به گزارش خط هشت، بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و سپس مسائلی که در پی عهدشکنی بعثیها پیش آمد، چند روزی در مناطق عملیاتی دفاع مقدس درگیریهایی وجود داشت و سپس نیروهای یونیفل به خط حائل مرزی آمدند تا برقراری عملی آتش بس را تضمین کنند. حضور نیروهای یونیفل در مرزهای ایران و عراق و آرامشی که آن روزها مناطق عملیاتی را در برگرفته بود، موضوعی است که در تاریخ جنگ تحمیلی کمتر به آن پرداخته شده است. سیدمرتضی موسوی از رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین (ع) است که در روزهای پایانی جنگ و سپس ماههای پس از آن، همراه گردان موسی بن جعفر (ع) در امتداد جاده شلمچه خط داشتند. مقدر میشود که نیروهای این گردان، اولین تبادل پیکر شهدا با اجساد نیروهای عراقی را انجام دهند. گفتوگوی ما با این رزمنده دفاع مقدس را پیشرو دارید.
بعد از پذیرش قطعنامه چه حال و هوایی در جبههها حکمفرما بود و رزمندهها چه شرایطی داشتند؟
بعد از پذیرش قطعنامه توسط کشورمان، چند روز آرامش نسبی در جبههها حاکم بود. منظورم از این چند روز، حد فاصل ۲۷ تیرماه تا ۳۱ همین ماه سال ۶۷ است. در واقع شوکی به جبهه وارد شده بود و هنوز مشخص نبود چه وقایعی را در پیش داریم. سپس از صبح روز ۳۱ تیرماه عراق مجدد به مرزها حمله کرد و درگیریها دوباره اوج گرفت و با احتساب عملیات مرصاد در غرب چند روزی ادامه داشت. اما در آن چند روز قبل از ۳۱ تیرماه، حال و هوای عجیبی بین بچهها وجود داشت. شنیدن خبر پذیرش قطعنامه برای رزمندههایی که عادت به آرامش جبههها نداشتند، عجیب به نظر میرسید. کسی باور نمیکرد جنگ اینطور تمام شود. آن روزها یاد شهدا در میان رزمندهها موج میزد و همگی خاطراتی را که از جبهههای جنگ و دوستان شهیدمان داشتیم مرور میکردیم.
البته در این دوره فقط سه روز آرامش نسبی در جبهه حاکم بود و سپس عراق دوباره به ما حمله کرد.
بله همین طور است. از صبح ۳۱ تیر ۱۳۶۷، نیروهای دشمن حملات سنگینی را به خطوط مرزی استان خوزستان انجام دادند. آنها میخواستند شهرهای مهمی، چون خرمشهر را بگیرند و تا آنجا که میتوانند غنائم بیشتری نصیب خودشان کنند. چون هر آن احتمال داشت آتش بس و شرایط نه جنگ و نه صلح حاکم شود و صدام که فکر میکرد ما قطعنامه را از روی ضعف قبول کردهایم، به طمع افتاده بود تا میتواند مناطق حساس در جبهه استراتژیک جنوب را تصرف کند و در میز مذاکره دستش پر باشد، اما بچههای رزمنده مقابل آنها ایستادگی کردند و در یک نبرد جانانه، دشمن دوباره تا مرز عقبنشینی کرد. بعد هم که نیروهای زیادی به جبههها آمدند و صدام فهمید که نمیتواند از شرایط پیش آمده به نفع خودش استفاده کند، به عنوان آخرین تیر ترکش، منافقین را از جبهه غرب به داخل ایران فرستاد و همانطور که میدانیم، آنها هم در تنگه چهارزبر (مرصاد) زمینگیر شدند و بسیاری از نیروهای نفاق کشته و اسیر شدند و تعدادی هم فرار کردند.
بعد از برقراری آتش بس، لشکر ۱۴ کجا خط داشت؟ نیروهای سازمان ملل چه زمانی به خطوط مرزی آمدند؟
بعد از برقراری آتش بس، لشکر مقدس امام حسین (ع) در خط پدافندی پل نو؛ قلعه شیخ غزئل و در امتداد جاده شلمچه مستقر بود. گردانهای لشکر به نوبت به خط پدافندی میآمدند. در همان روزها طبق توافقی که صورت گرفته بود، نیروهای وابسته به سازمان ملل به منطقه حائل بین دو طرف آمدند. آن روزها میدیدیم که مرتب نیروهای UN با ماشینهای شاسی بلند تویوتا که رنگ سفیدی داشتند، با پرچمهای آبی رنگ به خطوط مقدم سر میزدند و بر کنترل آتش بس نظارت میکردند! در این شرایط، هیچ گونه شلیک سلاحی بین ما و نیروهای عراقی وجود نداشت. خط مقدمی که تا چندماه پیش آماج گلولههای خمپاره، کالیبرها و تیربارهای دشمن بود، الان در کمال سکوت محض به سر میبرد. بچههای گردان به رغم هوشیاری و آمادگی لازم در شرایط «نه جنگ و نه صلح» خاطرات گذشته و دوستان شهید را مرتب مرور میکردند.
