به گزارش خط هشت، عملیات بزرگ و غرورآفرین بیتالمقدس با هدف آزادی خرمشهر در روز دهم اردیبهشت 1361 با حضور رزمندگان آغاز شد و در سوم خرداد با موفقیت به پایان رسید. در طول عملیات بیتالمقدس نیروهای زیادی از سپاه، ارتش و جهاد سازندگی با غیرت و جانفشانیشان خرمشهر را برای همیشه از دست دشمن بعثی آزاد کردند. اگر همت و فداکاری رزمندگان در این عملیات سخت و جانفرسا نبود، مشخص نبود سرنوشت خرمشهر چگونه رقم میخورد. در ادامه نگاهی داشتهایم به تاثیر و حضور 10 قهرمان عملیات بیتالمقدس که با دلاوریهایشان کاری کارستان انجام دادند.
شهید حسن باقری
هر چه از نقش شهید حسن باقری در آزادی خرمشهر گفته شود، کم خواهد بود. شهید باقری یک تئوریسین کامل با هوش نظامی بالا بود. زودتر از دشمن، نقشههایش را پیشبینی میکرد و دستش را میخواند. حسن باقری از همان روزهای اول در جریان انجام عملیات بیتالمقدس بود و با دقت جریان عملیات را رصد میکرد و بر انجامش اصرار داشت.
آن روزها صحبتی مطرح شده بود که وقفهای در انجام عملیات بیتالمقدس ایجاد شود. شهید باقری در جلسه با فرماندهان تأکید داشت نباید در انجام عملیات وقفه بیفتد. او در جلسه با فرماندهان، نامهای از دختربچه دانشآموزی را خواند. آن دختر نوشته بود ما برای شما دعا میکنیم و منتظر آزادی خرمشهر هستیم. این نامه تأثیرگذار بود. حسن گفت: «خرمشهر برای ما، ملت ما و امام ما یک اسطوره است. هرچه خاک آزاد کرده باشیم باز مردم میگویند خرمشهر چه موقع آزاد میشود؟» میگفت: «دشمنی که در خرمشهر است یک دشمن مستأصل است، نمیتواند دفاع کند، دستش روی ماشه نمیرود. نباید به آنها مهلت بدهیم، اینها به زور ایستادهاند.»
حاج احمد متوسلیان
احمد متوسلیان واقعاً یکی از افراد تأثیرگذار در این عملیات بود. هر وقت آقا محسن صحبت میکرد، میگفت: اگر متوسلیان نبود، شاید سالها طول میکشید تا خرمشهر را آزاد کنیم. در عملیات بیت المقدس تصمیمهایی که احمد متوسلیان گرفت تصمیمهای حساس و کارگشایی بود و بسیاری از مقاطع توانست راهگشایی کند بخصوص در مرحله آخر عملیات که وظیفه شان این بود که مرز شلمچه را ببندند و مانع از فرار دشمن به سمت مرز شوند و همین باعث شد که حدود ۱۹ هزار نیروی عراقی که داخل خرمشهر بودند احساس ناامنی کنند و مجبور به تسلیم شوند.در این عملیات با اینکه احمد متوسلیان مجروح شد و پایش را گچ گرفته بود، در خط میآمد. با جیپ میآمد و میرفت.
شهید قاسم سلیمانی
حاج قاسم سلیمانی و رزمندگان تیپ ۴۱ ثارالله (ع) در جریان این عملیات رشادتهای زیادی را انجام دادند. در عملیات بیتالمقدس، حاج قاسم فرمانده تیپ ۴۱ و به عنوان یکی از تیپهای قرارگاه قدس بود و مأموریت سختی به او واگذار شد که با عمده قوای دشمن درگیر شود و نیروهای دیگر با عبور از کارون بتوانند خود را به جاده اهواز- خرمشهر برسانند. نبرد سختی در منطقه عملیاتی تیپهای قرارگاه قدس جریان داشت که تیپ ۴۱ ثارالله نیز در نبردی سخت، جانانه و نزدیک با دشمن (به طوری که گاهی فاصله بین ما و دشمن به کمتر از ۳۰ متر میرسید) فداکارانه جنگیدند و موفق شدند به بهترین شکل ممکن، مأموریت خود را به انجام برسانند.
