به گزارش خط هشت، جدی شدن مسئله ستون پنجم
در عملیات والفجر مقدماتی مسئله ستون پنجم و ضدانقلاب به اشکال مختلف مطرح شد! از منافقین (سازمان مجاهدین خلق) گرفته تا نفوذیها و حزب توده، بسیاری از جریانها و اشخاص مورد اتهام قرار گرفتند. در کتاب «روند جنگ ایران و عراق» نوشته دکتر حسین علایی میخوانیم: «در جریان عملیات باید توجه داشت که تعدادی از افراد اطلاعات-عملیات اسیر شدند. چند سرباز لشکر ۱۶ زرهی قزوین هم که با منافقین مرتبط بودند به عراق پناهنده شدند که موجب هوشیاری دشمن شد.»
در همان روز ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ که والفجر مقدماتی شروع شد، اولین گروه از رهبران و کادرهای درجه اول حزب توده دستگیر شدند. بعدها در اعترافات برخی از اعضای این حزب مشخص شد که تودهایها هم در لو دادن عملیات والفجر مقدماتی دستی بر آتش داشتند. در بخشی از اطلاعات به دست آمده از ناخدا افضلی اشارهای به والفجر مقدماتی میشود؛ به این معنی که گویا این عملیات نقطه شروع خیانتهای شاخه نظامی مخفی حزب توده موسوم به «نوید» بود. نوید بعد از والفجر مقدماتی عملیات دیگری، چون والفجریک و دو را هم لو داده بود. سازمان منافقین در عملیات والفجر مقدماتی فعال مایشاء بود! آنها علاوه بر لو دادن طرح عملیات توسط نفوذیهایی، چون «محسن صرب اهرابی»، حین عملیات نیز در جمعآوری اسرا به بعثیها کمک میکردند. محسن صرب اهرابی یکی از نیروهای اطلاعات-عملیات لشکر ۲۷ بود که همواره سعی میکرد به مذهبی بودن تظاهر کند. وی پیش از عملیات ناپدید شد و همگان تصور میکردند به اسارت درآمده است، اما بعدها مصاحبهاش از رادیو بغداد پخش شد.
اختلافات تاکتیکی در جبهه داخلی
یکی دیگر از موارد حاشیهای والفجر مقدماتی، اختلاف نظر درخصوص منطقه عملیاتی بین سپاه و ارتش بود. ارتشیها شمال فکه و سپاهیها جنوب فکه را برای انجام عملیات پیشنهاد میدادند. استدلال ارتش این بود که شمال فکه به دلیل عارضهدار بودن زمین و راحت بودن مانور نیروهای پیاده در آن امکان انهدام قوای دشمن را روی ارتفاعات منطقه میسر میسازد. از طرف دیگر بعثیها نمیتوانند بهراحتی از نیروی زرهی خود بهره ببرند. سپاه هم میگفت به دلیل شنی و رملی بودن جنوب فکه، نیروهای دشمن تصور نمیکنند ایران از این منطقه وارد عمل شود و همین موضوع باعث غافلگیری آنها میشود. نهایتاً جنوب فکه برای انجام عملیات تعیین شد، اما اختلاف بر سر منطقه عملیاتی باعث شد تا والفجر مقدماتی با سه هفته تأخیر انجام بگیرد و همین موضوع منجر به هوشیار شدن دشمن شود. از این رو یکی از دلایل اصلی عدمالفتح در والفجر مقدماتی را ماجرای اختلاف بین نیروهای شرکتکننده و تأخیر در زمان انجام عملیات عنوان میکنند.
اختلافاتی که ارتش و سپاه در جریان عملیات والفجر مقدماتی داشتند، بعدها در عملیات بزرگ دیگری به نوع دیگری تکرار شد و نهایتاً پس از عملیات بدر قرار شد هم ارتش و هم سپاه به صورت مجزا عملیات انجام بدهند؛ لذا به نوعی میتوان والفجر مقدماتی را در آینده عملیات مشترک ارتش و سپاه در جنگ مؤثر بدانیم.
از سوی دیگر پس از شکست در والفجر مقدماتی و تقدیم شهدای نسبتاً زیاد، زمزمه گلایههایی درخصوص آموزشهای ناکافی رزمندگان و همچنین ناکارآمدی طرحهای عملیاتی شنیده شد که بعدها این زمزمهها در ماجرای کنار رفتن سردار شهید حاجکاظم رستگار از فرماندهی تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) خود را نشان داد.
