به گزارش خط هشت، اولین همکاری دانشنامه شهدا و ایثارگران (ایثارگران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) با «شهر سرود» مرکز آوای انقلاب اسلامی (مأوا) با هدف قدردانی و زندهنگهداشتن یاد و خاطره شهدای مدافعحرم در پروژه «وارث نون حلال» رقم خورد. دانشنامه شهدا و ایثارگران که قصد داشت به مناسبت سالگرد شهادت «شهید حججی» و بزرگداشت «شهدای مدافعحرم» نماهنگی را ضبط و تولید کند، سراغ فرزندان شهدا رفت و با همکاری مرکز مأوا به بررسیهای میدانی و استعدادیابی و تعامل با این عزیزان پرداخت و گروه سرودی را تحت نظر مجموعه «شهر سرود» تشکیل داد. در این پروژه فرزندان شهدای مدافعحرم: ابوالفضل نیکزاد، محمد محمدی، مهدی قاضیخانی، محمود نریمانی، مهدی حیدری، اکبر شهریاری، محمدحسین محمدخانی، حسین جوینده، ابوذر داودی، علی یزدانی، میثم مدواری، جلال ملکمحمدی، علی آقاعبداللهی، پوریا احمدی، حبیبالله شیریجعفرزاده و حجتالله نوچمنی در ستایش رشادت و مردانگی پدرانشان گردهم آمدند و گروه سرودی متفاوت را خلق کردند. قطعهای که برای همخوانی این گروه سرود در نظر گرفته شده بود، قطعه «وارث نون حلال» از نوحههای حاج میثم مطیعی به قلم «محسن رضوانی» و «قاسم صرافان» است. لوکیشن فیلمبرداری این نماهنگ «مزار شهدای بهشت زهرای تهران» بود و فرزندان شهدا بر سر مزار پدرانشان ضبط نماهنگ را انجام دادند. این نماهنگ در روز ١٨مرداد ماه١٤٠٢ که مصادف با سالروز شهادت «شهید حججی» و گرامیداشت «شهدای مدافعحرم» بود، ساعت۱۴ ظهر در تمامی شبکههای صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران و فضاهای مجازی منتشر و با بازخورد خوبی از سوی مردم روبهرو شد. سراغ تعدادی از فرزندان شهید حاضر در این گروه سرود رفتیم تا از حال و هوایشان در تهیه و اجرای سرود «وارث نون حلال» بپرسیم. متن پیش رو حاصل همکلامی ما با فرزندان شهدای مدافعحرم ابوالفضل نیکزاد، حبیبالله شیری و مهدی قاضیخانی است.
از دیدن همدیگر ذوق میکردیم
فرزند شهید مدافعحرم ابوالفضل نیکزاد
عبطین سوریه
علی تنها فرزند شهید مدافعحرم ابوالفضل نیکزاد است. او که حالا ۱۰سال دارد، هنگام شهادت پدر، ۵/۲ سال بیشتر نداشت. شناخت علی از پدر به خاطرات خانواده و صحبتهای مادرش بازمیگردد. علی از شناختی که از پدر به دست آورده است، اینگونه حکایت میکند و میگوید: پدرم ابوالفضل نیکزاد بسیار مهربان، شوخطبع و اهل معاشرت بود. تمامی کارها را به خوبی مدیریت میکرد و بسیار به فکر خانواده و اطرافیان بود. فردی امیدوار و اهل برنامهریزی بود. پدر من بعد از حضور در جبهه مقاومت در ۲۳تیرماه سال ۱۳۹۵ در منطقه عبطین در شهر حلب در کشور سوریه شهید شد.
«وارث نون حلال»
علی در ادامه میگوید: من با قدم گذاشتن در مسیری که پدرم پیمود و پایبندی به علایق و رهروی از توصیههایی که ایشان در مورد من به مادر داشتند، از جمله انجام کارهای فرهنگی راهش را ادامه خواهم داد. فرزند شهید مدافعحرم در ادامه از راهیابیاش در گروه سرود «وارث نون حلال» میگوید: بعد از اینکه مادرم اطلاعیه دعوت از فرزندان شهدا جهت تهیه سرود برای روز شهید را برایم خواند، من مشتاق شدم در این گروه کنار دوستان خوبم حضور داشته باشم. بعد از پیگیری توانستم همراه بچهها شوم تا به توصیه پدر در کارهای فرهنگی سهیم باشم.
