به گزارش خط هشت، چند روز پيش رهبر معظم انقلاب نشان فداكاري را به خانواده امير خلبان محمود اسكندري اعطا كردند. (وي سال 1380 در گمنامي درگذشت) همين موضوع سبب شد تا نام اين خلبان نيروي هوايي پس از سالها گمنامي در فضاي مجازي پیچیده شود و مردم با چهره و نام او بيشتر آشنا شوند. داستان زندگي محمود اسكندري ماجراهاي گفته و ناگفته زيادي دارد و يكي از دلايلي كه موجب گمنامي او شده، همين باز نشدن صندوقچه اسرار زندگياش است. هر چند ابهاماتي از گذشته در مورد زندهياد اسكندري در ذهن برخي مسئولان وجود داشت، اما پيگيريهاي رهبر معظم انقلاب در مورد وضعيت اين خلبان نابغه، باعث زدودهشدن ابهامات و شفافشدن شايستگي و لياقت او شد. رهبر انقلاب از سال 1396 دستور پيگيري پرونده اين مرد بزرگ را داده بود و حالا با اعطاي نشان فداكاري، مهر تأييدي بر فداكاري و ميهنپرستي اسكندري خورد. در طول اين سالها رسانههاي ضدانقلاب با تحريف واقعيت ميخواستند نشان دهند نظام اسلامي در پي نام اسكندري است و هيچ تجليل و حمايتي از او نميشود، اما پيگيري و حمايتهاي مقام معظم رهبري، خط بطلاني بر تمام اين فرضيهها كشيد و نشان داد نظام اسلامي و مردم هيچگاه قهرمانان واقعيشان را فراموش نخواهند كرد.
غريبي يك مرد بزرگ
حال سؤال اينجاست، خلبان محمود اسكندري كه بود و چرا در طول اين سالها كمتر نام و نشاني از او در رسانهها شنيده است؟ در طول اين سالها درباره زندهياد محمود اسكندري تنها يك كتاب با نام «ناصر ايجكت نكن» در سال 1399 منتشر شده كه يكي از آثار غريب ادبيات دفاع مقدس است. غير از اين كتاب، اثر درخور ديگري در رابطه با حماسههاي اسكندري نوشته نشده است تا آنطور كه بايد و شايد شناختمان از اين قهرمان بزرگ كامل شود. براي شناخت بهتر اسكندري بايد به چند دهه قبل سفر و پاسخ بسياري از سؤالات را آنجا پيدا كرد. گفتن از مرحوم اسكندري ابعاد مختلفي را در برميگيرد. نبوغ، دانش، مهارت، شجاعت و دلاوري اسکندری، او را به يكي از اعجوبههاي نيروي هوايي ايران تبديل كرده بود. اسكندري از خلبانان به واقع تيزپروازي بود كه شجاعت حيرتانگيزي در مانورهاي محيرالعقول داشت. دلاوريهاي وي به زماني مربوط ميشود كه ايران در تحريم نظامي قرار داشت و از فروش هواپيماي نظامي به كشور جلوگيري ميشد. با اين حساب ساقطشدن هر فروند، به معناي عدم جايگزيني فروند ديگر و كمشدن آن از آمار نيروي هوايي بود.
محمود اسكندري افتخارات زيادي در كارنامه خلباني خود دارد كه سه عنوان از شاخصترين آنها، حضور به عنوان ليدر دوم حمله به اچ3، انهدام پل استراتژيك عراق روي اروندرود و حضور در عمليات بغداد براي ناامن جلوهدادن اين شهر با هدف جلوگيري از ميزباني آن از كنفرانس جنبش عدم تعهد بود.
امير سرتيپ نمكي ميگويد: «عباس دوران و محمود اسكندري در حالي به عمليات بغداد رفتند كه ميزان تلفات اين حمله در دفتر طرح و برنامه نيروي هوايي ۷۵درصد تخمين زده شده بود و اين يعني بهطور حتم يكي از دو فروند به دست پدافند عراق كه گفته ميشد از پدافند مسكو هم قويتر است، ساقط ميشد.»
نمكي همچنين درباره شخصيت اسكندري ميگويد: «هرقدر شجاع و دلاور بود، به همان ميزان بيادعا و بيريا بود. اسكندري در مقاطع ابتدايي جنگ، يعني پاييز سال ۶۱ با درجه سرهنگي، فرمانده تيپ شكاري پايگاه يكم شكاري (مهرآباد) و داراي بيش از ۲هزار ساعت پرواز با هواپيماي فانتوم بود.»
غافلگيري بعثيها
پس از عمليات اچ3، چند فروند از هواپيماهاي نيروي هوايي براي تعمير به سوريه برده ميشوند. مرحوم اسكندري مأمور آوردن هواپيماها در آن شرايط سخت ميشود. اميرتيمسار فرجالله براتپور از خلبانان زبده نيروي هوايي، درباره اين مأموريت ميگويد: «خدا مرحوم اسكندري را بيامرزد! تعمير هواپيماي آسيبديده مدتي طول كشيد و بعد براي آوردنش به ايران، مرحوم اسكندري و محمد جوانمردي رفتند. آوردن اين هواپيما خودش يك قصه مفصل و جدا دارد. ايشان به سوريه رفته و اول يك پرواز تست با آن هواپيما انجام داده بود. اينها را جوانمردي به من گفت كه ما بلند شديم و پرواز تست را در حضور سوريها انجام داديم. اسكندري آنجا يك لو پَس ( Lowpass)اي ميرود كه سوريها مات و مبهوت ميمانند. مثل اينكه فرمانده يا جانشين نيروي هوايي سوريه پيش از پرواز به اسكندري ميگويد: «من كابين عقبت مينشينم!» كه او هم ميگويد، نميشود.