تأثیر والفجر مقدماتی در تداوم جنگ
یکی از تأثیرات عملیات والفجر مقدماتی و ضربهای که کشورمان از مسئله نفوذیها خورد، باعث شد تا فرماندهی سپاه پس از این عملیات اقدام به تشکیل قرارگاه سری نصرت بکند. این قرارگاه زمینههای انجام عملیات خیبر را فراهم میآورد. از این پس اصول حفاظتی در مقدمات و زمینهسازی دیگر عملیاتها به شکل بهتری انجام میگرفت. نقطه اوج رعایت اصول حفاظتی در عملیات والفجر ۸ بود که پس از سالها ناکامی، منجر به تصرف فاو و خلق یک پیروزی شگفتانگیز بود.
در همان روز ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ که والفجر مقدماتی شروع شد، اولین گروه از رهبران و کادرهای درجه اول حزب توده دستگیر شدند. بعدها در اعترافات برخی از اعضای این حزب مشخص شد که تودهایها هم در لو دادن عملیات والفجر مقدماتی دستی بر آتش داشتند. در بخشی از اطلاعات به دست آمده از ناخدا افضلی اشارهای به والفجر مقدماتی میشود؛ به این معنی که گویا این عملیات نقطه شروع خیانتهای شاخه نظامی مخفی حزب توده موسوم به «نوید» بود. نوید بعد از والفجر مقدماتی عملیات دیگری، چون والفجریک و دو را هم لو داده بود. سازمان منافقین در عملیات والفجر مقدماتی فعال مایشاء بود! آنها علاوه بر لو دادن طرح عملیات توسط نفوذیهایی، چون «محسن صرب اهرابی»، حین عملیات نیز در جمعآوری اسرا به بعثیها کمک میکردند. محسن صرب اهرابی یکی از نیروهای اطلاعات-عملیات لشکر ۲۷ بود که همواره سعی میکرد به مذهبی بودن تظاهر کند. وی پیش از عملیات ناپدید شد و همگان تصور میکردند به اسارت درآمده است، اما بعدها مصاحبهاش از رادیو بغداد پخش شد.
اختلافات تاکتیکی در جبهه داخلی
یکی دیگر از موارد حاشیهای والفجر مقدماتی، اختلاف نظر درخصوص منطقه عملیاتی بین سپاه و ارتش بود. ارتشیها شمال فکه و سپاهیها جنوب فکه را برای انجام عملیات پیشنهاد میدادند. استدلال ارتش این بود که شمال فکه به دلیل عارضهدار بودن زمین و راحت بودن مانور نیروهای پیاده در آن امکان انهدام قوای دشمن را روی ارتفاعات منطقه میسر میسازد. از طرف دیگر بعثیها نمیتوانند بهراحتی از نیروی زرهی خود بهره ببرند. سپاه هم میگفت به دلیل شنی و رملی بودن جنوب فکه، نیروهای دشمن تصور نمیکنند ایران از این منطقه وارد عمل شود و همین موضوع باعث غافلگیری آنها میشود. نهایتاً جنوب فکه برای انجام عملیات تعیین شد، اما اختلاف بر سر منطقه عملیاتی باعث شد تا والفجر مقدماتی با سه هفته تأخیر انجام بگیرد و همین موضوع منجر به هوشیار شدن دشمن شود. از این رو یکی از دلایل اصلی عدمالفتح در والفجر مقدماتی را ماجرای اختلاف بین نیروهای شرکتکننده و تأخیر در زمان انجام عملیات عنوان میکنند.
اختلافاتی که ارتش و سپاه در جریان عملیات والفجر مقدماتی داشتند، بعدها در عملیات بزرگ دیگری به نوع دیگری تکرار شد و نهایتاً پس از عملیات بدر قرار شد هم ارتش و هم سپاه به صورت مجزا عملیات انجام بدهند؛ لذا به نوعی میتوان والفجر مقدماتی را در آینده عملیات مشترک ارتش و سپاه در جنگ مؤثر بدانیم.
از سوی دیگر پس از شکست در والفجر مقدماتی و تقدیم شهدای نسبتاً زیاد، زمزمه گلایههایی درخصوص آموزشهای ناکافی رزمندگان و همچنین ناکارآمدی طرحهای عملیاتی شنیده شد که بعدها این زمزمهها در ماجرای کنار رفتن سردار شهید حاجکاظم رستگار از فرماندهی تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) خود را نشان داد.
تأثیر والفجر مقدماتی در تداوم جنگ
یکی از تأثیرات عملیات والفجر مقدماتی و ضربهای که کشورمان از مسئله نفوذیها خورد، باعث شد تا فرماندهی سپاه پس از این عملیات اقدام به تشکیل قرارگاه سری نصرت بکند. این قرارگاه زمینههای انجام عملیات خیبر را فراهم میآورد. از این پس اصول حفاظتی در مقدمات و زمینهسازی دیگر عملیاتها به شکل بهتری انجام میگرفت. نقطه اوج رعایت اصول حفاظتی در عملیات والفجر ۸ بود که پس از سالها ناکامی، منجر به تصرف فاو و خلق یک پیروزی شگفتانگیز بود.