گفت‌وگو با برادر شهید عادل رضایی از شهدای حادثه تروریستی ۱۳ دی ۱۴۰۲ کرمان

مشکی نپوشیدیم، چون عادل عاقبت‌بخیرشد

یکشنبه, 08 بهمن 1402 12:22 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

همیشه عادل می‌گفت: «من فرزند انقلاب هستم.» عاشق امام (ره) بود و هر وقت به تهران می‌رفت، می‌گفت: «حتماً باید بروم حرم مرقد امام (ره) را زیارت کنم. من با امام (ره) یک انس دیگری دارم. با زیارت ایشان حالم بهتر می‌شود.» به اهل بیت و امام و شهدا علاقه زیادی داشت

به گزارش خط هشت، برادر شهید عادل رضایی می‌گوید: «هر وقت اسم یادواره شهدا می‌آمد محال بود یکی از مداحان آن مراسم، عادل نباشد. او با اخلاص کامل در جلسات شهدا و ذکر اهل بیت (ع) شرکت می‌کرد و تمام حرفش این بود که مادر برایم دعا کن تا عاقبت بخیر شوم. مادر در جوابش می‌گفت دعای من برای همه شما عاقبت بخیری است. اما عادل معتقد بود که نهایت عاقبت بخیری شهادت است.» مداح شهید عادل رضایی متولد ۱۳۶۲ در رفسنجان بود که در تاریخ ۱۳ دی ۱۴۰۲ در حادثه تروریستی انفجار گلزار شهدای کرمان در سن ۴۰ سالگی به شهادت رسید. او تا صبح روز شهادتش، درحال انجام مراسم مذهبی و مداحی در گلزار شهدا بود. چند ساعت قبل از شهادت آخرین مداحی خود را تنها در وصف حضرت زهرا (س) در گلزار شهدای کرمان کرد که تصاویر آن به یادگارمانده است. گفت‌وگوی ما با علی‌رضا رضایی برادر بزرگ‌تر شهید را پیش‌رو دارید.

شهید رضایی از مداحان اهل بیت بودند، چطور روحیاتی داشتند؟
همیشه عادل می‌گفت: «من فرزند انقلاب هستم.» عاشق امام (ره) بود و هر وقت به تهران می‌رفت، می‌گفت: «حتما باید بروم حرم مرقد امام (ره) را زیارت کنم. من با امام (ره) یک انس دیگری دارم. با زیارت ایشان حالم بهتر می‌شود.» تا آنجا که به یاد دارم از قدیم تا کنون در خانواده ما مراسم عزاداری اهل بیت (ع) برگزار می‌شد. سفره‌های حضرت زهرا (س)، سفره‌های ام البنین (س) و سفره‌های اباعبدالله (ع) در خانه ما پهن بود. کل بچه‌های خانواده قبل از آنکه عادل مداح شود همه قاری قرآن بودند و به جلسات قرآن می‌رفتند. به خاطر همین همیشه جلسات روضه هفتگی و جلسات قرآنی در خانه ما دایر بود.

در خانواده چند خواهر و برادر هستید؟
ما یک خانواده پر جمعیت، مذهبی و کاملاً سنتی داریم. هشت فرزند بودیم؛ سه دختر و پنج پسر که از این پنج پسر یکی از برادرهایم سال ۸۸ در اثر سانحه تصادف به رحمت خدا رفت و عادل هم برادر کوچک خانواده و متولد ۲۲ بهمن ۱۳۶۲ امسال به شهادت رسید. شهید به واسطه شغل پدرمان در شهر مس سرچشمه از توابع بخش مرکزی شهرستان رفسنجان به دنیا آمد ولی بزرگ شده کرمان بود. پدرمان راننده شرکت مس سرچشمه بود و الان بازنشسته است. مادرمان هم بسیار مذهبی است. شیری که مادر به فرزندانش داد، همراه با شرکت در روضه‌های اهل بیت (ع) بود. به نظر من اگر عادل به چنین مقامی رسیده است، فقط و فقط به خاطر نان حلال پدرمان و تربیت‌های مادرمان است.

