به گزارش خط هشت، خرمشهر در چهارم آبان ۱۳۵۹ پس از نبردی ۳۵ روزه با دشمن متجاوز بعثی اشغال شد. آنها که آن روز در میدان نبرد حضور داشتند، از کار سخت و بزرگ مدافعان خرمشهر سخن میگویند. آنها به چشم خود دیدند که این غیورمردان، چگونه با دست خالی اجازه ندادند دشمن مسلح به راحتی بر شهرشان مسلط شود. دشمنی که آمده بود چند روزه خوزستان را اشغال کند، ۳۵ روز پشت د روازههای خرمشهر ماند. مقاومت مدافعان خرمشهر سبب شد تا تمام برنامههای دشمن بههم بخورد و آنها نتوانند نقشههای دیگرشان را پیاده کنند. در راه د فاع از خرمشهر نیروهای سلحشور زیادی حضور داشتند که ما کمتر با نامشان آشنایی د اریم؛ نیروهایی که اگر حضور ند اشتند، سرنوشت جنگ طور د یگری میشد. آنها د ر سختترین روزهای د فاع مقد س، مرد انه ایستادند تا صدام بداند د ر جنگ با ایرانیان چه کار سختی در پیش دارد. حضور و نبرد ۱۹ افسر ارتش در پادگان دژ خرمشهر یکی از نقاط عطف د ر مقاومت مد افعان خرمشهر است. شجاعت نیروهای حاضر د ر پاد گان، قد رت نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران را به دشمنان دیکته کرد. در ادامه نگاهی به قدرت جنگاوری و سلحشوری دو نفر از فرماند هان این پادگان د اریم که مرورش مایه مباهات و افتخار هر ایرانی است.
شهید اسماعیل زارعیان
شهید اسماعیل زارعیان، در خطه جنوب کشور متولد شد ه بود و از همان کودکی عِرق زیادی به زادگاه و وطنش داشت. آرزو د اشت تا روزی به فرد مفیدی برای کشورش تبدیل شود و بتواند به همشهریانش کمک کند. او پس از اخذ مدرک دیپلم، بنا به علاقهای که به مسائل نظامی داشت، برای ادامه تحصیل به دانشکده افسری رفت و سه سال دوره دانشکده افسری را با سختیهای مرسوم آن زمان به پایان رسانید و به درجه ستوان د ومی و اخذ لیسانس علوم اجتماعی مفتخر شد.
این نیروی شجاع سپس برای آموختن دوره مقد ماتی فرماند هی یکسال در شیراز اقامت کرد و پس از آن به خوزستان منتقل شد و فرماندهی گروهان ۲ از گرد ان دژ خرمشهر که وابسته به لشکر ۹۲ زرهی اهواز بود را به عهد ه گرفت و مدت دو ماه د ر مرز شلمچه و دو ماه نیز د ر پاد گان د ژ خرمشهر انجام وظیفه کرد.
هنگام هجوم ارتش بعث عراق به کشور سروان زارعیان در مرز شلمچه حضور داشت و مقاومت جانانهای از خود نشان داد. دشمن با یک حمله بیامان آمده بود تا کار خرمشهر را یکسره کند. آنها که از مرز تا خرمشهر را به راحتی آمد ه بود ند، فکر میکرد ند اشغال خرمشهر به سادگی اتفاق خواهد افتاد، اما سد محکم رزمند گان ایرانی، ضرب شست محکمی به دشمنان نشان داد. شهید زارعیان آن زمان د ر جنگهای تن به تن خرمشهر شرکت داشت. در یکی از نبردها از طرف نیروهای بعثی تیری به بازویش اصابت کرد، ولی او حاضر به ترک شهر نشد، چرا که همواره میگفت اینجا به من نیاز است. اما حماسه رزمندگان در پاد گان دژ با شجاعت شهید زارعیان همراه شد.
