران مهمترین عملیاتهایی که ارتش با نظر بنیصدر انجام داد عملیاتهای نصر و توکل در محور هویزه و آبادان بود که نتیجه خاصی را هم به دنبال نداشت. بنیصدر دوست داشت در جبهه نتیجه بگیرد، ولی آن زمان روش کلاسیک نظامی ما در برابر ارتش عراق جواب نمیداد. بنیصدر از نظر نظامی دوست داشت نتیجه بگیرد تا بتواند بعضی از کشمکشهای سیاسی را مدیریت کند. در یکی از مهمترین عملیاتهای آن زمان با مدیریت بنیصدر در هویزه به جایی نرسیدیم و مجبور به عقبنشینی شدیم و در محور آبادان هم نتیجه خاصی حاصل نشد. حتی ماهها بعد که عملیات فرماندهی کل قوا طرحریزی شد هنوز آثار شکستها در این محورها وجود داشت. بنیصدر فکر میکرد به تنهایی و با نگاه صرف کلاسیک توان اداره جنگ را دارد. او نمیخواست در کشمکشهای سیاسی و با ورود نهادهای انقلابی مثل سپاه موقعیتش تضعیف شود. این تقابل تا اوایل سال ۶۰ وجود داشت؛ لذا یک نگاه غیرانقلابی و بدون پشتوانه را در اوایل جنگ شاهد بودیم. در اثر این سیاستهای غلط بود که بلافاصله پس از عزل بنیصدر، رزمندگان که همان جوانان انقلابی بودند نام عملیات بعدی خود را فرمانده کل قوا خمینی روح خدا گذاشتند و کمکم تفکر انقلابی در جنگ حاکم شد. این نگاه از عملیات فرماندهی کل قوا خودش را نشان داد و در عملیات ثامنالائمه به اوج خود رسید و در ادامه باعث خروج دشمن اشغالگر از کشور شد.
مشکل عملیات کلاسیک در آن مقطع از جنگ چه بود؟
روشهای کلاسیک بر اساس یکسری آموزههای صرف نظامی شکل میگیرد. زمانی که انقلاب شد ارتش عراق منسجمترین ارتش خاورمیانه بود و زیرنظر آموزشهای خوبی به ویژه در بخش زرهی قرار داشت، اما ارتش ایران پس از پیروزی انقلاب در حال پوستاندازی بود و در حال فاصله گرفتن از نگاه طاغوتی قرار داشت. یکسری اقدامات در ارتش صورت گرفت و مقداری سازمان نظامی ارتش بعد از انقلاب تضعیف شد و تا بیاید خودش را پیدا کند زمان میبرد. تجهیزاتی هم که در اختیار ارتش قرار داشت نسبت به تجهیزات ارتش عراق به ویژه در بخش زرهی خیلی بهروز نبود. بههم ریختگی سازمان کلاسیک نظامی ما تناسبی با ارتش عراق نداشت. به همین خاطر در زمان جنگ روش کلاسیک نتیجه نمیداد. نگاه انقلابی فارغ از این نگاه کلاسیک بود. نه اینکه روش کلاسیک را کامل کنار بگذاریم بلکه با روشهای انقلابی مکمل کردیم. مثلاً میگفتند برخی تاکتیکهایی که امکان تغییر دارد را میتوان تغییر داد. مثلاً ارتش عراق در روز میجنگید و ما تصمیم گرفتیم در شب بجنگیم. این یعنی پیدا کردن نقاط ضعف دشمن و ضربه زدن به آن. به همین شکل بعضی تاکتیکها را نامتقارنسازی کردیم تا بتوانیم ارتش عراق را شکست دهیم.
بنیصدر از قدرت گرفتن نیروهای مردمی و انقلابی واهمه داشت؟
بنیصدر قائل نبود که سپاه و نیروهای مردمی میتوانند در صحنه انقلاب و کشور مدیریت کنند. فکر میکرد اگر اینها بیایند موقعیت خودش تضعیف میشود؛ بنابراین به دنبال این بود که با روشهایی که خودش قبول دارد در جنگ به پیروزیهایی دست پیدا کند تا مجال حضور این نیروها پیدا نشود. برای رسیدن به این موضوع خیلی تلاش کرد و اوج آن به عملیاتهایی که انجام داد میرسد. اگر او از این نیروهای انقلابی کمک میگرفت و آنها را وارد جنگ میکرد بهتر نتیجه میگرفت، اما تفکر سیاسی و زاویه گرفتنش از نگاه امام باعث شد از اداره کشور و جنگ ناتوان شود.