شهید حسین خرازی
نیروهای تحت فرماندهی حسین خرازی در این عملیات، مأموریت داشتند، ضمن انتقال سر پل، همراه با یگانهای دیگر قرارگاه فتح، نیروی دشمن در غرب کارون را منهدم و ابتدا خط جاده آسفالت اهواز- خرمشهر را به کمک تیپ یک لشکر ۹۲ از کیلومتر ۸۰ تا ۹۰ تأمین کنند.
شهید خرازی با نیروهایش آماده حمله به خرمشهر شد. یک دفعه حدود ۵۱ عراقی از خاکریز بیرون آمدند و خودشان را تسلیم کردند. آنها از نظر روانی به هم ریخته بودند، چون فرماندهشان روی مین رفته بود و آسیب دیده بود. همین مسأله ترس عراقیها را بیشتر کرده بود. رزمندهها تصمیم گرفتند این تعداد اسیر را به عقب بفرستند که شهید خرازی مانع شد و درخواست مترجم کرد.
شهید خرازی به مترجم گفت: از عراقیها بپرس در آن طرف چه خبر است؟ یکی از عراقیها با اشاره به روحیه خراب همرزمانش گفت: افسران استخبارات به ما گفتند اگر تسلیم شوید سربازان خمینی همه شما را اعدام میکنند. شهید خرازی یک قرآن کوچک در جیبش داشت. آن را در آورد و دست افسر عراقی داد و گفت: این قرآن ضامن میان ما و شماست. به این قرآن قسم میخورم، به شما امنیت میدهم و همه شما را آزاد میکنم. بروید به دوستان خود بگویید اگر تسلیم شوید تحت این قرآن همه شما سالم به تهران میروید. در غیر این صورت با شما میجنگیم تا کشته شوید. آنها رفتند و بعد از ۲۰ دقیقه صدای هیاهو بلند شد. بچهها کنجکاو شدند و رفتند دیدند که گروه زیادی از عراقیها بدون سلاح در حالی که دستهای خود را بلند کردهاند، به سمت ایرانیها میآیند و شعار تسلیم سر میدهند. شهید خرازی با قرارگاه تماس گرفت و گفت: عراقیها تسلیم شدند.
شهید احمد کاظمی
در جریان عملیات بیتالمقدس، شهید کاظمی در حالی که فرماندهی تیپ نجف اشرف را برعهده داشت، با عبور از رودخانه کارون، در نیمههای شب و با نفوذ به عمق ۲۰ کیلومتری از خط مقدم نیروهای عراقی، نیروهای خود را به جاده اهواز-خرمشهر رساند و با استقرار لشکر تحت امرش در کنار جاده، نبردی تن به تن و خونین میان نیروهای ایرانی و ارتش عراق رخ داد، که در نهایت با تثبیت تیپ نجف در کنار جاده اهواز-خرمشهر، حملات بعدی خود را به سمت خرمشهر آغاز کرد.
در مرحله دوم عملیات ایده شهید کاظمی بسیار راهگشا بود. نیروها شب روی جاده اهواز-خرمشهر در حال حرکت بودند که فرمانی از سوی حاج احمد رسید: «به نیروهای زرهی بگویید چراغهای همه تانکهایشان را روشن کنند.» همه فکر میکردند اشتباهی شده. فرمانده تکرار میکرد: «چراغهای همه تانکها را روشن کنید. پروژکتور و هر چیزی را که دارند.» به نیروها تاکید میکرد: «شما به دستور عمل کنید و نگرانی نداشته باشید.»
چراغ تانکها روشن شد و آنها با تمام سرعت رو به جلو رفتند و این کار تأثیر شگفتانگیزی ایجاد کرد. از یک طرف دشمن به وحشت افتاد و از طرف دیگر نیروهای پیاده چنان نیرویی گرفتند که نمیشد جلوی ایشان را گرفت. رزمندگان به پشت اولین دژ رسیدند و دژ بعدی یک و نیم تا دو کیلومتر فاصله داشت و دشمن پشت آن پناه گرفته بود. چیزی از شب نمانده بود و به زودی هوا روشن میشد. به طور طبیعی باید پشت دژ پناه میگرفتیم و روز را در آنجا استراحت میکردیم تا شب بعد عملیات را ادامه بدهیم اما حاجی میدانست که هجوم تانکهای چراغ روشن و رسیدن به دژ اول، روحیه دشمن را خراب کرده است و نباید به او فرصت ترمیم داد. بنابراین به شهید صالحی که فرمانده یکی دیگر از گردانها بود، دستور داد پیشروی کرده و دژ دوم را تسخیر کند.