چطور قرار بر تبادل پیکر شهدا گذاشته شد؟
ظاهراً گزارشهایی از طرف نیروهای عراقی به نیروهای UN مبنی بر وجود پیکر پاک چندین شهید در منطقه شلمچه اعلام شده بود. همین گزارشها باعث شد تا زمزمه تبادل پیکرهای شهدا با اجساد نیروهای عراقی مطرح شود. با شنیدن این خبر بچهها خیلی خوشحال شدند و همگی به جنب و جوش پرداختند. ما میخواستیم اجساد نیروهای عراقی را پیدا کنیم که قبلاً از سوی بچهها در محدوده خودمان به خاک سپرده شده بودند. همه بچهها متفق القول بودند که باید تا میتوانیم اجساد بیشتری از سربازان عراقی پیدا کنیم تا در تبادلی که به زودی صورت میگیرد، دست ما هم پر باشد و بتوانیم پیکر پاک شهدایمان را پس بگیریم.
در قرار اول چند پیکر شهید تبادل شد؟
در این مرحله که در حقیقت شروع عملیات تبادل پیکر شهدا با اجساد نیروهای عراقی بود، باید پیکر پاک ۱۰ شهید با جنازه حداقل ۱۰ جسد عراقی مبادله میشد. این عملیات تبادل اولین باری بود که در جبهه جنوب و خوزستان صورت میگرفت و این توفیق نصیب و قسمت بچههای لشکر مقدس امام حسین (ع) و گردان موسی بن جعفر (ع) شده بود. قرار شد تبادل شهدا از محدوده پل نو به قلعه شیخ غزئل صورت پذیرد. نیروهای عراقی مقابل ما در شهرک ولیعصر (عج) تا نهرخین خط پدافندی داشتند. بین ما و نیروهای دشمن میدان مین وسیعی وجود داشت که از سیم خاردارهای حلقوی پوشیده شده بود. مهندسی عراق قرار بود معبری را برای تبادل شهدا با اجساد خودشان باز کند. چون این میدان مین توسط خود عراقیها ایجاد شده بود و خودشان بهتر از هر شخص دیگری میدانستند که چطور باید معبری را بین این میدان مین وسیع ایجاد کنند.
خود شما شاهد اولین تبادل پیکر شهدای ایرانی با اجساد نیروهای دشمن بودید؟
بله، خوب یادم است روز تبادل ساعت حدود ۱۰ صبح بود که بچههای ما با کمک نیروهای قرارگاه اجساد حدود ۱۰ عراقی را در تابوت گذاشتند و به جلو و محل تبادل انتقال دادند. بعد چند نفر از افسران بعثی همراه نیروهای مهندسی وارد میدان مین شده و کمکم معبری را باز کردند و سیم خاردارها را کنار زدند. لحظه عجیبی بود. چشمان بچههای ما به معبری دوخته شده بود که تا دقایقی دیگر مزین به حضور دوستان شهیدمان میشد. گویی این ۱۰ شهید از میان میدان مین به سوی ما پر میگشودند. همه برای ورود پیکرها لحظه شماری میکردند و چند نفر از بچهها با کمک بچههای تدارکات لشکر، منقل کوچک و اسپند و قرآن را در سینی گذاشته و برای استقبال آورده بودند! این شهدا را باید اولین زائران حضرت اباعبداللهالحسین (ع) و علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العباس (ع) لقب میدادیم که در حال ورود به میهن اسلامی ایران بودند. بچهها، تابوتهای عراقی را به نزدیکترین محل تبادل انتقال دادند. در ساعت مقرر، یک افسر ارشد عراقی همراه چندین افسر و درجهدار دیگر که او را همراهی میکردند، جلو آمدند و کار تبادل پیکر پاک شهدا با تحویل اجساد عراقیها آغاز شد. بوی عطر حضور شهدا همه جا را فرا گرفته بود! بچهها با خواندن قرآن، دعا و فرستادن صلوات با شور بسیار خاصی به استقبال دوستان شهیدشان میرفتند، در حالی که اشک از چشمان و گونههای بچههای گردان موسی بن جعفر (ع) سرازیر شده بود.
شما و همرزمانتان ماهها در مناطق عملیاتی دفاع مقدس حضور داشتید، حالا که جنگ تمام شده بود و پیکر همرزمان شهیدتان را میدیدید، چه حس و حالی داشتید؟
وقتی عملیات تبادل و به نوعی مراسم تبادل تمام شد، پیکر پاک شهدا را به پشت خاکریز خط مقدم انتقال دادیم. حالا که پیکر شهدا، دست خودمان بودند، میتوانستیم همان طور که میخواهیم و طبق رسوممان از آنها میزبانی کنیم؛ بنابراین بچهها مراسم دعا و سینه زنی را کنار تابوت دوستان شهیدشان آغاز کردند. واقعاً لحظات خاصی بود. خیلی از ما به طلب شهادت سالها در جبهههای دفاع مقدس حضور داشتیم و حالا که جنگ به اتمام رسیده و بهاصطلاح درِ باغ شهادت تنگ و تنگتر شده بود، کنار پیکر پاک همرزمان شهیدمان دلتنگی میکردیم و هر کس آن طور که میدانست با این شهدا راز و نیاز میکرد. بچهها جنازه شهدا را در آغوش خود گرفته و با آنها درد دل میکردند. خوشا آنکه که پا در وادی حق نهادند و نلغزیدند و رفتند، خوش به حال شهدا، خوش به حال آنان که در معامله با خدا موفق عمل کردند و برای همیشه به جمع یاران سالار شهیدان حضرت اباعبداللهالحسین (ع) پیوستند و بدا به حال ما که از قافله دوستان شهیدمان جا ماندیم...