همقسم شدن نیروها
دفاع از پادگان دژ را در آن روزهای سخت، تنها پرسنل پادگان برعهده نداشتند و رزمندگان دیگری به کمک نیروهای مستقر د ر پادگان شتافتند تا مانع سقوط این پادگان شوند. اسماعیل زارعیان و ۱۸ نفر از مد افعان خرمشهر در پاد گان میمانند و همقسم میشوند تا آخرین گلوله از پادگان دفاع کنند.
۱۹ نفری که به عشق وطن نمیخواستند ذرهای عقب بنشینند و میخواستند تا آخرین قطره خون و تا آخرین فشنگ مقابل د شمن بایستند. وصیتنامههایشان را د ر جیب لباسهایشان گذاشته و آماده مقاومت و ایستادگی تا آخرین لحظه بودند. از آن جمع فقط چند نیرو زنده ماند که اسماعیل زارعیان یکی از آنها بود. شهید زارعیان به دلیل ورزید گی و آشنایی با شهر خرمشهر جان سالم به در برد و در آخرین لحظات در حالی که د یگر فشنگی برای شلیک نداشت و نظارهگر پرپر شدن همرزمانش بود خود را از طریق رود خانه به طرف شرق رساند.
یکی از همرزمان شهید زارعیان میگوید وقتی او را با لباس خیس دیدیم به او گفتیم اسمش در گروه شهدا و مفقودین رد شده است، ولی او لبخندی میزند و میگوید من تا خرمشهر را از عراقیها پس نگیرم شهید نخواهم شد. شهید زارعیان برای دیگر رزمندگان توضیح میدهد که قبل از آمدن به این سمت، روی دیوار یکی از خانهها نوشته است خرمشهر ما برمیگرد یم. روزی که عملیات بیتالمقد س انجام شد، او با خط خود ش روی یکی از دیوارها نوشت خرمشهر ما آمدیم.
امید به آزادی خرمشهر
شهید زارعیان تا قبل از حضور در عملیات بیتالمقدس دو بار مجروح شد و هر بار با انگیزهای بیشتر به جبهه بازگشت. تمام فکر و ذکر او، آزادی خرمشهر و بازپس گرفتن این شهر از دست دشمن بود. برای شهید هیچ چیزی سختتر از اشغال شهرش در بند دشمن بعثی نبود. این نیروی شجاع، هر بار که از بیمارستان مرخص میشد، میگفت باید خرمشهر از شر دشمن پاک شود و امید من آزادی خرمشهر است.
بالاخره شهید زارعیان در عملیات بیتالمقدس به آرزویش رسید و توانست آزادی خرمشهر را ببیند و در آن شرکت کند. این افسر قهرمان در اولین حمله رمضان د ر جبهه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به کتفش د ر تاریخ ۲۴/ ۴/ ۱۳۶۱ به لقاء الله پیوست.
سرهنگ جانباز علی قمری د رباره شهادت این فرمانده شجاع میگوید: «عملیات رمضان با رمز یا صاحبالزمان ادرکنی شروع شده بود. گروهان من و اسماعیل از لشکر پیاد ه ۹۲ زرهی ارتش نزد یک یکدیگر بودند. آفتاب سوزان تیرماه خوزستان، امان همه را بریده بود. فریادهای اسماعیل بچهها را به جلو میراند. روز دوم عملیات بود که ناگهان ترکش گلوله تفنگ ۱۳۰ میلیمتری د ست چپ اسماعیل را از مچ قطع کرد. دستش را در جیبش گذاشت تا نیروهایش بویی نبرند.
فرمان حمله داد و خودش هم دوشادوش بچهها پیش آمد. از همه جا گلوله میبارید. ترکش دیگری دست راستش را از کتف جدا کرد ه بود. یکی از بچهها گفت موج او را گرفته است. با چشم گریان به طرفش دویدم. خونریزی شدید و روزه، دیگر رنگی به رخسارش نگذاشته بود. ترکش تمام بدنش را پاره پاره کرده بود. لبهای خشکیده، دستهای جدا شده، پیکر پاره پاره و غرقه به خونش روی خاک گرم خوزستان، کربلا را در ذهنم مجسم کرد.»