اگر بنیصدر عزل نمیشد، امکان داشت با توجه به ناکامیهایی که متحمل شده بود، اعتماد به نیروهای انقلابی را در دستور کار قرار دهد؟
این اعتماد هر روز خرابتر میشد و اگر از ریاست جمهوری عزل نمیشد فکر نمیکنم نظراتش تغییر میکرد. بنیصدر خیلی تحت تأثیر نگاه صرف کلاسیک و نگاه اشتباه در بعضی تاکتیکهای سنتی در گذشته ایران بود. نگاهی اشتباه به تاریخ ایران باستان داشت. جنگهای آن زمان با جنگ ایران و عراق کاملاًَ فرق میکرد و زمانی که میتوانستی زمین بدهی زمان بگیری سوارهنظام با اسب میجنگید. بحث توپ و تانک و پیشروی ۱۰۰ کیلومتری در یک ساعت وجود نداشت. این تئوری اینجا جواب نمیداد و هر قدر به دشمن زمین میدادی دیگر امکان پس گرفتن نبود. این نگاه درستی نبود که بنیصدر داشت. با این حال فضا و مجال کافی به بنیصدر داده شد و اوجش در عملیات نصر اتفاق افتاد. با اینکه عملیات از یک منطقه کوچک شروع شد، ولی نگاه فرامرزی داشت و میخواست به دجله بچسبد. نمیتوانیم بگوییم فضا برای کار کردن بنیصدر وجود نداشت و کسی نگذاشت و چوب لای چرخش گذاشتند. همه کمکش کردند و دانشجویان انقلابی پیرو خط امام نشان میدادند همه قوای کشور در اختیار بنیصدر قرار دارد و هر طوری که او دست دارد در جبههها عمل میشود. همه کمکش کردند، ولی او نگاه دیگری داشت و به فکر اتحاد نیروها نبود. خودش هم در جبههها حضور داشت و اگر در عملیاتها پیروز میشد خیلی به نفعش بود و موضع سیاسیاش را محکم میکرد.
اگر در این دو عملیات موفق میشد ممکن بود شیوه ما برای اداره جنگ به همان شکل ادامه پیدا کند؟
قطعاً اگر این دو عملیات موفقیتآمیز بود و به اهدافی که میخواست میرسید همین شیوه را ادامه میداد. آن زمان اهداف این عملیات تنها خارج کردن دشمن از کشور نبود بلکه میخواست کاری کند تا دشمن تنبیه شود. نه تنها به اهدافش در آنسوی مرز نرسید بلکه ما به مرز بینالمللی هم نرسیدیم.
در صورت حمایت از نیروهای انقلابی امکان داشت جنگ در ماههای اولیه سرنوشت دیگری پیدا کند؟
ما ابتدای جنگ حضور نیروهای سپاه و انقلابی را در گروههای کوچک در مناطق مختلف داریم. نامه معروف آقای شمخانی، تلاشهای شهید جهانآرا در خرمشهر، تلاشهایی که در سوسنگرد منجر به نامه نوشتن آیتالله خامنهای شد، همگی وجود دارند و اگر اینها مورد توجه قرار میگرفتند و بنیصدر اهمیت میداد و نگاه سیاسیاش را کمتر میکرد قطعاً اداره جنگ در همان روزهای جنگ میتوانست با نگاه انقلابی پیش برود. ما همان زمان در جبهه دکتر چمران و شهید غیوراصلی، جهانآرا و دیگر چهرهها را داشتیم و همین حضور باعث آزادشدن سوسنگرد از محاصره شد. این پتانسیل وجود داشت، ولی بنیصدر اصرار عجیبی روی نظر خودش داشت و بر عدم دخالت دادن نیروهای انقلابی تأکید میکرد. او میخواست جنگ با نظرات او به نتیجه برسد تا نیروهای نزدیک به خط امام از جبهه فاصله بگیرند. او با این ترفند میخواست در مسائل سیاسی در تهران بهتر عمل کند و همین باعث نادیده گرفتن نیروهای انقلابی و مردمی شد. زمانی که نیروهای مردمی مدیریت جنگ را به عهده گرفتند نشان دادند برنامههای آزادسازی کشور چقدر خوب پیش میرود و موفقیتها با رفتن بنیصدر همینطور زنجیروار ادامه پیدا کرد. ارتش هم بدون بنیصدر خیلی بهتر عمل کرد و در عملیات فتحالمبین و آزادسازی خرمشهر در کنار سپاه حضور داشت. با رفتن بنیصدر این تفکر انقلابی و مکتبی هم در ارتش حاکم شد و در کنار نیروهای سپاه قرار گرفت و موفقیتهای خوبی به دست آمد.