همه فرزندان شهدا
علی نیکزاد در ادامه از روند تولید این اثر هنری میگوید: بعد از همراهی و آشنایی با گروه در روزهای تمرین کنار بچهها حضور پیدا کردم. بچههایی که در گروه بودند همگی فرزندان شهدای مدافعحرم بودند. ما چند روز، پشت سر هم به صورت فشرده، در تمرینات شرکت کردیم، اما از آنجا که اولین تجربه ما بود، مشکلاتی داشتیم، ولی خدا را شکر با حضور یک تیم خوب از گروه مأوا کار با موفقیت به سرانجام رسید. مسئولان کار با صبوری توانستند این کار را به سرانجام برسانند، آنها در مقابل شیطنتها و بازیگوشیهای بچهها صبوری میکردند، هر چند تمرینها هم فشرده و گاهی خستهکننده بود، اما با اشتیاق فراوان در جلسات تمرین شرکت میکردیم.
دعای خیر پدران شهید
این فرزند شهید در ادامه میگوید: همه بچههای حاضر در گروه سرود بر این باور بودند که قطعاً دعای خیر پدران شهیدمان همراه ماست و این کار به نتیجه خوبی خواهد رسید. الحمدلله توانستیم کار را به ثمر برسانیم و در عرصه فرهنگی و در مسیر اشاعه فرهنگ ایثار و شهادت که مدنظر حضرت آقاست، گامی برداریم. در ادامه سرود ما مورد استقبال قرار گرفت و چندین بار هم از تلویزیون و در فضای مجازی منتشر شد. ما اخیراً در محضر حضرت آقا در دیدار اخیرشان با فرماندهان سپاه این سرود را همخوانی کردیم که بسیار مورد توجه قرار گرفت.
شیطنت بچهها
علی نیکزاد در ادامه از حس و حال خوبی که بچههای سرود در بهشت زهرا داشتند، اینچنین میگوید: برای من حضور در گلزار شهدا حسی بسیار خوب و افتخارآمیز داشت، البته خاطرههایی هم داشتیم، مثلاً اینکه من و بقیه بچهها در فواصل بین ضبط سرود مشغول بازی و شیطنت میشدیم و کلی به ما خوش میگذشت. گاهی مسئولان گروه هم با ما همبازی میشدند، البته گاهی هم به خاطر شیطنت زیاد ما اذیت میشدند، اما به ما چیزی نمیگفتند.
دغدغه کار فرهنگی
ایشان در ادامه افزود: من از طرف تمام فرزندان شهدا، از گروه سازنده این سرود تشکر میکنم و امیدوارم دعای خیر پدران شهدایمان شامل حال این عزیزان شود، چون دغدغه کار فرهنگی برای شهدا داشتند. قطعاً پدرم شاهد تمام کارهای من است و از انجام این قبیل کارهای فرهنگی من خوشحال میشود و دعای خیر و نگاه ویژه اش بدرقه راهم خواهد بود. علی نیکزاد فرزند شهید مدافعحرم ابوالفضل نیکزاد در پایان از آرزوهایش میگوید: من خیلی به فوتبال علاقهمندم، تلاش میکنم در رقابتهای جهانی شرکت داشته باشم و برای تیم ملی کشورم گلزنی کنم و به شهدای عزیز مدافعحرم تقدیم کنم. انشاءالله.
متولد تهران
در ادامه مصاحبهام با علی با مادرش هم همراه میشوم تا به همین بهانه یادی کنم از همسر شهیدش ابوالفضل نیکزاد تا از چرایی حضورش در جبهه مقاومت بگوید: ابوالفضل نیکزاد دوم تیرماه سال۱۳۶۳ در تهران متولد شد. من احساس میکنم سوریه رفتن همسر من علاوه بر دفاع از حریم حضرت زینب (س) به دلیل دغدغهمندی و احساس مسئولیت بسیار زیاد ایشان نسبت به جامعه بشری بود و از آنجا که من نسبت به روحیات ایشان شناخت کافی داشتم، میدانستم ایشان اگر تصمیمی میگیرند، تمامی جوانب آن را میسنجند و، چون با دید باز تصمیم میگیرند، در مسیر خود ثابتقدم هستند، در نتیجه من به تصمیمات ایشان اعتماد کامل داشتم. ایشان بسیار خانوادهدوست، اهل شوخی و مزاح، مدیر بسیار قابل، بسیار امیدوار به زندگی، اهل انتقاد سازنده و ارائه راهکار و بسیار پایبند به قوانین و مقررات بودند.
۲۳تیر سال۱۳۹۵
همسر شهید میگوید: ابوالفضل یک بار به مدت ۳۰روز در جبهه سوریه حضور داشت و در تاریخ ۲۳تیر سال۱۳۹۵ به فیض شهادت نائل آمد. قبل از رفتن به سوریه در مورد جنایات و بیحرمتیهایی که اتفاق افتاده بود صحبت میکردند، اما وقتی خودشان در سوریه بودند، برای اینکه ما نگرانشان نشویم، میگفتند همه چیز آرام و منطقه امن است. مزار ایشان در قطعه۵۳ بهشت زهرا (ردیف ۸۷ ب، شماره ۱۵) است.