همرزمان شهید تعریف میکنند این چند کلمه آرزوی همیشگی شهید بود: «امید است روزی همچون قهرمانی فدای میهن شویم تا تاریخ یاد ما را برای آیند گان گرامی بد ارد.»
شهید علی قمری
ﺳﺮﻫﻨﮓ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ «ﻋﻠﯽ ﻗﻤﺮﯼ» آخرین ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪه از ۱۹ فرمانده مقاومت گردان دژ خرمشهر بود. ﺳﺮﻫﻨﮓ ﻗﻤﺮﯼ، در مرز شلمچه ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ، از لحظه ﺁﻏﺎﺯ ﺗﻬﺎﺟﻢ ﻫﻤﻪﺟﺎﻧﺒﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﻠﯿﻪ ﮐﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ﺑﻪﻋﻨﻮﺍﻥ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﻨﻄﻘﻪ دﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻤﺮﺯﻣﺎن شهیدش ﺑرای دﻓﺎﻉ ﺍﺯ مرزهای ﮐﺸﻮﺭ جانفشانیها کرد.
گردانیﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻇﺮﻑ ۴۸ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮔﺮدﺍﻥ ﺗﺎﺯﻩﻧﻔﺲ ﺗﻌﻮﯾﺾ ﻣﯽﺷﺪ، ﺑﺎ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎ ﻭ ﺗﺠﻬﯿﺰﺍﺕ ﻣﺤﺪﻭد، ﺍﺯ ﺳﺮ ﻭﻃﻦﭘﺮﺳﺘﯽ، ﻏﯿﺮﺕ ﻭ ﻣﺮدﺍﻧﮕﯽ، ۳۴ ﺭﻭﺯ ﻣﻘﺎﺑﻞ همسایه ﻣﺘﺠﺎﻭﺯ ﺍﻓﺴﺎﺭﮔﺴﯿﺨﺘﻪ ﺍﯾﺴﺘﺎدﮔﯽ ﮐﺮد. این درحالی بود که سرهنگ ما دﺭ آغاز سال ۱۳۵۹ داوطلبانه و با هزینه شخصی به خوزستان رفته بود و د ر پادگان دژ شلمچه با مشاهده بینظمی بسیار ناشی از پاکسازیهای فرماند هان ارتش، د ر گام نخست به مشکلات سربازان رسید گی کرد و همین امر محبوبیت او را به عنوان فرمانده بالا برد.
او ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻀﻮﺭ دﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ، ﺿﻤﻦ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ دﺍدﻥ ﺑﻪ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻣﻨﻄﻘﻪ، ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺗﺤﺮﮐﺎﺕ دﺷﻤﻦ ﺑﻌﺜﯽ ﺭﺍ ﺭﺻﺪ میﮐﺮد و حتی طبق ﺍﺳﻨﺎد و ﻣﮑﺎﺗﺒﺎﺕ موجود دﺭ ﻟﺸﮑﺮ ۹۲ ﺯﺭﻫﯽ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪﺻﻮﺭﺕ دﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ و بسیار متهورانه برای ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﺑﻪ دﺍﺧﻞ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻧﻔﻮﺫ ﮐﺮد ﻭ ﮔﺰﺍﺭﺵﻫﺎﯼ ﻣﺘﻌﺪدﯼ ﺍﺯ آرایش جنگی ﻭ ﺣﻀﻮﺭ ﮔﺴﺘﺮدﻩ ﯾﮕﺎﻥﻫﺎﯼ ﺯﺭﻫﯽ ﻭ ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪﺍﯼ دﺷﻤﻦ دﺭ ﻧﺰدﯾﮑﯽ ﻣﺮﺯﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ و آماد گی ارتش عراق ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ و نیز هشد ارها و د رخواستهای مکرر از کمبود نیرو و تجهیزات نیروهای مرزی ایران ﺭﺍ از چند ین ماه پیش از آغاز رسمی جنگ و دﺭ ﻣﻘﺎﻃﻊ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣسئوﻻﻥ مربوط ﺍﺭﺍﺋﻪ دﺍد.
