به گزارش خط هشت، شهید حسن آبشناسان چهرهای آشنا، اما نامی گمنام در تاریخ دفاع مقدس است. خیلی از ما تصاویر کماندوی پا به سن گذاشتهای را دیدهایم که با محاسن سفید در کنار چهرههایی، چون شهید بروجردی، شهید صیاد شیرازی، محسن رضایی و... دیده میشود. نوع جایگیری وی در عکسها نشان میدهد که رتبه و درجه بالایی دارد، اما کمتر کسی از مردم عادی، خصوصاً نسل جوان، نام این چریک پیر را میداند. او حسن آبشناسان فرمانده لشکر ۲۳ نوهد است که گفته میشد صدام را شخصاً به مبارزه طلبیده بود؛ رزمنده کهنهکاری که به شیر صحرا شهرت داشت و شنیدن نامش، ترس بر اندام هر دشمنی میانداخت.
تحت تأثیر بروجردی
حسن آبشناسان متولد سال ۱۳۱۵ در محله نازیآباد تهران بود. هشتم مهرماه ۱۳۶۴ که در جریان عملیات قادر به شهادت رسید، ۴۹ سال از عمرش و ۲۸ سال از ورودش به ارتش میگذشت. نظامی پیشکسوتی بود که سابقه خدمتی بالایی داشت، اما آبشناسان کسی نبود که به این چیزها توجه کند و بهترین همکاریها را حتی با نیروهای جوان پاسدار داشت، چنانکه رابطه آبشناسان و شهید محمد بروجردی، از جلوههای بارز وحدت ارتش و سپاه در دفاع مقدس بود.
شهید آبشناسان که در کردستان با شهید بروجردی آشنا شده بود، در خصوص این شهید بزرگوار گفته است: «محمد بروجردی همرزمی شجاع، دوستی مهربان، پدری مهربان و یار فداکار برای مردم منطقه بود. او رزمنده روز و عابد شب بود. سرداری بزرگ برای سپاه و برای اسلام و شهیدی مظلوم بود. من تحت تأثیر او هستم.»
اولین دوره تکاوری
آبشناسان که سال ۱۳۳۶ وارد ارتش شده بود، در اولین دوره تکاوری در ایران شرکت کرد و قابلیتهایش را به عنوان یک نیروی ورزیده و نخبه نشان داد. سپس دورههای تکمیلی، چون چتربازی و تکاوری کوهستان را در ایران و اسکاتلند پشت سر گذاشت. سال ۵۶ حسن آبشناسان دوره فرماندهی را هم پشت سر گذاشت و به عنوان یک نظامی کارکشته و توانمند، در ارتش ایران نام و آوازهای برای خود رقم زد.
در جریان انقلاب اسلامی، آبشناسان روحیه مذهبی خود را بروز داد و به صف انقلابیها پیوست. پس از پیروزی انقلاب، به آموزش پاسدارهای جوان پرداخت و مقدمات آموزش نظامی را سپاهیهای مستقر در مجموعه سعدآباد یاد داد. سپس جزو اولین نیروها به کردستان رفت و مدتی در آنجا ماندگار شد. نام چریکی به نام حسن آبشناسان از همان حضور در کردستان بر زبان دوست و دشمن جاری شد. دورههای کوهستانی که آبشناسان پشت سر گذاشته بود، باعث شد تا در محیط کوهستانی شمالغرب کشور، خوش بدرخشد و خدمات ارزندهای را ارائه بدهد.
گروه ویژه اسب آهنی
شهید آبشناسان بچه محله جنوب شهری نازیآباد تهران بود. وقتی جنگ اوج گرفت، تعدادی از موتورسیکلتسوارهای حرفهای را از کوچه و خیابانهای نازیآباد جمع کرد و به آنها آموزش داد و همه را با عنوان «گروه ویژه اسب آهنی» به جبهه فرستاد. خودش هم به جنگهای چریکی و نفوذ به خطوط دشمن اعتقاد زیادی داشت و در عملیاتهای بسیاری به دل دشمن نفوذ کرد و تلفات و اسرای زیادی از آنها گرفت.