در مرحله سوم عملیات بیت المقدس و در پنج کیلومتری خرمشهر باز هم حاج احمد ترفند زیبایی را به کار گرفت. ساعت 9 شب ناگهان حاج احمد دستور داد هر پنج گردان هرچه منور دارند شلیک کنند روی خرمشهر. نیروها قبضهها را آماده کردند و هر چه منور داشتند شلیک کردند به طرف شهر. شهر کاملاً روشن شد. آتش بازی عجیبی بود. از دور نیروهای دشمن را میدیدیم که چطور وحشت میکردند و این طرف و آن طرف میرفتند. لابد فکر میکردند عملیاتی که این همه منور در آن شلیک میشود، خیلی بزرگ خواهد بود. معلوم بود که به وحشت افتادهاند. بار دیگر ترفند حاج احمد کاملاً نتیجه داد و حداقل 50 درصد از نیروهای آنها روحیهشان تخریب شد. طوری که قبل از حمله نهایی دسته دسته شروع کردند به تسلیم شدن و حمله اصلی که آغاز شد، با مقاومت کمتری روبرو شدند. خود حاجی اولین نفری بود که سوار بر یک نفربر وارد شهر شد و بعد نیروهایش خرمشهر را تصرف کردند.
شهید ابراهیم همت
او در عملیات بیتالمقدس در سمت معاونت تیپ ۲۷ محمدرسولالله فعالیت و تلاش قابل توجهی را در شکستن محاصره جاده شلمچه به خرمشهر انجام داد و یگان تحت امر او سهم بسزایی را در فتح خرمشهر برعهده داشتند. شهید همت در عملیات پیروزمند بیت المقدس در منصب معاونت تیپ محمد رسول الله (ص) فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شکستن محاصره جاده شلمچه – خرمشهر انجام داد و به حق می توان گفت که او و یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشتند و با اینکه منطقه عملیاتی دشت بود، او با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی فرماندهی کرد.
شهید محمود شهبازی
در جریان آزادسازی خرمشهر حاج محمود همه جا حضور داشت. یکی از دوستان شهید میگوید، حاج محمود تا نزدیکی دروازههای خرمشهر آمد، ولی دیگر جسمش داخل شهر نیامد. م کنار نهر خین شهید میشود. انگار دو رزمنده مجروح میشوند و برادرم برای کمک به آنها میرود که آنجا به شهادت میرسد.شهید حسن باقری در رابطه با عملیات بیتالمقدس میگوید، قبل از شروع عملیات باید شناساییها را انجام میدادیم و حاج محمود به همراه همرزمانش ۱۴ شب از قرارگاه تا نزدیکی جاده اهواز خرمشهر میرفت تا شناساییها را انجام دهد. بیابانهای آنجا حالت رمل دارد و اگر باران بزند به پوتینها میچسبد و راه رفتن را سخت میکند. یک روز وقتی هنگام برگشت فرماندهان میبینند حاج محمود لنگ لنگان راه میرود و وقتی از ایشان میپرسند چه اتفاقی افتاده است، شهید میگوید پایش تاول زده است.
شهید حسین قجهای
در عملیات الی بیتالمقدس گردان سلمان فارسی هدفش رسیدن به جاده اهواز- خرمشهر بود. حرکتش را شروع کرد و به هدفش هم رسید، اما مشکل این بود که یگانهای مجاور نتوانستند، برسند. نیروهای گردان سلمان در یک تله گیر کردند. تلهای که پشت جاده اهواز- خرمشهر قرار داشت. منطقه مهم و حیاتیای بود و باید آن جای پا حفظ میشد.
اگر این گردان این منطقه را رها میکرد ادامه عملیات بیتالمقدس منتفی میشد و فرماندهان باید به عقب برمیگشتند تا برنامهریزی دیگری برای ادامه کار صورت بگیرد. چون نیروها مجبور بودند تا دم کارون عقب بیایند. نیروها تا شب قبل حدود ۱۶، ۱۷ کیلومتر پیاده رفته بودند تا به این منطقه برسند. مقاومت در جاده اهواز- خرمشهر اتفاق نمیافتاد ادامه عملیات دیگر امکانپذیر نبود. یک هفته مقاومت حسین قجهای و یارانش باعث شد جا پایی که نیروها در مرحله اول عملیات الی بیتالمقدس ایجاد کردند، بتواند برای مراحل بعدی کارساز باشد.