شکست نقشههای صدام
طبق دستنوشتههای ارزشمند شهید قمری، آمار دقیق نیروهای جان بر کف حاضر د ر مقاومت ۳۴ روزه خرمشهر عبارت بودند از: گرد ان دژ ۱۱۷۵ نفر، یگان تکاوران به فرماند هی سرهنگ هوشنگ صمدی ۴۰۰ نفر، دانشجویان افسری به فرماند هی امیر حسنی سعدی ۲۶۰ نفر، هوانیروزیها همگی فنی بالگرد ۷۵۰ نفر، سپاه حد ود ۷۵ نفر که اول ۳۰ نفر بودند، ژاندارمری حد ود ۸۰ نفر، شهربانی حد ود ۴۰ نفر، مرد میو بسیج حدود ۵۰۰ نفر، پرسنلی که از لشکرها خود سرانه آمد ه بود ند ۱۳ افسر و ۲۰ د رجهدار، بسیج از تهران و کرج ۲۵ نفر که شهید فهمیده هم جزو آنان بود.
ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺟﺎﻧﺎﻧﻪ ﺳﺮﻫﻨﮓ ﻗﻤﺮﯼ ﻭ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ دﻻﻭﺭ گرد ان دﮊ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺻﺪﺍﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻫﻔﺖ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﺭﺳﻤﯽ ﺟﻨﮓ، هشت ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎﻥ ﺧﻮد ﺭﺍ ﺑﻪ اتهام ﻫﺪﺭ دﺍدﻥ ﻧﯿﺮﻭ، ﻫﺰﯾﻨﻪ، ﻭﻗﺖ ﻭ ﭘﯿﺸﺮﻭﯼ نکردن ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ دﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻧﺪﮎ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﮐﻨﺪ! چراکه صدام حسین تصور میکرد با توجه به تصفیههای آغاز انقلاب فرماند هان ارتش، ایران آنچنان ضعیف شده که عراق به راحتی میتواند خرمشهر را یک روزه، خوزستان را سه روزه و ایران را دو هفتهای به طور کامل اشغال کند و پرچم حکومت بعثی متجاوز را بر فراز برج آزادی تهران به اهتزاز درآورد!
همرزم شهید آبشناسان
سرهنگ قمری که دورههای آموزش نظامی ازجمله تکاوری کوهستان، رنجر، چترباز، چریک، گریلا و جنگهای نامنظم را در بالاترین سطح حرفهای گذرانده بود و به عنوان استادی مجرب به هزاران نفر نیز این آموزشها را ارائه داد، دارای افتخاراتی همچون ۵۱ سال خدمت صادقانه در ارتش، ۹۸ ماه خدمت در جبهه، حضور در عملیاتهای مختلف و مجروحیت و جانبازی بود. سرهنگ قمری جزو اولین اساتید ارتش و همدوره شهید سرلشکر آبشناسان بود که در طول خدمت خود بیش از ۵۰ هزار نفر از نیروهای ارتشی، بسیجی و پاسد ار را آموزش داده است.
این ابرمرد جاود ان ایران زمین، دﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﺧﻮد ﻣﯽگفت: «ﺳﺮخرﮒ ﻭ ﺳﯿﺎهرﮒﻫﺎﯼ ﭘﺎﯼ ﭼﭙﻢ مصنوعی و از جنس ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺭﯾﻪ ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﭼﺸﻢ ﭼﭙﻢ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﺍﺳﺖ. ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ برای ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺗﺮﮐﺶ ﺳﻪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻣﻮﺭد ﺟﺮﺍﺣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍم.»