شیر صحرا
با شروع دفاع مقدس، آبشناسان ابتدا فرمانده یکی از تیپهای لشکر ۲۱ حمزه بود، اما با تشکیل ستاد جنگهای نامنظم توسط شهید چمران، به این ستاد پیوست و با تعداد کمی از نیروهای داوطلب مردمی، در دشت عباس به مصاف دشمن رفت و در یک عملیات، نیروهای دشمن را در عمق مواضع پدافندشان به کمین انداخت و تعداد بسیاری از آنان را به هلاکت رساند و چندین نفر را نیز به اسارت درآورد. در همان ایام طی عملیاتی از ناحیه کتف مجروح شد ولی برای مداوا خودش را اسیر دوا و دکتر نکرد. دلاوریهایش در دشت عباس باعث شد تا مردم منطقه به او لقب «شیر صحرا» را بدهند.
ماجرای نامه به صدام
جریان نامهای که شهید آبشناسان به صدام نوشت و او را دعوت به مبارزه کرد، یکی از وقایع مشهور و افسانهگونه دفاع مقدس است. آبشناسان در این نامه نوشته بود: «اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب میداند و نظریهپرداز جنگی است، پس به راحتی میتواند در دشت عباس با من و دوستان جنگآورم ملاقات کند و با هر شیوهای که میپسندد، بجنگد، نه اینکه با بمبافکنهای اهدایی شوروی محلههای مسکونی و بیدفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»
صدام در جواب این چریک کارکشته ایرانی، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژهاش به دشت عباس فرستاد. قرار بود ژنرال عراقی به قول خودش فنون یک جنگ تخصصی را به آبشناسان نشان بدهد، اما حسن آبشناسان که سالها قبل در اسکاتلند، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتشهای منتخب جهان شکست داده بود، بار دیگر در نبردی حقیقی مقابل ژنرال عراقی قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، وی و نیروهایش را شکست داد و توانست تعداد بسیاری از نفرات دشمن از جمله خود عبدالحمید را به اسارت بگیرد.
همرزمی با شهید بروجردی
در سال ۱۳۶۲ شهید آبشناسان به فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا منصوب شد. در آنجا با شهید محمد بروجردی بیشتر آشنا شد و دوستی و رفاقت زیادی بین این دو برقرار شد. این دو هماهنگی کاملی با هم داشتند و به اتفاق هم در عملیاتهای بسیاری شرکت کردند. یکی از این عملیاتها پاکسازی شهر بوکان از وجود ضدانقلاب بود که با موفقیت انجام گرفت. سپس قرار شد محور سردشت به پیرانشهر را که از جنگلهای انبوه آلواتان و کوههای سر به فلک کشیده عبور میکرد، پاکسازی کنند. با تلاشهای شهید آبشناسان و شهید بروجردی، شهید ناصر کاظمی، شهید گنجیزاده و شهید کاوه و... این کار مهم به انجام رسید و ضدانقلاب یکی از سختترین ضربات را از ابتدای غائله کردستان متحمل شد.