با توجه به مشاهدات خودتان، در زمان جنگ چقدر جبهههای ما از شرایط سیاسی پشت جبههها تأثیر میگرفت؟
خیلی مؤثر بود و به ویژه در ابتدای جنگ بحثهای مدیریت بنیصدر خیلی روی جبههها تأثیر میگذاشت. بنیصدر در محافل و مجالس زیادی صحبت و سخنرانی میکرد و نیروهای انقلابی این سخنان را میشنیدند و علاقه زیادی هم به امام داشتند و دوست نداشتند مسئولان تراز اول کشور با نظرات امام زاویه داشته باشند یا ساز خودشان را بزنند. این صحبتها اثرگذار بود به ویژه روی کسانی که در لایههای میانی و راهبردی جنگ بودند. بحرانهای سیاسی باعث میشد تا در جبههها اختلاف به وجود بیاید و همین نگاه باعث بروز و ظهور تفکرات انقلابی در هر دو سازمان ارتش و سپاه شد. زمانی که این اختلافات اوج میگیرد از درون این اختلافات یک نیروی جدید زایش پیدا میکند. محسن رضایی و صیادشیرازی از دل این اختلافات بیرون میآیند.
خبر عزل بنیصدر چه تأثیری در جبههها داشت؟
تأثیرش آنقدر بود که عملیات فرماندهی کل قوا طراحی شد. این عملیات شاید نتایج زیادی نداشت، ولی همین که فهمیدیم ارتش و سپاه در کنار هم میتوانند عملیات انجام دهند و خودشان را پیدا کردند باعث شد تا ستاد عملیات جنوب قدرت بگیرد. طراحی عملیاتهای بزرگ بعدی از این عملیات به وجود آمد و جرقه شروع موفقیتها در جبههمان از عملیات فرماندهی کل قوا در خرداد ۱۳۶۰ زده شد. این عملیات استعدادهای نهفته را نشان داد و اولین گام را در آزادسازی آبادان از محاصره برداشتیم.
پس با خبر عزل بنیصدر جبههها دچار شوک نشد؟
اصلاً، در سپاه که اصلاً چنین چیزی به وجود نیامد؛ در ارتش هم شاید در تعداد کمی از فرماندهان شوک به وجود آمد و فکر کردند وضعیت جنگ با این اتفاق سختتر میشود. به محض اینکه افرادی مثل شهید صیادشیرازی بالا آمدند و با فرماندهان سپاه هماهنگ شدند فهمیدند این جابهجایی و تغییر بسیار مثبت بوده و نتایج هم در آینده مثبت بودن این اتفاقات را به خوبی نشان داد. ظرف یک سال از خرداد ۶۰ تا خرداد ۶۱ تمام مناطقی را که از دست داده بودیم از دشمن پس گرفتیم. پس از آن آنقدر در جنگ مسلط شدیم و دست برتر را در جنگ داشتیم که ارتش قدرتمند عراق با آوازهاش تقاضای آتشبس و صلح کرد.