ایشان به رغم ﻣﺠﺮﻭﺣﯿﺖ ﻭ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯﯼ ناشی از ﺣﻀﻮﺭ مستمر در ﻋﻤﻠﯿﺎﺕﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ، تا آخرین ماههای حیات دنیوی، به طور پیوسته ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ۱۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﭘﯿﺎدﻩﺭﻭﯼ ﻭ ﻭﺭﺯﺵ دﻭﭼﺮﺧﻪ ﺳﻮﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽداد و حتی پس از اخذ تأیید ﯾﻪ پزشکی، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﭼﺘﺮﺑﺎﺯﯼ دﺭ ۲۹ ﻓﺮﻭردﯾﻦ سال گذشته، به مناسبت ﺳﺎﻟﺮﻭﺯ ﮔﺮﺍمیدﺍﺷﺖ ﺍﺭﺗﺶ هم انتخاب شده بود. سرهنگ علی قمری، تیر ماه امسال پس از سالها مبارزه و مجاهدت به همرزمان شهیدش پیوست و به درجه شهادت نائل آمد.
شهید اسماعیل زارعیان
شهید اسماعیل زارعیان، در خطه جنوب کشور متولد شد ه بود و از همان کودکی عِرق زیادی به زادگاه و وطنش داشت. آرزو د اشت تا روزی به فرد مفیدی برای کشورش تبدیل شود و بتواند به همشهریانش کمک کند. او پس از اخذ مدرک دیپلم، بنا به علاقهای که به مسائل نظامی داشت، برای ادامه تحصیل به دانشکده افسری رفت و سه سال دوره دانشکده افسری را با سختیهای مرسوم آن زمان به پایان رسانید و به درجه ستوان د ومی و اخذ لیسانس علوم اجتماعی مفتخر شد.
این نیروی شجاع سپس برای آموختن دوره مقد ماتی فرماند هی یکسال در شیراز اقامت کرد و پس از آن به خوزستان منتقل شد و فرماندهی گروهان ۲ از گرد ان دژ خرمشهر که وابسته به لشکر ۹۲ زرهی اهواز بود را به عهد ه گرفت و مدت دو ماه د ر مرز شلمچه و دو ماه نیز د ر پاد گان د ژ خرمشهر انجام وظیفه کرد.
هنگام هجوم ارتش بعث عراق به کشور سروان زارعیان در مرز شلمچه حضور داشت و مقاومت جانانهای از خود نشان داد. دشمن با یک حمله بیامان آمده بود تا کار خرمشهر را یکسره کند. آنها که از مرز تا خرمشهر را به راحتی آمد ه بود ند، فکر میکرد ند اشغال خرمشهر به سادگی اتفاق خواهد افتاد، اما سد محکم رزمند گان ایرانی، ضرب شست محکمی به دشمنان نشان داد. شهید زارعیان آن زمان د ر جنگهای تن به تن خرمشهر شرکت داشت. در یکی از نبردها از طرف نیروهای بعثی تیری به بازویش اصابت کرد، ولی او حاضر به ترک شهر نشد، چرا که همواره میگفت اینجا به من نیاز است. اما حماسه رزمندگان در پاد گان دژ با شجاعت شهید زارعیان همراه شد.
همقسم شدن نیروها
دفاع از پادگان دژ را در آن روزهای سخت، تنها پرسنل پادگان برعهده نداشتند و رزمندگان دیگری به کمک نیروهای مستقر د ر پادگان شتافتند تا مانع سقوط این پادگان شوند. اسماعیل زارعیان و ۱۸ نفر از مد افعان خرمشهر در پاد گان میمانند و همقسم میشوند تا آخرین گلوله از پادگان دفاع کنند.
۱۹ نفری که به عشق وطن نمیخواستند ذرهای عقب بنشینند و میخواستند تا آخرین قطره خون و تا آخرین فشنگ مقابل د شمن بایستند. وصیتنامههایشان را د ر جیب لباسهایشان گذاشته و آماده مقاومت و ایستادگی تا آخرین لحظه بودند. از آن جمع فقط چند نیرو زنده ماند که اسماعیل زارعیان یکی از آنها بود. شهید زارعیان به دلیل ورزید گی و آشنایی با شهر خرمشهر جان سالم به در برد و در آخرین لحظات در حالی که د یگر فشنگی برای شلیک نداشت و نظارهگر پرپر شدن همرزمانش بود خود را از طریق رود خانه به طرف شرق رساند.
