یکی از آزادگان سرافراز دوران دفاع مقدس که 10 سل را در اردوگاه های اسرا در عراق گذرانده است، ضمن گفتن در مورد نحوه اسارتش به بیان روز اغازین تجاوز عراق به خاک کشورمان پرداخت.
به گزارش خط هشت ، سیداحمد قشمی آزاده معزز کشورمان که حدود 10 سال سابقه اسارت دارد، در نخستین روز جنگ یعنی اول مهر ماه سال 59 در منطقه غرب کشور طی محاصره پاسگاهی در 200 متری مرز عراق به اسارت دشمن درآمدم و ۱۱۹ ماه اسارتم طول کشید.
وی که قبل از اسارت، عضو شورای فرماندهی استان همدان بود و در سن 21 سالگی به اسارت درآمده بود، افزود: در پاسگاهی به نام تیله کوه در نزدیکی سر پل ذهاب که حدود 200 متر با مرز عراق فاصله داشت، هنگام اذان متوجه صدای تانک و نفربر شدیم اما هرگز فکر نمی کردیم که صدای صف آرایی دشمن باشد.
قشمی اضافه کرد: عراقی ها به سوی پاسگاه خمپاره می زدند و با هر ضربه بخشی از ساختمان و دیوار فرو می ریخت. حوالی ظهر بود که متوجه شدیم 4 لشگر مکانیزه عراق آن طرف مرز مسلح شده و از اطراف ما را تحت فشار قرار داده اند؛ به پاسگاه حمله کردند و چون ما تجهیزات کاملی برای دفاع نداشتیم، وارد خاک ایران شدند.
به گفته این رزمنده کشورمان، از شب اول مهر هر 10 دقیقه یک خمپاره نزدیک پاسگاه میزدند و ما به ناچار زمین را کندیم و یک حفره روباه درست کردیم که از دو طرف راهی برای ورود و خروج داشته باشیم چون جاهای دیگر امکان استقرار نبود. به همین دلیل همه افراد حاضر داخل حفره روباه رفتیم و تا صبح هیچ کدام نتوانستیم بخوابیم.
وی ادامه داد: مدتی بعد متوجه شدیم که یک فرمانده ایرانی، نفوذی خود عراقیها بوده و گراها را به عراقیها میداده است. قبل از آن که ما در پاسگاه محاصره شویم او با تانک آنها فرار کرد و ما آنجا فهمیدیم که با عراقیها ارتباط داشته است، البته بعدها باخبر شدیم او را دستگیر و اعدام کردند.
قشمی یادآور شد: هرچه تجهیزات نظامی داشتیم در مقابله با لشگر دشمن استفاده کردیم. در آن شرایط هم پاسگاه و هم ما کاملاً محاصره و سپس اسیر شدیم. دو سه تا از سربازهای عراقی نشستند که ما را به رگبار ببندند اما فرماندهشان از دور فریاد زد و نگذاشت که آمدند چشمها و دستهایمان را بستند و ما را به اسارت بردند.
*شهید شیرودی و قبرستان تانک هایی که به راه انداخت
این آزاده کشورمان که پیش از شروع رسمی جنگ در حدود ۶ ماه در مناطق مختلف کردستان و در درگیری با حزب توده و کمونیست و گروهک ها (که به کردستان مسلط شده بودند) حضور داشت، گفت:م جزء سپاه همدان و در سنندج، پاوه، مریوان و شهرهای مختلف کردستان مستقر بودیم. سربازی را قبل از انقلاب گذراندم و پس از گذراندن 8 ماه با فرمان حضرت امام خمینی(ره) از سربازخانه فرار کردیم، آشنایی نسبی هم به مناطق سرپل ذهاب و قصر شیرین داشتم.
قشمی اضافه کرد: وقتی از همدان به منطقه می آمدیم هیچ نیروی نظامی و ارتشی وجود نداشت، تازه انقلاب پیروز شده بود و نیروهای نظامی انسجام لازم را نداشتند، وقتی در مقابل چهار لشگر حتی یک هواپیما هم برای دفاع نیامده بود نگران شدیم ولی از آنجا که خدا می خواست پیروز نباشند زمانی که به سمت سرپل ذهاب در حرکت بودیم، متوجه شدیم که شهید شیرودی به همراه چند نفر از خلبانان دیگر با هلیکوپتر تانک های دشمن را در منطقه زمین گیر کرده و قبرستان تانک راه انداخته اند.
*زندان ابوغریب
وی یاداور شد: در نخستین روز جنگ یعنی اول مهر ماه سال 59 در منطقه غرب کشور طی محاصره پاسگاهی در 200 متری مرز عراق به اسارت دشمن درآمدم و حدود 10 سال در اسارت بودم.
قشمی در مورد زندان ابوغریب که مدتی را در ان گذرانده است توضیح داد: زندان "ابوغریب" که زندان واقعا خشن و وحشتناکی هم برای خود زندانیان سیاسی عراقی و هم برای اسرای ایرانی بود. ۱۲۰ نفر را در جایی کمتر از ۶۰ مترجای داده بودند. زندان تاریک و مخوفی که شبانه روز آن مشخص نبود و ما نمازمان را با احتیاط می خواندیم چون نمی دانستیم صبح و شب چه زمانی است. یکی از بچه ها جدولی را بر روی دیوار درست کرده بود که فکر می کردیم بالاترین حد آن شاید ۲۰ روز طول بکشد اما این جدول هر روز خانه اش پر می شد تا به ۴۰ روز رسید. شرایط بسیار وحشتناکی بود که در گرمای ۵۵ درجه آبی نبود، غدایی نبود و شکنجه ها و آزار و اذیت ها هم که ادامه داشت.
سیداحمد قشمی
سید احمد قشمی که مدت اسارتش در چند پاسگاه مرزی، زندان ابوغریب، ۲ سال در اردوگاه رومادیه الانبار و ۸ سال هم در اردوگاه موصل گذشته است، پس از آزادی از اسارت در سال 69 به مدت هفت سال مدیرکل ثبت احوال استان همدان و یک سال استان مازندران و هفت سال استان خراسان بزرگ و بعد هم مدیر کل بازرسی و ارزیابی عملکرد سازمان ثبت احوال کشور بوده است.
منبع: حیات