در ماههای اول جنگ چقدر نوع دیدگاه و مدیریت فردی، چون بنیصدر را در جبهههای جنگ مؤثر میدانید؟
آن زمان بنیصدر رئیس جمهور و فرمانده کل قوا بود و اختیارات فرماندهی کل نیروها را بر عهده داشت. منتها به دلیل شرایط سیاسی و کشمکشهایی که در کشور وجود داشت بنیصدر معتقد بود فقط با منش و روش کلاسیک نظامی باید جنگ را اداره کرد. به همین خاطر خیلی به سپاه و عناصر مردمی مرتبط با سپاه مثل بسیج اعتقاد نداشت که آنها میتوانند با نقشه و طراحی نظامی جلوی دشمن را بگیرند. به همین دلیل گرایش خاصی به ارتش داشت. چون ارتش انسجام و سازمان نظامی داشت و فکر میکرد جلوی پیشروی دشمن را میتوان با روشهای کلاسیک صرف گرفت. در این دوران مهمترین عملیاتهایی که ارتش با نظر بنیصدر انجام داد عملیاتهای نصر و توکل در محور هویزه و آبادان بود که نتیجه خاصی را هم به دنبال نداشت. بنیصدر دوست داشت در جبهه نتیجه بگیرد، ولی آن زمان روش کلاسیک نظامی ما در برابر ارتش عراق جواب نمیداد. بنیصدر از نظر نظامی دوست داشت نتیجه بگیرد تا بتواند بعضی از کشمکشهای سیاسی را مدیریت کند. در یکی از مهمترین عملیاتهای آن زمان با مدیریت بنیصدر در هویزه به جایی نرسیدیم و مجبور به عقبنشینی شدیم و در محور آبادان هم نتیجه خاصی حاصل نشد. حتی ماهها بعد که عملیات فرماندهی کل قوا طرحریزی شد هنوز آثار شکستها در این محورها وجود داشت. بنیصدر فکر میکرد به تنهایی و با نگاه صرف کلاسیک توان اداره جنگ را دارد. او نمیخواست در کشمکشهای سیاسی و با ورود نهادهای انقلابی مثل سپاه موقعیتش تضعیف شود. این تقابل تا اوایل سال ۶۰ وجود داشت؛ لذا یک نگاه غیرانقلابی و بدون پشتوانه را در اوایل جنگ شاهد بودیم. در اثر این سیاستهای غلط بود که بلافاصله پس از عزل بنیصدر، رزمندگان که همان جوانان انقلابی بودند نام عملیات بعدی خود را فرمانده کل قوا خمینی روح خدا گذاشتند و کمکم تفکر انقلابی در جنگ حاکم شد. این نگاه از عملیات فرماندهی کل قوا خودش را نشان داد و در عملیات ثامنالائمه به اوج خود رسید و در ادامه باعث خروج دشمن اشغالگر از کشور شد.
مشکل عملیات کلاسیک در آن مقطع از جنگ چه بود؟
روشهای کلاسیک بر اساس یکسری آموزههای صرف نظامی شکل میگیرد. زمانی که انقلاب شد ارتش عراق منسجمترین ارتش خاورمیانه بود و زیرنظر آموزشهای خوبی به ویژه در بخش زرهی قرار داشت، اما ارتش ایران پس از پیروزی انقلاب در حال پوستاندازی بود و در حال فاصله گرفتن از نگاه طاغوتی قرار داشت. یکسری اقدامات در ارتش صورت گرفت و مقداری سازمان نظامی ارتش بعد از انقلاب تضعیف شد و تا بیاید خودش را پیدا کند زمان میبرد. تجهیزاتی هم که در اختیار ارتش قرار داشت نسبت به تجهیزات ارتش عراق به ویژه در بخش زرهی خیلی بهروز نبود. بههم ریختگی سازمان کلاسیک نظامی ما تناسبی با ارتش عراق نداشت. به همین خاطر در زمان جنگ روش کلاسیک نتیجه نمیداد. نگاه انقلابی فارغ از این نگاه کلاسیک بود. نه اینکه روش کلاسیک را کامل کنار بگذاریم بلکه با روشهای انقلابی مکمل کردیم. مثلاً میگفتند برخی تاکتیکهایی که امکان تغییر دارد را میتوان تغییر داد. مثلاً ارتش عراق در روز میجنگید و ما تصمیم گرفتیم در شب بجنگیم. این یعنی پیدا کردن نقاط ضعف دشمن و ضربه زدن به آن. به همین شکل بعضی تاکتیکها را نامتقارنسازی کردیم تا بتوانیم ارتش عراق را شکست دهیم.