فرمانده نیروهای ویژه هوابرد
شهید امیر سرلشکر آبشناسان در سال ۱۳۶۴ به فرماندهی لشکر ۲۳ نیروهای ویژه هوابرد منصوب شد. در این زمان حدود چند ماه به شهادت آبشناسان باقی مانده بود، اما در همین مدت کم تحول بسیاری در این لشکر ایجاد کرد. حسن آبشناسان در همان سال ۶۴ در عملیات قادر که به مدت چند ماه ادامه یافت، شرکت کرد و در مراحل تکمیلی این عملیات به تاریخ هشتم مهرماه ۱۳۶۴ در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق با ترکش گلوله توپ دشمن به شهادت رسید. او فرمانده شجاعی بود که خاطرات بسیاری از جسارت و تواناییهای رزمیاش به نقل از همرزمانش به یادگار مانده است. امیرسرتیپ دادبین در وصف شجاعت او گفته است: «برای من عجیب بود که ترس در این آدم راهی نداشت. میگفت باید مثل ابراهیم (ع) در آتش رفت، مگر ابراهیم نرفت و نسوخت؟»
تحت تأثیر بروجردی
حسن آبشناسان متولد سال ۱۳۱۵ در محله نازیآباد تهران بود. هشتم مهرماه ۱۳۶۴ که در جریان عملیات قادر به شهادت رسید، ۴۹ سال از عمرش و ۲۸ سال از ورودش به ارتش میگذشت. نظامی پیشکسوتی بود که سابقه خدمتی بالایی داشت، اما آبشناسان کسی نبود که به این چیزها توجه کند و بهترین همکاریها را حتی با نیروهای جوان پاسدار داشت، چنانکه رابطه آبشناسان و شهید محمد بروجردی، از جلوههای بارز وحدت ارتش و سپاه در دفاع مقدس بود.
شهید آبشناسان که در کردستان با شهید بروجردی آشنا شده بود، در خصوص این شهید بزرگوار گفته است: «محمد بروجردی همرزمی شجاع، دوستی مهربان، پدری مهربان و یار فداکار برای مردم منطقه بود. او رزمنده روز و عابد شب بود. سرداری بزرگ برای سپاه و برای اسلام و شهیدی مظلوم بود. من تحت تأثیر او هستم.»
اولین دوره تکاوری
آبشناسان که سال ۱۳۳۶ وارد ارتش شده بود، در اولین دوره تکاوری در ایران شرکت کرد و قابلیتهایش را به عنوان یک نیروی ورزیده و نخبه نشان داد. سپس دورههای تکمیلی، چون چتربازی و تکاوری کوهستان را در ایران و اسکاتلند پشت سر گذاشت. سال ۵۶ حسن آبشناسان دوره فرماندهی را هم پشت سر گذاشت و به عنوان یک نظامی کارکشته و توانمند، در ارتش ایران نام و آوازهای برای خود رقم زد.
در جریان انقلاب اسلامی، آبشناسان روحیه مذهبی خود را بروز داد و به صف انقلابیها پیوست. پس از پیروزی انقلاب، به آموزش پاسدارهای جوان پرداخت و مقدمات آموزش نظامی را سپاهیهای مستقر در مجموعه سعدآباد یاد داد. سپس جزو اولین نیروها به کردستان رفت و مدتی در آنجا ماندگار شد. نام چریکی به نام حسن آبشناسان از همان حضور در کردستان بر زبان دوست و دشمن جاری شد. دورههای کوهستانی که آبشناسان پشت سر گذاشته بود، باعث شد تا در محیط کوهستانی شمالغرب کشور، خوش بدرخشد و خدمات ارزندهای را ارائه بدهد.
گروه ویژه اسب آهنی
شهید آبشناسان بچه محله جنوب شهری نازیآباد تهران بود. وقتی جنگ اوج گرفت، تعدادی از موتورسیکلتسوارهای حرفهای را از کوچه و خیابانهای نازیآباد جمع کرد و به آنها آموزش داد و همه را با عنوان «گروه ویژه اسب آهنی» به جبهه فرستاد. خودش هم به جنگهای چریکی و نفوذ به خطوط دشمن اعتقاد زیادی داشت و در عملیاتهای بسیاری به دل دشمن نفوذ کرد و تلفات و اسرای زیادی از آنها گرفت.
