به گزارش خط هشت، مشقتهای اسارت و درد غربت و دلتنگی برای ایران باعث میشد تا اسرا شرایط ویژهای به خصوص در مناسبتهای ملی و مذهبی داشته باشند. در جشنها و عزاداریها همه سعی اسرا این بود که در کنار هم لحظات خوبی را رقم بزنند و تجربههایی را برای گذران از دوران سخت اسارت بیافرینند. دهه فجر پیروزی انقلاب اسلامی یکی از موقعیتهایی بود که سعی میکردند تا شرایط را به گونهای رقم بزنند تا روز پیروزی انقلاب مردم را پاس بدارند. در ادامه خاطراتی از اقدامات و برنامههای اسرا در دهه فجر آمده است.
تئاتر ماجرایی
آزاده محمدباقر عباسی تعریف میکند: یادم هست که بچهها برای دهه فجر در این آسایشگاه تدارک یک تئاتر را دیده بودند. یک تئاتر تاریخی درست کرده بودند و برای اجرای آن ریش گذاشته بودند. دکور و لباس و اینها هم بود. دوستان آماده شدند و قرار بود که از بین جمعیت برای اجرا بلند شوند و نمایش شروع شود.
آن روز فقط یک نگهبان گذاشته بودیم تا وضعیت بیرون را بررسی کند. یکدفعه نگهبان گفت «سیاهه!» (یعنی نگهبان عراقی میآید)، ولی نگفت که از کدام طرف آسایشگاه سیاه است. همه ریختند پشت در و فکر کردند که نگهبان دارد از سمت در ورودی میآید. درحالی که وضعیت برعکس بود و عراقی از آن طرف و از پشت پنجره داشت بچهها را میدید و دیده بود که بچهها همگی روی هم نشسته و پناه گرفتهاند. خود عراقی خندهاش گرفته بود و خوشحال بود که بچهها را در این وضعیت گرفته است.
فردای آن روز بچههای تئاتر را بردند برای بازجویی، ولی بچهها گفته بودند که فقط برای خنده این بساط نمایش را فراهم کرده بودیم و به هر حال با دعا و نذر و نیاز، جریان را فیصله داده بوده و جان سالم به در برده بودند.
رژه جلوی عکس امام
عطاء... تاجیک نیز خاطرات اسارت را در دهه فجر اینگونه روایت کرده است: اولین سالی که در اسارت دهه فجر شد دوستان گفتند چه کنیم و چه نکنیم، یکی پیشنهاد داد رژه بگذاریم. داخل آسایشگاه را سنگر بندی کردیم که خودش داستانی داشت. عکس حضرت امام را هم سال اول اسارت یکی از دوستان کشیده بود آن را هم گذاشتیم و مقابل تصویر امام رژه میرفتیم. در برنامه ریزیها این اواخر دوستان انقدر مهارت پیدا کرده بودند از جلوی جایگاه که تصویر حضرت امام بود رژه میرفتیم. نگهبان عراقی به عکس امام گیر دادند که من گفتم تو چطور صدام را دوست داری، من هم امام را دوست دارم، گفت خب در دلت دوست داشته باش، گفتم تو چطور عکس صدام را همه جا داری، من عکس امام را نداشته باشم؟! یک گروه هم تئاتر اجرا میکردند و در آسایشگاهها برنامه اجرا میکردند. سرود هم داشتیم که عدهای دیگر اجرا میکردند.
شکنجه به مناسبت دهه فجر
کرامت الله یزدانی از خاطرات آن دوران میگوید: در دهه فجر عراقیها به دنبال عصبی کردن بچهها بودند و وقتی بچهها عصبی میشدند و درگیری بوجود میآمد، آب را قطع میکردند، شکنجهها و تفتیشهای روزانه را بیشتر میکردند و درکل بیشتر ما را اذیت میکردند تا این ایام را تلخ کنند. پس از یکی دوسال بچهها فهمیده بودند که چگونه خود را کنترل کنند تا این اتفاقات کمتر بیفتد. برنامههای دهه فجر واقعا در روحیه بچهها تاثیر به سزایی داشت. ما فکر میکردیم در ایران هستیم و کمتر دلتنگ میشدیم.
الاغی که برای سرباز عراقی مشکل ساز شد
علیاکبر فندرسکی روایت کرده است: بهمناسبت ۲۲ بهمن داشتیم توی آسایشگاه نمایش بازی میکردیم. یکی از بچهها با گریم و لباس خودش را به شکل الاغ درآورده بود و نمایش بازی میکرد. نگهبانها هم انگار حواسشان جلب نمایش شده بود و نگهبانی را فراموش کرده بودند. سرباز عراقی از پشت پنجره داخل آسایشگاه را که دید فکر کرد واقعاً یک الاغ آمده داخل آسایشگاه. بلافاصله با سرعت رفت و به همراه افسر عراقی و چند سرباز برگشت. بچهها فوری صحنه را بههم زدند و خودشان را زدند به خواب. عراقیها در آسایشگاه را باز کردند و شروع کردند به داد و بیداد: یالّا یالّا، آمار، خمسهخمسه و. طبق معمول، ضربهزدن با کابل همراه با ناسزا و گفتن قشمار، قندره بود.
افسر عراقی از بچهها پرسید: «ون حمار؟» الاغ کجاست؟ چهکارش کردین؟ بچهها گفتند ما الاغمون کجا بود. توی آسایشگاه که قفله و دورتادور اردوگاه هم که سیمخاردار و نگهبان داره. از سرباز عراقی اصرار و از بچهها انکار. سرباز دائماً قسم خورد که من خودم با دو تا چشمم یک الاغ توی آسایشگاه دیدم. افسر عراقی شروع کرد به بازدید و زیروروکردن همهجا، اما چیزی پیدا نکرد.
منبع: دفاعپرس