شهید در کودکی چطور فرزندی بود و روحیات و خصوصیات اخلاقی‌اش چه بود؟
من از عادل پنج سال بزرگ‌تر هستم. کودکی اش را یادم می‌آید که در تمام مراسم مذهبی همراه من می‌آمد و یک پسر کوچک تو دل برویی بود. شیطنت می‌کرد و همه او را دوست داشتند. در این فضا‌های معنوی که در محله مس سرچشمه رفسنجان یا در کرمان داشتیم، عادل رشد کرد. کلاس‌های قرآن روتین برنامه زندگی ما برادر‌ها بود. ما در هفته یک‌بار جلسات قرآنی در منزل برگزار می‌کردیم. یک‌بار هم برای آموزش قرآن به کلاس می‌رفتیم. خب برادر‌های بزرگ‌ترمان هم وقتی از جبهه می‌آمدند ما را در این برنامه‌های مذهبی و مراسم اهل بیت (ع) همراهی می‌کردند. عادل در چنین فضایی رشد کرد و پرورش یافت.

شما پنج برادر همگی اهل قرآن بودید، چطور عادل مداح شد؟
از همان بچگی‌های عادل، مادرم همیشه می‌گفت: «یکی از شما پنج برادر باید مداح شوید.» برای همین به علت این فضا‌های معنوی که از سوی پدر و مادرم در خانه برای ما شکل گرفته بود، مسیر عادل عوض شد. عادل غیر از فضای معنوی مراسم اهل بیت (ع) و مراسم قرآنی، در فضا‌های فرهنگی مثل اردو‌های راهیان نور بسیار فعال بود. من یاد نمی‌رود هنگامی را که تازه عقد کرده بودم، عادل اولین سفرش را در ۱۴ سالگی با من به سفر راهیان نور آمد. آنجا فیلمبرداری می‌کرد و از همانجا بود که برای مداحی رشد کرد. مسجدی در محله ما به نام امام حسن مجتبی (ع) است که ما هرچه داریم از برکت کریم اهل بیت است. عادل در همان سن کودکی روز‌های پنج‌شنبه در این مسجد شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد. با همان زیارت عاشورا خواندن خود ارباب سیدالشهدا (ع) دستش را گرفت و عادل در سن ۱۵ سالگی به رشد کامل مداحی رسید. از نوجوانی به طور رسمی خودش می‌توانست جلسات روضه را تنهایی اداره کند. نهایتاً می‌توانم بگویم دلیل مداح شدن عادل، علاقه بسیار زیاد و تشویق و دعای پدر و مادرم بود که خیلی دل‌شان می‌خواست یکی از پسرهای‌شان مداح شود.

گویا شهید رضایی ارادت خاصی هم به شهدا داشتند؟
هر وقت اسم یادواره شهدا می‌آمد، محال بود یکی از مداحان آن مراسم عادل نباشد. برادرم با اخلاص کامل در جلسات شهدا و جلسات اهل بیت (ع) شرکت می‌کرد و تمام حرفش این بود که «مادر برایم دعا کن تا عاقبت بخیر شوم.» مادرم در جوابش می‌گفت: «دعای من برای همه شما عاقبت بخیری است.» ولی عادل می‌گفت: «نه مادر، من انتهای عاقبت بخیری را که شهادت است می‌خواهم. دعا کن که من شهید شوم.»
آنجا بود که زمزمه‌های شهادت که آرزوی قلبی عادل بود، شنیده شد. عادل هر شب جمعه در گلزار شهدا برای شهدا می‌خواند و مداحی می‌کرد. همانطور که سردار شهید سلیمانی می‌گفت: «اول باید شهید باشی تا شهید شوی» به نظر من عادل از آن‌هایی بود که از دور و برش بوی شهادت به مشام می‌رسید. برادر بزرگ‌ترمان که از رزمندگان دفاع مقدس بود، می‌گفت در جنگ به بعضی از بسیجی‌ها می‌گفتند نور بالا می‌زنید. عادل هم چنین حالتی داشت. همیشه هر کاری می‌خواست انجام دهد می‌گفت: «باید ببینیم رضایت خدا در این کار است یا نه؟»

شهید متأهل بودند؟
بله، عادل دارای دو فرزند پسر به نام محمدحسن و محمدهادی است. در بیشتر مجالس همسرش و دو فرزندش آقا محمدهادی چهار ساله و آقا محمدحسن سه ماهه همراه عادل بودند.

عکسی از شهید عادل رضایی به یادگار مانده که در کنار سردار سلیمانی انداخته است، این عکس مربوط به چه سالی است؟
سال دقیق آن را نمی‌دانم ولی در مراسم بیت‌الزهرا (س) که از سوی حاج قاسم در ایام فاطمیه برگزار می‌شد، عادل هم یکی از مداحان آن مراسم بود. شهید بعد از اتمام مداحی با حاج قاسم صحبت داشتند و این عکس از سوی دوستان انداخته شده است. بعد از شهادت حاج قاسم، باز هم عادل در بیت‌الزهرا (س) مداحی داشت.