شیر صحرا
با شروع دفاع مقدس، آبشناسان ابتدا فرمانده یکی از تیپهای لشکر ۲۱ حمزه بود، اما با تشکیل ستاد جنگهای نامنظم توسط شهید چمران، به این ستاد پیوست و با تعداد کمی از نیروهای داوطلب مردمی، در دشت عباس به مصاف دشمن رفت و در یک عملیات، نیروهای دشمن را در عمق مواضع پدافندشان به کمین انداخت و تعداد بسیاری از آنان را به هلاکت رساند و چندین نفر را نیز به اسارت درآورد. در همان ایام طی عملیاتی از ناحیه کتف مجروح شد ولی برای مداوا خودش را اسیر دوا و دکتر نکرد. دلاوریهایش در دشت عباس باعث شد تا مردم منطقه به او لقب «شیر صحرا» را بدهند.
ماجرای نامه به صدام
جریان نامهای که شهید آبشناسان به صدام نوشت و او را دعوت به مبارزه کرد، یکی از وقایع مشهور و افسانهگونه دفاع مقدس است. آبشناسان در این نامه نوشته بود: «اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب میداند و نظریهپرداز جنگی است، پس به راحتی میتواند در دشت عباس با من و دوستان جنگآورم ملاقات کند و با هر شیوهای که میپسندد، بجنگد، نه اینکه با بمبافکنهای اهدایی شوروی محلههای مسکونی و بیدفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»
صدام در جواب این چریک کارکشته ایرانی، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژهاش به دشت عباس فرستاد. قرار بود ژنرال عراقی به قول خودش فنون یک جنگ تخصصی را به آبشناسان نشان بدهد، اما حسن آبشناسان که سالها قبل در اسکاتلند، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتشهای منتخب جهان شکست داده بود، بار دیگر در نبردی حقیقی مقابل ژنرال عراقی قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، وی و نیروهایش را شکست داد و توانست تعداد بسیاری از نفرات دشمن از جمله خود عبدالحمید را به اسارت بگیرد.
همرزمی با شهید بروجردی
در سال ۱۳۶۲ شهید آبشناسان به فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا منصوب شد. در آنجا با شهید محمد بروجردی بیشتر آشنا شد و دوستی و رفاقت زیادی بین این دو برقرار شد. این دو هماهنگی کاملی با هم داشتند و به اتفاق هم در عملیاتهای بسیاری شرکت کردند. یکی از این عملیاتها پاکسازی شهر بوکان از وجود ضدانقلاب بود که با موفقیت انجام گرفت. سپس قرار شد محور سردشت به پیرانشهر را که از جنگلهای انبوه آلواتان و کوههای سر به فلک کشیده عبور میکرد، پاکسازی کنند. با تلاشهای شهید آبشناسان و شهید بروجردی، شهید ناصر کاظمی، شهید گنجیزاده و شهید کاوه و... این کار مهم به انجام رسید و ضدانقلاب یکی از سختترین ضربات را از ابتدای غائله کردستان متحمل شد.
فرمانده نیروهای ویژه هوابرد
شهید امیر سرلشکر آبشناسان در سال ۱۳۶۴ به فرماندهی لشکر ۲۳ نیروهای ویژه هوابرد منصوب شد. در این زمان حدود چند ماه به شهادت آبشناسان باقی مانده بود، اما در همین مدت کم تحول بسیاری در این لشکر ایجاد کرد. حسن آبشناسان در همان سال ۶۴ در عملیات قادر که به مدت چند ماه ادامه یافت، شرکت کرد و در مراحل تکمیلی این عملیات به تاریخ هشتم مهرماه ۱۳۶۴ در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق با ترکش گلوله توپ دشمن به شهادت رسید. او فرمانده شجاعی بود که خاطرات بسیاری از جسارت و تواناییهای رزمیاش به نقل از همرزمانش به یادگار مانده است. امیرسرتیپ دادبین در وصف شجاعت او گفته است: «برای من عجیب بود که ترس در این آدم راهی نداشت. میگفت باید مثل ابراهیم (ع) در آتش رفت، مگر ابراهیم نرفت و نسوخت؟»