جهاد مدافعان حرم و نهضت حسینی
خبر شهادت را برادر همسرم طی تماس تلفنی با بیان این جمله که «ابوالفضل به آرزوش رسید» به من اطلاع داد و من متوجه شهادت ایشان شدم. پاهایم سست شد، هر چند هر روز منتظر این خبر بودم، اما لحظه خیلی سختی بود و من باید این خبر را به خانواده هم میدادم، پس باید خودم را کنترل میکردم و خونسرد میبودم. پسرم ۵/۲ سال بیشتر نداشت و من باید مراعات میکردم که ایشان هم هول نکند و بتواند با این موضوع کنار بیاید. خلاصه لحظات سختی بود. قطعاً جای خالی ایشان را در زندگی من، پسرم و بقیه خانواده، هیچ بودنی پر نخواهد کرد، اما با اعتقاد به اینکه جهاد این روزهای مدافعان حرم در امتداد نهضت امام حسین (ع) و یارانشان است و در نهایت به زمینهسازی ظهور منتهی خواهد شد، از خداوند و اهلبیت (ع) طلب صبر و آرامش داریم. از طرفی به پشتوانه این حدیث قدسی که خداوند خود جای خالی شهید را در بین خانواده شهید پر خواهد کرد، امیدوار به زندگی هستیم.
کاش من هم در این گروه سرود بودم!
فرزند شهید مدافعحرم مهدی قاضیخانی
رزمندگان سنگر فرهنگی
نهال قاضیخانی فرزند شهید مدافعحرم مهدی قاضیخانی است. بسیاری او را میشناسند، همان دختر سه سالهای که در یکی از دیدارها با حضرت آقا از ایشان کلاه صورتی درخواست کرد و نهایتاً یک کلاه صورتی هم از ایشان هدیه گرفت. نهال این روزها در گروه سرود وارث نون حلال، عشق به شهدا را زمزمه میکند. نهال و دیگر فرزندان شهدا در سنگر فرهنگی سلاح به دست گرفته و پا در رکاب ولایت ماندهاند. آنها امروز در خطمقدم توصیههای رهبری هستند که سفارشهای زیادی به اهل هنر برای تبیین مسیر و سیره و سبک زندگی شهدا داشتند.
۳ ساله و درد یتیمی
نهال سه سال بیشتر نداشت که پدرش را در خانطومان از دست داد. او میگوید: من سه ساله بودم که درد یتیمی را چشیدم. گاهی روضه حضرت رقیه (س) را زمزمه میکنم؛ فرزند سه ساله امام حسین (ع) که در شهادت پدر بزرگوارشان مصیبتها کشیدند. امروز ۱۱ سال دارم و در مسیر نورانی پدر قدم برمیدارم. من تصمیم دارم فرزند خوبی برای خانواده و کشورم باشم. تمام تلاش من این است که رزمنده جبهه فرهنگی باشم و بتوانم الگوی ماندگاری برای همسنوسالانم شوم. حضرت آقا میفرمایند: زندهنگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. ما فرزندان شهدا یاد پدرانمان و شهدا را باید زنده نگه داریم و به وصیتنامه شهدا عمل کنیم.
دعای پدران آسمانی
او در مورد علاقهای که به حضور در گروههای سرود دارد، میگوید: هر وقت در تلویزیون گروههای سرود را میدیدم، به خودم میگفتمای کاش من هم در این گروه سرود بودم. خدا را شکر بار دیگر خدا و شهدا خواستهام را برآورده کردند. ما فرزندان شهدا هر وقت یکدیگر را میدیدیم، ذوق میکردیم. خاطرات خوبی برای ما رقم خورد. دوستان خوبی پیدا کردیم. در کنار هم بودیم، همدیگر را روحیه میدادیم و دلگرم میکردیم. تکتک ابیات این سرود با حال و هوای ما عجین بود. چه کسی میتواند، چون ما معنای سنگ مزار شهید، بوسه بر آن و درددل کردن با آن را بداند. ما خیلی خوب این صحنهها را درک کردهایم. مطمئن هستیم که پدران شهیدمان از آسمان ناظر ما بودند و به ما افتخار میکنند. شهید مهدی قاضیخانی در ۱۶آذر ماه سال۱۳۹۴ در منطقه خانطومان به شهادت رسید.