بنیصدر از قدرت گرفتن نیروهای مردمی و انقلابی واهمه داشت؟
بنیصدر قائل نبود که سپاه و نیروهای مردمی میتوانند در صحنه انقلاب و کشور مدیریت کنند. فکر میکرد اگر اینها بیایند موقعیت خودش تضعیف میشود؛ بنابراین به دنبال این بود که با روشهایی که خودش قبول دارد در جنگ به پیروزیهایی دست پیدا کند تا مجال حضور این نیروها پیدا نشود. برای رسیدن به این موضوع خیلی تلاش کرد و اوج آن به عملیاتهایی که انجام داد میرسد. اگر او از این نیروهای انقلابی کمک میگرفت و آنها را وارد جنگ میکرد بهتر نتیجه میگرفت، اما تفکر سیاسی و زاویه گرفتنش از نگاه امام باعث شد از اداره کشور و جنگ ناتوان شود.
اگر بنیصدر عزل نمیشد، امکان داشت با توجه به ناکامیهایی که متحمل شده بود، اعتماد به نیروهای انقلابی را در دستور کار قرار دهد؟
این اعتماد هر روز خرابتر میشد و اگر از ریاست جمهوری عزل نمیشد فکر نمیکنم نظراتش تغییر میکرد. بنیصدر خیلی تحت تأثیر نگاه صرف کلاسیک و نگاه اشتباه در بعضی تاکتیکهای سنتی در گذشته ایران بود. نگاهی اشتباه به تاریخ ایران باستان داشت. جنگهای آن زمان با جنگ ایران و عراق کاملاًَ فرق میکرد و زمانی که میتوانستی زمین بدهی زمان بگیری سوارهنظام با اسب میجنگید. بحث توپ و تانک و پیشروی ۱۰۰ کیلومتری در یک ساعت وجود نداشت. این تئوری اینجا جواب نمیداد و هر قدر به دشمن زمین میدادی دیگر امکان پس گرفتن نبود. این نگاه درستی نبود که بنیصدر داشت. با این حال فضا و مجال کافی به بنیصدر داده شد و اوجش در عملیات نصر اتفاق افتاد. با اینکه عملیات از یک منطقه کوچک شروع شد، ولی نگاه فرامرزی داشت و میخواست به دجله بچسبد. نمیتوانیم بگوییم فضا برای کار کردن بنیصدر وجود نداشت و کسی نگذاشت و چوب لای چرخش گذاشتند. همه کمکش کردند و دانشجویان انقلابی پیرو خط امام نشان میدادند همه قوای کشور در اختیار بنیصدر قرار دارد و هر طوری که او دست دارد در جبههها عمل میشود. همه کمکش کردند، ولی او نگاه دیگری داشت و به فکر اتحاد نیروها نبود. خودش هم در جبههها حضور داشت و اگر در عملیاتها پیروز میشد خیلی به نفعش بود و موضع سیاسیاش را محکم میکرد.
اگر در این دو عملیات موفق میشد ممکن بود شیوه ما برای اداره جنگ به همان شکل ادامه پیدا کند؟
قطعاً اگر این دو عملیات موفقیتآمیز بود و به اهدافی که میخواست میرسید همین شیوه را ادامه میداد. آن زمان اهداف این عملیات تنها خارج کردن دشمن از کشور نبود بلکه میخواست کاری کند تا دشمن تنبیه شود. نه تنها به اهدافش در آنسوی مرز نرسید بلکه ما به مرز بینالمللی هم نرسیدیم.
