رودستی که رزمنده ایرانی از بیسیمچی عراقی خورد/ حضور «زورو» در اردوگاه تخریب!

پنج شنبه, 11 اسفند 1401 13:10 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

زورو به اردوگاه تخریب آمده بود و لباس‌های‌ نیروها که‌ خاکی‌ بود و در کنار ساک‌هایشان‌ افتاده بود، شبانه‌ می‌شست و صبح‌ روی‌ طناب‌ وسط‌ اردوگاه‌ خشک‌ می‌کرد. ظرف‌ غذای‌ بچه‌ها هم نیمه‌های‌ شب‌ خود به‌ خود شسته‌ می‌شد.

 

به گزارش خط هشت، یکی از رزمنده‌ها هوس کرده بود با بیسیم عراقی‌‌ها را اذیت کند. گوشی بیسیم را گرفت و روی فرکانس یک عراقی که از قبل به دست آورده بود، چند بار صدا زد: صفر من واحد. اسمعونی اجب! بعد از چند بار تکرار صدایی جواب داد: الموت لصدام.

تعجب کرد. همزمان خنده بچه‌ها بالا رفت. او از رو نرفت و گفت: بچه‌ها، انگار این‌ها از یگان‌های خودمان هستند. بگذارید سر به سرشان بگذاریم. به همین خاطر در گوشی بیسیم گفت: انت جیش الخمینی؟ طرف مقابل که فقط الموت بلد بود، گفت: الموت بر تو و همه اقوامت.

همین که دید هوا پس است،‌ عقب‌نشینی کرد و گفت: بابا ما ایرانی هستیم و شما را سر کار گذاشته بودیم. ولی او عکس‌العمل جدی نشان داد و این بار گفت: مرگ بر منافق! بالاخره شما را هم نابود می‌کنیم. نوکران صدام، خودفروخته‌ها.... بعد دید اوضاع قمر در عقرب است، بیسیم را خاموش کرد و دیگر هوس سر به سر گذاشتن عراقی‌ها را  نکرد.

حضور «زورو» در اردوگاه تخریب

یکی از رزمنده‌ها جثه‌ریزی‌ داشت‌ و مانند همه‌ بسیجی‌ها خوش‌‌سیما و خوش‌مَشرب‌ بود. فقط‌ یک‌ کمی‌ بیش‌تر از بقیه‌ شوخی‌ می‌کرد تا دل‌ مؤمنان‌ خدا را شاد کند. با این وجود از روزی‌ که‌ او به اردوگاه تخریب آمد، اتفاقات‌ عجیبی‌ در اردوگاه‌ افتاد.

لباس‌های‌ نیروها که‌ خاکی‌ بود و در کنار ساک‌هایشان‌ افتاده بود، شبانه‌ شسته‌ می‌شد و صبح‌ روی‌ طناب‌ وسط‌ اردوگاه‌ خشک‌ شده‌ بود. ظرف‌ غذای‌ بچه‌ها نیمه‌های‌ شب‌ خود به‌ خود شسته‌ می‌شد. هر پوتینی‌ که‌ شب‌ بیرون‌ از چادر می‌ماند، صبح‌ واکس‌ خورده‌ و براق‌ جلوی‌ چادر قرار داشت‌.

او که‌ از همه‌ کوچک‌تر و شوخ‌تر بود، وقتی‌ این‌ اتفاقات‌ جالب‌ را می‌دید، می‌خندید و می‌گفت‌: بابا این‌ کیه‌ که‌ شب‌ها زوروبازی‌ درمی‌آورد و لباس‌ بچه‌ها و ظرف‌ غذا را می‌شورد؟ و گاهی‌ هم می‌گفت‌: آقای‌ زورو، لطف‌ کند و امشب‌ لباس‌های من را بشورد و پوتین‌هایم را هم واکس بزند.

بعد از عملیات‌، وقتی‌ محمدعلی‌ قزلباش‌ شهید شد، یکی‌ از بچه‌ها با گریه‌ گفت‌: بچه‌ها یادتان هست چقدر قزلباش‌ زوروی‌ گردان‌ را مسخره‌ می‌کرد؟ زورو خودش‌ بود و به‌ من‌ قسم‌ داده‌ بود که‌ به‌ کسی‌ نگویم‌.

درباره این شهید بیش‌تر بدانید

شهید محمدعلی قزلباش در سال ۱۳۵۱ به دنیا آمد، او در اول بهمن‌ماه سال ۱۳۶۶ در مائوت به شهادت رسید. پیکر مطهرش در بهشت زهرا (س)، قطعه ۴۰، ردیف ۴۷، شماره ۱۳ قرار دارد.

 

 

منبع: فارس

خواندن 330 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/f714239526d247f01ba72774895414aa.jpg
کتاب « ب مثل بابا ع مثل عشق» به نویسندگی «فرانک ...
cache/resized/c0eb470bcee87c9607e9d980bedac252.jpg
کتاب «نارگول» مجموعه داستان‌های ترکی آذربایجانی ...
cache/resized/30ce90b265575319c4e20807f73088c9.jpg
مجموعه شعر دفاع مقدس با عنوان «سطری از رگ‌های ...
cache/resized/9b78be751016054d15384e51dce46f66.jpg
کتاب «پرواز با خورشید» سرگذشت پژوهی شهدای دهه اول ...
cache/resized/1d6bdd68195fd28182a7b5375c42b3a5.jpg
کتاب «پیام افق» مجموعه اشعار «میر داود خراسانی» ...
cache/resized/648e03a74b645c23d652f178eba18670.jpg
اکبری که نگارش «آخرین فرصت» را فرصت ناب زندگی‌اش ...
cache/resized/93f4eb7bff33a45e387b33707ce87cdd.jpg
امروز به مناسبت چهل و چهارمین هفته دفاع مقدس از ...
cache/resized/faf58c1d54b1975680b9c3141b6179d7.jpg
کتاب «بر مدار مد» بررسی تاثیر عوامل برترساز توان ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family