به گزارش خط هشت، «محمد سلطانی» از رزمندگان دوران دفاع مقدس بود که در جریان دفاع از کشورش مقابل متجاوزین بعثی به اسارت درآمد. او در خاطرهای به یکی از شیرینترین وقایع اسارت اشاره کرده است که در ادامه میخوانید؛
«جان اسرا برای بعثیا ارزش چندانی نداشت. بهخاطر عدم ارائه درمان بیماریهای سادهای مانند اسهال و سوء تغذیه و تبدیل آن به اسهال خونی، افراد زیادی از اسرای مظلومی که خونوادههاشون چشم انتظارشون بودند، به شهادت رسیدند.
طوری شده بود وقتی کسی مبتلا به اسهال خونی میشد، دیگه هم خودش و هم بقیه ازش قطع امید میکردن و معمولا به زندگی بر نمیگشت.
یکی از بچههای مشهد بهنام محسن مشهدی (میرزایی) که مدتها دچار اسهال خونی شده بود و تنها اسکلت و پوستش باقی مونده بود، بهطوری که اواخر ایستادن رو پاها براش مشکل بود و بچهها کمکش میکردن، بعد از خواهش و التماس مکرر ما، بعثیا موافقت کردن که ببرنش بیمارستان. محسن قبل از اینکه با اعزامش موافقت بشه، مدتی عصبی شده بود و احساس میکرد باری شده رو دوش بقیه؛ بچهها هم هواشو داشتن و دلداریش میدادن.
یه روز اومد پیش من و گفت: من دارم میمیرم. تو این مدت خیلی بچهها رو اذیت کردم و تحملم کردن میخوام از همه حلالیت بطلبم. خیلی دلم شکست. بسختی خودم رو کنترل کردم که اشکام جاری نشه و بیشتر از این روحیهاش خراب نشه. گفتم: محسن جان من ته دلم روشنه که شفا پیدا میکنی و به امید خدا همدیگه رو تو ایران ملاقات میکنیم. گفت: داری دلداریم میدی! ولی خودم میدونم کارم تمومه. اون روز خیلی باهاش صحبت کردم و آیه و حدیث براش خوندم و از امید و توکل براش گفتم. مقداری اروم شد. با بچهها قرار گذاشتیم همه براش دعا کنیم و هم به عراقیا فشار بیاریم، بلکه ببرنش بیمارستان و خوب بشه. بیماری سختی نبود و علاجش راحت بود، ولی نانجیبا توجه نمیکردن تا این که فرد جان میداد.
به هر حال با دعای خیر بچهها و پیگیری مستمر اعزامش کردن بیمارستان؛ در حالی که شاید ۲۰ کیلو بیشتر وزن نداشت. ولی خوشبختانه بعد از یکی دوماه بستری در بیمارستان وقتی برگشت؛ کاملاً خوب شده بود و وزنش برگشته بود سر جاش. تا چند روز سر به سرش میذاشتیم و میگفتیم محسن جان! وقتی رفتی مگسوزن بودی و حالا شدی فیلوزن و از همه ما چاق و چلهتر هستی! این یکی از شیرینترین خاطرات من در اسارت بود که میدیدم کسی که همه ازش قطع امید کرده بودیم به زندگی و در نهایت به آغوش خونواده و وطن برگشت.»
منبع: دفاعپرس