در صورت حمایت از نیروهای انقلابی امکان داشت جنگ در ماههای اولیه سرنوشت دیگری پیدا کند؟
ما ابتدای جنگ حضور نیروهای سپاه و انقلابی را در گروههای کوچک در مناطق مختلف داریم. نامه معروف آقای شمخانی، تلاشهای شهید جهانآرا در خرمشهر، تلاشهایی که در سوسنگرد منجر به نامه نوشتن آیتالله خامنهای شد، همگی وجود دارند و اگر اینها مورد توجه قرار میگرفتند و بنیصدر اهمیت میداد و نگاه سیاسیاش را کمتر میکرد قطعاً اداره جنگ در همان روزهای جنگ میتوانست با نگاه انقلابی پیش برود. ما همان زمان در جبهه دکتر چمران و شهید غیوراصلی، جهانآرا و دیگر چهرهها را داشتیم و همین حضور باعث آزادشدن سوسنگرد از محاصره شد. این پتانسیل وجود داشت، ولی بنیصدر اصرار عجیبی روی نظر خودش داشت و بر عدم دخالت دادن نیروهای انقلابی تأکید میکرد. او میخواست جنگ با نظرات او به نتیجه برسد تا نیروهای نزدیک به خط امام از جبهه فاصله بگیرند. او با این ترفند میخواست در مسائل سیاسی در تهران بهتر عمل کند و همین باعث نادیده گرفتن نیروهای انقلابی و مردمی شد. زمانی که نیروهای مردمی مدیریت جنگ را به عهده گرفتند نشان دادند برنامههای آزادسازی کشور چقدر خوب پیش میرود و موفقیتها با رفتن بنیصدر همینطور زنجیروار ادامه پیدا کرد. ارتش هم بدون بنیصدر خیلی بهتر عمل کرد و در عملیات فتحالمبین و آزادسازی خرمشهر در کنار سپاه حضور داشت. با رفتن بنیصدر این تفکر انقلابی و مکتبی هم در ارتش حاکم شد و در کنار نیروهای سپاه قرار گرفت و موفقیتهای خوبی به دست آمد.
با توجه به مشاهدات خودتان، در زمان جنگ چقدر جبهههای ما از شرایط سیاسی پشت جبههها تأثیر میگرفت؟
خیلی مؤثر بود و به ویژه در ابتدای جنگ بحثهای مدیریت بنیصدر خیلی روی جبههها تأثیر میگذاشت. بنیصدر در محافل و مجالس زیادی صحبت و سخنرانی میکرد و نیروهای انقلابی این سخنان را میشنیدند و علاقه زیادی هم به امام داشتند و دوست نداشتند مسئولان تراز اول کشور با نظرات امام زاویه داشته باشند یا ساز خودشان را بزنند. این صحبتها اثرگذار بود به ویژه روی کسانی که در لایههای میانی و راهبردی جنگ بودند. بحرانهای سیاسی باعث میشد تا در جبههها اختلاف به وجود بیاید و همین نگاه باعث بروز و ظهور تفکرات انقلابی در هر دو سازمان ارتش و سپاه شد. زمانی که این اختلافات اوج میگیرد از درون این اختلافات یک نیروی جدید زایش پیدا میکند. محسن رضایی و صیادشیرازی از دل این اختلافات بیرون میآیند.
خبر عزل بنیصدر چه تأثیری در جبههها داشت؟
تأثیرش آنقدر بود که عملیات فرماندهی کل قوا طراحی شد. این عملیات شاید نتایج زیادی نداشت، ولی همین که فهمیدیم ارتش و سپاه در کنار هم میتوانند عملیات انجام دهند و خودشان را پیدا کردند باعث شد تا ستاد عملیات جنوب قدرت بگیرد. طراحی عملیاتهای بزرگ بعدی از این عملیات به وجود آمد و جرقه شروع موفقیتها در جبههمان از عملیات فرماندهی کل قوا در خرداد ۱۳۶۰ زده شد. این عملیات استعدادهای نهفته را نشان داد و اولین گام را در آزادسازی آبادان از محاصره برداشتیم.
پس با خبر عزل بنیصدر جبههها دچار شوک نشد؟
اصلاً، در سپاه که اصلاً چنین چیزی به وجود نیامد؛ در ارتش هم شاید در تعداد کمی از فرماندهان شوک به وجود آمد و فکر کردند وضعیت جنگ با این اتفاق سختتر میشود. به محض اینکه افرادی مثل شهید صیادشیرازی بالا آمدند و با فرماندهان سپاه هماهنگ شدند فهمیدند این جابهجایی و تغییر بسیار مثبت بوده و نتایج هم در آینده مثبت بودن این اتفاقات را به خوبی نشان داد. ظرف یک سال از خرداد ۶۰ تا خرداد ۶۱ تمام مناطقی را که از دست داده بودیم از دشمن پس گرفتیم. پس از آن آنقدر در جنگ مسلط شدیم و دست برتر را در جنگ داشتیم که ارتش قدرتمند عراق با آوازهاش تقاضای آتشبس و صلح کرد.