شهید احمد بابایی
وقتی حاج احمد متوسلیان تصمیم به معرفی فرمانده گردان مالک گرفت، در معرفی فرمانده خطاب به نیروها چنین گفت: یکی از عزیزترین بچهها را که کلکسیون تیر و ترکش است، به عنوان فرمانده گردان مالک تعیین کردهایم، امیدواریم با همکاری شما گردان مالک بدرخشد. خیلی زود تأثیر حضور شهید بابایی در گردان مشخص شد. جذبه و فرماندهی همراه با درایت شهید، دوستی و الفت عجیبی را بین او و بچهها ایجاد کرده بود؛ به گونهای که هرگاه بحث جدا شدن عدهای از گردان مطرح میشد، بسیاری نگران بودند که مبادا از گردان مالک و احمد بابایی جدا شوند. چون احمد آنچنان به نیروهایش عشق میورزید که هیچ پدر مهربانی با فرزند خود این چنین نبود. شهید عباس کریمی، چند نفر از بچههای گردان را برای واحد اطلاعات عملیات انتخاب کرد تا در شناساییها به او کمک کنند، اما فقط دو شب با او بودند و برای شب سوم به گردان بازگشتند؛ چون طاقت دوری از گردان و فرمانده خود را نداشتند. احمد از آنها قول گرفت بعد از عملیات به کمک عباس کریمی بروند. پس از پیروزی نیروهای مسلح ایران درعملیات فتحالمبین، همه چشمها منتظر آزادسازی خرمشهر بود. در چنین شرایطی، احمد بابایی با اینکه هنوز زخم عملیات فتحالمبین را بر تن داشت، راهی نبرد الی بیتالمقدس شد و در مرحله دوم عملیات در صحرای شلمچه، در آستانه فتح خرمشهر در اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ به شهادت رسید.
شهید علی اصغر بشکیده
در مرحله اول عملیات بیتالمقدس، حاجیپور فرمانده گردان عمار زخمی و به عقب منتقل شد و شهید علیاصغر بشکیده فرماندهی گردان را برعهده گرفت. این فرمانده دلاور بیهیچ هراسی به دنبال موفقیت در این عملیات مهم و سرنوشتساز بود. او و همرزمانش همقسم شده بودند تا خرمشهر را آزاد و دل امام را شاد کنند.
در مرحله دوم عملیات، از یک گردان یک گروهان مانده بود و رزمندگان بسیار تحت فشار بودند و خستگی موجب شده بود تا نتوانند چشمان خود را باز نگاه دارند. نیروها در خطی حدود ۸۰۰ متری قرار گرفته بودند و از پهلو و از روبهرو با بعثیها درگیر بودند. فرمانده به گونهای خط را سازماندهی کرد که به همراه چهار رزمنده دیگر، در حالی که همه نیروها از خستگی زمینگیر شده بودند، به تنهایی خط را حفظ کنند؛ به صورتی که در طول خط آر. پی. جی، تیربار و... چیده و تا صبح مدام جای خود را عوض میکردند تا دشمن فکر کند که پشت خاکریز پر از نیرو است و تا صبح جلوی پاتکهای دشمن را گرفتند.
شهید بشکیده تا آخرین نفس در منطقه عملیاتی حضور داشت و در حالی که چند روز بیشتر تا آزادی خرمشهر و شنیدن این خبر مهم و بزرگ به مردم نمانده بود، چندین ترکش به شهید بشکیده اصابت کرد و او را غرق به خون روی زمین انداخت. علیاصغر در راه بیمارستان به شهادت رسید و به دلیل اینکه مدرک شناسایی همراه خود نداشت، به عنوان شهید مجهولالهویه به معراجالشهدا منتقل شد. خانوادهاش پس از مقداری جستوجو، پیکر «علیاصغر» را پیدا کردند و این فرمانده شجاع بعد از گذشت حدود یک ماه از تاریخ شهادتش، بالاخره تشییع و خاکسپاری شد.
منبع: جوان آنلاین