یکی از همرزمان شهید زارعیان میگوید وقتی او را با لباس خیس دیدیم به او گفتیم اسمش در گروه شهدا و مفقودین رد شده است، ولی او لبخندی میزند و میگوید من تا خرمشهر را از عراقیها پس نگیرم شهید نخواهم شد. شهید زارعیان برای دیگر رزمندگان توضیح میدهد که قبل از آمدن به این سمت، روی دیوار یکی از خانهها نوشته است خرمشهر ما برمیگرد یم. روزی که عملیات بیتالمقد س انجام شد، او با خط خود ش روی یکی از دیوارها نوشت خرمشهر ما آمدیم.
امید به آزادی خرمشهر
شهید زارعیان تا قبل از حضور در عملیات بیتالمقدس دو بار مجروح شد و هر بار با انگیزهای بیشتر به جبهه بازگشت. تمام فکر و ذکر او، آزادی خرمشهر و بازپس گرفتن این شهر از دست دشمن بود. برای شهید هیچ چیزی سختتر از اشغال شهرش در بند دشمن بعثی نبود. این نیروی شجاع، هر بار که از بیمارستان مرخص میشد، میگفت باید خرمشهر از شر دشمن پاک شود و امید من آزادی خرمشهر است.
بالاخره شهید زارعیان در عملیات بیتالمقدس به آرزویش رسید و توانست آزادی خرمشهر را ببیند و در آن شرکت کند. این افسر قهرمان در اولین حمله رمضان د ر جبهه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به کتفش د ر تاریخ ۲۴/ ۴/ ۱۳۶۱ به لقاء الله پیوست.
سرهنگ جانباز علی قمری د رباره شهادت این فرمانده شجاع میگوید: «عملیات رمضان با رمز یا صاحبالزمان ادرکنی شروع شده بود. گروهان من و اسماعیل از لشکر پیاد ه ۹۲ زرهی ارتش نزد یک یکدیگر بودند. آفتاب سوزان تیرماه خوزستان، امان همه را بریده بود. فریادهای اسماعیل بچهها را به جلو میراند. روز دوم عملیات بود که ناگهان ترکش گلوله تفنگ ۱۳۰ میلیمتری د ست چپ اسماعیل را از مچ قطع کرد. دستش را در جیبش گذاشت تا نیروهایش بویی نبرند.
فرمان حمله داد و خودش هم دوشادوش بچهها پیش آمد. از همه جا گلوله میبارید. ترکش دیگری دست راستش را از کتف جدا کرد ه بود. یکی از بچهها گفت موج او را گرفته است. با چشم گریان به طرفش دویدم. خونریزی شدید و روزه، دیگر رنگی به رخسارش نگذاشته بود. ترکش تمام بدنش را پاره پاره کرده بود. لبهای خشکیده، دستهای جدا شده، پیکر پاره پاره و غرقه به خونش روی خاک گرم خوزستان، کربلا را در ذهنم مجسم کرد.»
همرزمان شهید تعریف میکنند این چند کلمه آرزوی همیشگی شهید بود: «امید است روزی همچون قهرمانی فدای میهن شویم تا تاریخ یاد ما را برای آیند گان گرامی بد ارد.»
شهید علی قمری
ﺳﺮﻫﻨﮓ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ «ﻋﻠﯽ ﻗﻤﺮﯼ» آخرین ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪه از ۱۹ فرمانده مقاومت گردان دژ خرمشهر بود. ﺳﺮﻫﻨﮓ ﻗﻤﺮﯼ، در مرز شلمچه ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ، از لحظه ﺁﻏﺎﺯ ﺗﻬﺎﺟﻢ ﻫﻤﻪﺟﺎﻧﺒﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﻠﯿﻪ ﮐﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ﺑﻪﻋﻨﻮﺍﻥ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﻨﻄﻘﻪ دﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻤﺮﺯﻣﺎن شهیدش ﺑرای دﻓﺎﻉ ﺍﺯ مرزهای ﮐﺸﻮﺭ جانفشانیها کرد.
گردانیﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻇﺮﻑ ۴۸ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮔﺮدﺍﻥ ﺗﺎﺯﻩﻧﻔﺲ ﺗﻌﻮﯾﺾ ﻣﯽﺷﺪ، ﺑﺎ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎ ﻭ ﺗﺠﻬﯿﺰﺍﺕ ﻣﺤﺪﻭد، ﺍﺯ ﺳﺮ ﻭﻃﻦﭘﺮﺳﺘﯽ، ﻏﯿﺮﺕ ﻭ ﻣﺮدﺍﻧﮕﯽ، ۳۴ ﺭﻭﺯ ﻣﻘﺎﺑﻞ همسایه ﻣﺘﺠﺎﻭﺯ ﺍﻓﺴﺎﺭﮔﺴﯿﺨﺘﻪ ﺍﯾﺴﺘﺎدﮔﯽ ﮐﺮد. این درحالی بود که سرهنگ ما دﺭ آغاز سال ۱۳۵۹ داوطلبانه و با هزینه شخصی به خوزستان رفته بود و د ر پادگان دژ شلمچه با مشاهده بینظمی بسیار ناشی از پاکسازیهای فرماند هان ارتش، د ر گام نخست به مشکلات سربازان رسید گی کرد و همین امر محبوبیت او را به عنوان فرمانده بالا برد.
او ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻀﻮﺭ دﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ، ﺿﻤﻦ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ دﺍدﻥ ﺑﻪ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻣﻨﻄﻘﻪ، ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺗﺤﺮﮐﺎﺕ دﺷﻤﻦ ﺑﻌﺜﯽ ﺭﺍ ﺭﺻﺪ میﮐﺮد و حتی طبق ﺍﺳﻨﺎد و ﻣﮑﺎﺗﺒﺎﺕ موجود دﺭ ﻟﺸﮑﺮ ۹۲ ﺯﺭﻫﯽ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪﺻﻮﺭﺕ دﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ و بسیار متهورانه برای ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﺑﻪ دﺍﺧﻞ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻧﻔﻮﺫ ﮐﺮد ﻭ ﮔﺰﺍﺭﺵﻫﺎﯼ ﻣﺘﻌﺪدﯼ ﺍﺯ آرایش جنگی ﻭ ﺣﻀﻮﺭ ﮔﺴﺘﺮدﻩ ﯾﮕﺎﻥﻫﺎﯼ ﺯﺭﻫﯽ ﻭ ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪﺍﯼ دﺷﻤﻦ دﺭ ﻧﺰدﯾﮑﯽ ﻣﺮﺯﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ و آماد گی ارتش عراق ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ و نیز هشد ارها و د رخواستهای مکرر از کمبود نیرو و تجهیزات نیروهای مرزی ایران ﺭﺍ از چند ین ماه پیش از آغاز رسمی جنگ و دﺭ ﻣﻘﺎﻃﻊ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣسئوﻻﻥ مربوط ﺍﺭﺍﺋﻪ دﺍد.
شکست نقشههای صدام
طبق دستنوشتههای ارزشمند شهید قمری، آمار دقیق نیروهای جان بر کف حاضر د ر مقاومت ۳۴ روزه خرمشهر عبارت بودند از: گرد ان دژ ۱۱۷۵ نفر، یگان تکاوران به فرماند هی سرهنگ هوشنگ صمدی ۴۰۰ نفر، دانشجویان افسری به فرماند هی امیر حسنی سعدی ۲۶۰ نفر، هوانیروزیها همگی فنی بالگرد ۷۵۰ نفر، سپاه حد ود ۷۵ نفر که اول ۳۰ نفر بودند، ژاندارمری حد ود ۸۰ نفر، شهربانی حد ود ۴۰ نفر، مرد میو بسیج حدود ۵۰۰ نفر، پرسنلی که از لشکرها خود سرانه آمد ه بود ند ۱۳ افسر و ۲۰ د رجهدار، بسیج از تهران و کرج ۲۵ نفر که شهید فهمیده هم جزو آنان بود.
ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺟﺎﻧﺎﻧﻪ ﺳﺮﻫﻨﮓ ﻗﻤﺮﯼ ﻭ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ دﻻﻭﺭ گرد ان دﮊ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺻﺪﺍﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻫﻔﺖ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﺭﺳﻤﯽ ﺟﻨﮓ، هشت ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎﻥ ﺧﻮد ﺭﺍ ﺑﻪ اتهام ﻫﺪﺭ دﺍدﻥ ﻧﯿﺮﻭ، ﻫﺰﯾﻨﻪ، ﻭﻗﺖ ﻭ ﭘﯿﺸﺮﻭﯼ نکردن ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ دﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻧﺪﮎ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﮐﻨﺪ! چراکه صدام حسین تصور میکرد با توجه به تصفیههای آغاز انقلاب فرماند هان ارتش، ایران آنچنان ضعیف شده که عراق به راحتی میتواند خرمشهر را یک روزه، خوزستان را سه روزه و ایران را دو هفتهای به طور کامل اشغال کند و پرچم حکومت بعثی متجاوز را بر فراز برج آزادی تهران به اهتزاز درآورد!
همرزم شهید آبشناسان
سرهنگ قمری که دورههای آموزش نظامی ازجمله تکاوری کوهستان، رنجر، چترباز، چریک، گریلا و جنگهای نامنظم را در بالاترین سطح حرفهای گذرانده بود و به عنوان استادی مجرب به هزاران نفر نیز این آموزشها را ارائه داد، دارای افتخاراتی همچون ۵۱ سال خدمت صادقانه در ارتش، ۹۸ ماه خدمت در جبهه، حضور در عملیاتهای مختلف و مجروحیت و جانبازی بود. سرهنگ قمری جزو اولین اساتید ارتش و همدوره شهید سرلشکر آبشناسان بود که در طول خدمت خود بیش از ۵۰ هزار نفر از نیروهای ارتشی، بسیجی و پاسد ار را آموزش داده است.
این ابرمرد جاود ان ایران زمین، دﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﺧﻮد ﻣﯽگفت: «ﺳﺮخرﮒ ﻭ ﺳﯿﺎهرﮒﻫﺎﯼ ﭘﺎﯼ ﭼﭙﻢ مصنوعی و از جنس ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺭﯾﻪ ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﭼﺸﻢ ﭼﭙﻢ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﺍﺳﺖ. ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ برای ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺗﺮﮐﺶ ﺳﻪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻣﻮﺭد ﺟﺮﺍﺣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍم.»
ایشان به رغم ﻣﺠﺮﻭﺣﯿﺖ ﻭ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯﯼ ناشی از ﺣﻀﻮﺭ مستمر در ﻋﻤﻠﯿﺎﺕﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ، تا آخرین ماههای حیات دنیوی، به طور پیوسته ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ۱۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﭘﯿﺎدﻩﺭﻭﯼ ﻭ ﻭﺭﺯﺵ دﻭﭼﺮﺧﻪ ﺳﻮﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽداد و حتی پس از اخذ تأیید ﯾﻪ پزشکی، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﭼﺘﺮﺑﺎﺯﯼ دﺭ ۲۹ ﻓﺮﻭردﯾﻦ سال گذشته، به مناسبت ﺳﺎﻟﺮﻭﺯ ﮔﺮﺍمیدﺍﺷﺖ ﺍﺭﺗﺶ هم انتخاب شده بود. سرهنگ علی قمری، تیر ماه امسال پس از سالها مبارزه و مجاهدت به همرزمان شهیدش پیوست و به درجه شهادت نائل آمد.