اسكندري با لو پسي كه از بالاسر اينها داشته، باعث ميشود كلاههاي همه افسران از سرشان بيفتد. از آن طرف هم عراقيها باخبر میشوند كه اين فانتوم ميخواهد از سوريه خارج شود. به همين خاطر در آسمان شمال عراق منتظرش بودند و وقتي داشت برميگشت، به سمتش شليك ميكنند كه به بالش ميخورد و مينشيند. دوباره هواپيما را درست ميكنند و تستش ميكند، اما اين مرتبه، اسكندري عراقيها را گول ميزند. وقتي روي هوا از تانكر سوخت ميگيرد، به كسي نميگويد و از شمال عراق، گردش ۱۸۰درجه ميكند و وارد خاك عراق ميشود. از آنجا هم كف زمين پرواز ميكند و درست از وسط عراق خودش را به ايران ميرساند. باك بنزين بيرونياش را هم كه خالي ميشود، نزديك بغداد رها ميكند و بعد هم كه به مرز ميرسد، در خاك خودمان تانكري سوخترسان به او بنزين ميرساند؛ در نهايت اسكندري اينفانتوم را آورد و در همدان نشاند. اين عمليات را هم با شجاعت عجيبي انجام داد؛ طوري كه عراقيها آچمز ماندند. چون در نقطهاي كه دفعه قبل او را مورد هدف قرار داده بودند، به انتظار نشسته بودند، اما او از مسير ديگري پرواز و همه را غافلگير كرد.»
نقشآفريني اسكندري در عمليات آزادسازي خرمشهر يكي ديگر از حماسههاي كمتر گفته شده درباره اوست. براتپور با انتقاد از اينكه چرا در جريان انهدام پل استراتژيك اروندرود و محاصره نيروهاي بعثي نامي از اسكندري برده نميشود، بيان ميكند: «همه پشتيباني عراقيها از آن پل بود و وقتي پل را زد، ديگر هيچ پشتيباني و تداركاتي به آنها نرسيد. خيلي از نيروهاي دشمن محاصره و اسير شدند و تعدادي از عراقيها هم به آب زدند و در اروند غرق شدند، اما اين واقعيت را كه محمود اسكندري و نيروي هوايي اين پل را زده، نميگفتند تا نيروهوايي واقعيت را گفت. «آقا، اين پل را ما زديم! چرا هيچ اسمي از اسكندري نميآوريد؟»
پرواز در جهنم بغداد
پرواز در آسمان بغداد به همراه شهيد عباس دوران و گرفتن ميزباني جنبش عدم تعهد از عراق يكي ديگر از آن موارد استثنايي در مورد شجاعت محمود اسكندري است، در حالي كه سخنگوي وزارت امور خارجه عراق از امنيت بالاي آسمان عراق صحبت ميكرد و اين كشور را براي ميزباني اجلاس سران غيرمتعهدها آماده نشان ميداد، چهار خلبان ايراني با دو فروند فانتوم تمام معادلات را برهم زدند.
فانتومهاي بمبافكن ايراني بايد براي نفوذ به آسمان بغداد از تكنيك پرواز چسبيده به زمين با سرعت بالا استفاده ميكردند تا از سوی رادارهاي پدافندي شناسايي نشوند، هرچند كه اين تكنيك تنها درباره سامانههاي پدافندي ارتفاع بالا جواب ميداد و ديگر پدافندهاي هوايي كار را براي خلبانان ايراني سخت ميكرد.
به هر حال اين فانتومها، پس از عبور از سد ميراژها و ميگها به حومه بغداد و اولين رينگ پدافندي رسيدند. خلبان ناصر باقري كه در جريان اين مأموريت در كابين عقب جنگنده محمود اسكندري حضور داشت، در كتاب «ناصر ايجكت نكن» مينويسد: «جناب اسكندري، خيلي مسلط و سوار بر كار، منفذ كوچكي در آن درياي گلوله و آتش پيدا كرده و با كمي اصلاح جهت حركت، ديوار مزبور را رد كردند. اينكه ميگويم در آن ثانيهها، خلبان محمود اسكندري بر اثر شدت استرس و تنشهاي عصبي فراوان، كنترل خود و حركات خود را از دست ندادند و با اشراف كامل روي كار، ديواره آتش را گذراندند، خصيصهاي بود كه بدون اغراق در هر خلباني وجود ندارد»، اما پس از اين و در نزديكي بغداد، پدافند هوايي عراق كه مخصوص درگيري با پرندههاي مهاجمي كه در ارتفاع پست و ارتفاع متوسط پرواز ميكردند و ارتش بعث به تازگي تعداد زيادي از آنها خريداري كرده بود، شروع به كار كرد.
آسمان بغداد براي خلبانان ايراني تبديل به جهنم شد. دو جنگنده ايراني حملات سنگيني را تحمل كردند و چندين گلوله ضدهوايي نيز به هواپيمايشان برخورد كرد. آنها پس از انجام مأموريت بايد سريع به كشور باز ميگشتند. لحظات حساسي براي خلبانان بود و آنها كار سختي در پيش داشتند. باقري توضيح ميدهد تنها ترس اسكندري در آن لحظات اين بود كه «واهمه داشت داخل خاك عراق، سوختش تمام شود و مجبور به ايجكت شود و به اسارت دشمن دربيايد. در نهايت فانتوم اسكندري پس از يكساعت پرواز نفسگير در آشيانه خود به زمين نشست.»