دعای خیر بابا همراه بچههای گروه بود
فرزند شهید حبیبالله شیریجعفرزاده
زینب، حافظ کل قرآن
زینب خانم تنها فرزند شهید مدافعحرم حبیبالله شیری است. او حافظ کل قرآن است. از چهار سالگی روخوانی و روانخوانی قرآن را شروع کرد و از پنجسالگی شروع به حفظ قرآن کرد. زینب خانم زمان شهادت پدر یکسالوهفت ماه داشت. از آنجا که خیلی کوچک بود خاطرهای از پدر در ذهن ندارد و همه شناختش از پدر به روایتها و همه آن صحبتهایی باز میگردد که مادر از پدرش میگوید. همسر شهید میگوید: خیلی از خصوصیات اخلاقی زینب جان به پدرش رفته و شباهت زیادی به او دارد؛ صبوری، گشاده رویی و مهربانی. زینب علاقه زیادی به گروه سرود، تواشیح و گروههای قرآنی دارد. او خیلی دوست دارد در کارهای جمعی حضور داشته باشد. در روزهایی که برای تمرین سرود میرفت، بسیار پرنشاط بود با اینکه حجم کار بسیار زیاد بود و برخی روزها از مدرسه یا از محافل قرآنی اش خودش را به تمرین سرود میرساند، اما با تمام وجود تلاش میکرد و زحمت میکشید. در مجموع کل کار یک هفته بیشتر زمان نبرد. گروه شاد، پرنشاط و محفلی بسیار دوستداشتنی بود، چون همه حس و حال یکدیگر را درک میکردند. افرادی هم که گروه را همراهی میکردند، با فرزندان شهدا همراه و همدل و مهربان بودند. به نظر من برای تبیین مسیر و سیره شهدا بسیار میتوان از کارهای فرهنگی نظیر سرود و نمایش بهره برد، چون بسیار تأثیرگذار است. قطعاً پدر زینب کارهای فرهنگی او را دیده و دعای خیرش همراه بچههای گروه سرود بوده است. زینب به عنوان فرزند شهید راه پدر را ادامه خواهد داد و انشاءالله بتواند در این مسیر از یاران امام زمان (عج) باشد. او با همین حافظ قرآن بودنش، برای همسنوسالان خود هم مروج قرآن است و هم عامل به قرآن. او سعی دارد ادامهدهنده راه پدر باشد.
مفقودالاثری در خانطومان
حبیبالله متولد۲۸ دی سال۱۳۶۲ است. او در سال۱۳۹۵ در خانطومان مفقودالاثر شد. هرگز مانع جهادش نشدم، چون نمیتوان به کسی که باور و اعتقاداتش اسلام و دفاع از حریم اهل بیت (ع) است، گفت بمان و نرو. آنقدر آقا حبیبالله را دوست داشتم که نمیتوانستم روی حرف او نه بیاورم. حبیبالله همیشه آرزوی شهادت داشت. از زمانی که جنگ در سوریه شروع شد، سالی یک یا دو بار به مأموریت میرفت. هر باری که از منطقه میآمد، از شرایط آنجا برای ما تعریف میکرد. دو روز بعد از اینکه هیچ تماسی با ما نداشت، نگران شدیم، بعد متوجه شدیم در خانطومان عملیات شده است، بعد هم از محل کارش آمدند و گفتند حبیبالله مفقودالاثر شده و هیچ خبری از او نیست. همسرم مزاری ندارد و کماکان مفقودالاثر است.
نبودنهایی که سخت میگذرند
برای او ایمان و اخلاق در مرحله اول بود. مهربان بود. اهل صله رحم، نماز اول وقت و نماز شب بود. اهل کمک به فقرا بود. حبیبالله همانند یک پشتوانه کامل و همانند یک کوه برای من بود. تمام تلاشش را میکرد که من شاد باشم. صحبت کردن از شهدا و همسر شهیدم کار من نیست، چون آنها ویژگی خاصی داشتند.
حبیبالله چند بار قبل از شهادتش به مقام جانبازی رسید، نگرانی برای رزمندگان جبهه مقاومت که این شرایط را دارند، چیزی طبیعی است. مجروحیتش را که دیدم، بیشتر نگران شدم، اما هرگز دلم نیامد بگویم نرو.
همه خصوصیات حبیبالله را کنار هم بگذارید و حالا ببینید نبود چنین آدمی چقدر سخت خواهد بود. مگر میشود کسی همه زندگیاش را از دست بدهد و بعد بگوید سخت نیست، نه اینطور نیست. خدا و خود شهید کمک کردهاند، این چند سال نبودش را با مشغول کردن خودم و زینب به قرآن سرگرم و سعی کردم با تربیت زینب در مسیر قرآن کمی از دین خود را به همسرم ادا کنم.