به گزارش خط هشت ، رمضان و روزهداری برای آزادگان دفاع مقدس فصل متفاوتی از کتاب اسارت است. برای آنها روزهداری در سوز زمستان و گرمای طاقتفرسای تابستان شکل متفاوتی داشت که شاید حتی روایتش نتواند اندکی از آن شرایط را بازگو کند. آزادگان مجبور بودند در کنار سختی تحمل گرسنگی و تشنگی، مشکلات اسارت و درگیری با بعثیها را نیز تحمل کنند و بهیقین اجر روزهداریشان در رمضانهای اسارت چندین برابر بود.
روایت سختیها، مشکلات و خاطراتی که از این ماه پربرکت در ذهن آزادگان شکل گرفته پر از درس است. چند روایت از رمضانهای اردوگاههای اسرای ایرانی در چنگال رژیم بعث عراق در گفتگو با تسنیم در ادامه میآید:
سِحر آب در ساعات روزداری اسارت
ماه رمضان فرا رسید. گرمترین و طولانیترین روزهای تابستان بود. از اوایل صبح تشنگی آغاز میشد. حداقل زمان ممکن را بیرون میآمدیم. عدهای برای خنک شدن با ملحفه خیس زیر پنکه سقفی دراز میکشیدند. عدهای دیگر دائماً زیر دوش بودند. مخازن آب که بر پشت بام قرار داشتند فلزی و آب آنها بالطبع گرم بود. بعدازظهرها که گرما بیشترین شدت خود را داشت و گاه به ۵۰ درجه میرسید، بیرون آسایشگاه مینشستیم و با شلنگ و آب آن بازی میکردیم. تشنگی بیداد میکرد. ۱۰ ساعت از سحری میگذشت. به قطرات آب نگاه میکردم. چقدر زیبا بودند و جان داشتند. فکر میکردم هیچچیز در زندگی نمیتوانست آنقدر دوست داشتنی باشد.
بعضی از آنها کروی، بعضی با حجمهای منحنی زیبای دیگر، موقعی که از دهانه شیلنگ بیرون میآمدند رقصکنان اول به بالا بعد با طنازی خاصی به پایین میآمدند. بازی نور در این قطرات چه شگفتآور بود، روشنایی بود و سپیدی و پاکی. نمیتوانم با کلام آن ارتباط خاصی را که بین جان تشنهام و آب زلال پیدا میشد بیان کنم. همین قدر میتوانم بگویم آب کاملاً زنده بود. یقین دارم حیات داشت چرا که کاملاً با من دوستی میکرد. آب این گونه بود تا وقتی تشنگی بود. در لحظه افطار، بهمحض اینکه اولین جرعه آب را مینوشیدم، تمام آن سِحر باطل میشد. آب میشد همان که علم میگوید: مادهای سیال و بیرنگ؛ H2O. روز بعد، از هنگام آغاز روزه بهامید لحظهای بودم که از اعماق تشنگی بعدازظهر باز با آب معاشقه کنم. پس ریاضت معنا دارد. یقیناً اهل ریاضت بهدنبال روح و معنای اشیا هستند. این روح و معنا حصال نمیشود مگر بهقیمت گذشتن از پردههای جسم.
آزاده "سیدحسین هاشمی"، نویسنده و مستندساز
شفای خونریزی معده در رمضان
من مدت مدیدی را در اردوگاه خونریزی معده داشتم. خونریزی معدهام نتیجه اذیت و آزارهای اوایل اسارت بود که سربازان عراقی به ما داده بودند و گرسنگیهایی که بر اثر ندادن غذا و تنبیه کشیده بودیم. خونریزی معده آنقدر اذیتم میکرد که نمیتوانستم غذایی را که دیگر اسرا میخوردند را بخورم. فقط مقداری نان را با سرخ کردن خشک کرده و مصرف میکردم. حتی وضعیتم آنقدر وخیم شده بود که برخی از بچه ها فکر میکردند دیگر زیاد دوام نمیآورم و این درد مرا از پا درمیآورد.
با وضعیتی که من داشتم، مسئولین مذهبی اردوگاه میگفتند روزه برایت ضرر دارد و نباید بگیری. اما من زیربار نرفتم. گفتم ماه رمضان امسال برای من سال تعیین است. یا میمیرم و یا خوب شده و زنده میمانم و به همین نیت روزههایم را خواهم گرفت. روز اول که روزه گرفتم حوالی ساعت ۱۰ صبح معدهام شروع به خونریزی کرد. روز دوم نزدیک ساعت ۱۲ معدهام خونریزی کرد. روز سوم ساعت چهار و پنج بعد از ظهر خونریزی معدهام آغاز شد. و روز چهارم دیگر خونریزی نکرد. از روز چهارم خونریزی معدهام به طور کلی برطرف شد و روزه آن سال من در ماه رمضان شفای ناراحتی معدهام شد. از آن روز به بعد آنقدر بهبودی ناگهانی در معدهام حاصل شد که توانستم مانند دیگر اسرا غذای اردوگاه را بخورم.
آزاده "محمد امیری"
افطار مخفیانه در رمادیه
در اردوگاه رمادیه به ما فقط یک وعده غذای ظهر میدادند. نحوه غذا دادنشان هم به این صورت بود که با بیل غذا میکشیدند و هر بیل را برای ۱۰ یا ۱۲ نفر میریختند. آن وقت ما خودمان آن مقدار را نفر به نفر تقسیم میکردیم. با تقسیم آن مقدار به هر نفر فقط هشت قاشق سرخالی غذا میرسید. شاید به فکر کسی هم خطور نکند که با این مقدار غذا در روز، افراد بتوانند زنده بمانند. ماه رمضان در اردوگاه که خبری از سحری و افطار نبود. بچهها روزه میگرفتند و وعده غذایی را که ظهر میدادند برای افطار شب نگه میداشتند. سربازان عراقی همین کار را هم ممنوع کرده بودند و میگفتند کسی حق ندارد غذایش را برای افطار نگه دارد. اما بچهها مخفیانه این کار را میکردند. هوا گرم بود و امکاناتی برای نگهداری غذا نبود. به همین دلیل اکثراً غذایی را که برای افطار نگه میداشتیم تا شب فاسد و باعث مسمومیت میشد. گاهی بچهها بر اثر همین مسمومیت اسهال خونی میگرفتند و اذیت میشدند اما روزههایشان را تمام و کمال میگرفتند.
مرحوم آزاده "قاسم پرنیان"