خبر شهادت عادل را چگونه متوجه شدید؟ آن روز خودتان هم در مراسم بودید؟
ما خواهر و برادر‌ها تا زمانی که سردار حاج قاسم زنده بودند، در مسیر کربلا موکب‌هایی مانند موکب پذیرایی و پخت نان داشتیم. از زمانی که سردار حاج قاسم به شهادت رسیدند، ما این موکب‌ها را همزمان در کرمان برگزار می‌کنیم و به نوعی همه خواهر و برادر‌ها در گیر این برنامه موکب هستند. آن روز من به دلیل درگیری کاری باید عصر به گلزار شهدا می‌رفتم که خبر دادند در مسیر گلزار انفجار رخ داده است. من تا ساعت سه بعد از ظهر پیگیر سلامت بچه‌ها بودم که در موکب‌ها مشغول کار بودند. با همه تماس گرفتم و جواب دادند جز عادل که گوشی‌اش را جواب نداد. خود عادل با همسر و بچه‌هایش در موکب گلزار شهدا بودند و او قبل از شهادتش پدر و مادرم را به منزل می‌رساند و برمی‌گردد. با آنکه عادل برای ماشینش کارت تردد داشت، به دلیل انفجار اولی اجازه نمی‌دهند آنجا برود. عادل از ماشینش پیاده می‌شود و پارک می‌کند. بعد روی اتوبوس خط واحد که دورتر بود می‌رود تا ببیند وضعیت خانواده‌اش چطور است؟ همان لحظه انفجار دوم پیش می‌آید و عادل به شهادت می‌رسد. از طرف دیگر هم من داشتم به سمت گلزار شهدا می‌رفتم که ببینم وضعیت چگونه است؟ برادر بزرگ‌ترم زنگ زد و پرسید علی کجایی؟ گفتم دارم به سمت گلزار می‌آیم. گفت سریع به بیمارستان افضلی‌پور برو می‌گویند عادل زخمی شده است. به دلم افتاد دیگر عادل از دست‌مان رفته است. وقتی رسیدم، هرچه گشتم دیدم اسم عادل در لیست مجروحان و شهدا نیست. متوجه شدم عادل در اتاق عمل است. دوستان می‌گفتند عادل بعد از انفجار دوم، ابتدا زخمی می‌شود و با پای خودش در آمبولانس می‌نشیند. حتی کلید ماشین را به دوستش می‌دهد و می‌گوید ماشین را جابه‌جا کن. کمی بعد عادل در اثر خونریزی شدیدی که در اثر اصابت ترکش به ریه‌اش داشت، به شهادت می‌رسد. من زمانی او را دیدم که به شهادت رسیده بود.

سخن پایانی.
عادل آنقدر با معرفت و با اخلاص و شهدایی زندگی کرد که عاقبت شهید شد. شکر خدا، امام حسینی زندگی کرد. اگر غیر از شهادت از دنیا می‌رفت، عدالت برقرار نمی‌شد. عادل باید با شهادت می‌رفت. الحمدلله ما به درک این مطلب رسیدیم که عادل به آرزویش رسیده است. او با شهادت به موفقیت زندگی‌اش دست یافت. ما به خانواده گفتیم مشکی نپوشید و این سخن خیلی مورد سؤال دیگران قرار گرفت.
هر کس از ما پرسید که چرا مشکی نپوشیدید، گفتم عادل موفقیت زندگی‌اش را به دست آورده است. چرا برای موفق شدن برادرم مشکی بپوشم؟ عادل به جایی رسیده است که همه ما باید حسرت او را بخوریم. آن موقع که عادل مداحی می‌کرد، به او می‌گفتیم در روضه‌هایت برای ما هم دعا کن. الان هم باید بگوییم عادل دست روی سر ما بکش! عادل ما را یادت نرود! عادل پای سفره اباعبدالله (ع) که می‌نشینی، برادرهایت، خواهرهایت و دوستانت را از یاد نبر! ان‌شاءالله که یادمان باشد.

 
 
 
 
خواندن 62 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/566bf99eb90c7928abcb494fb4bef3f6.jpg
فقط کافی‌ست این کتاب را انتخاب کنی.‌ کتابی که ...
cache/resized/10d9dc457f21601ad63f8a048f0872df.jpg
«نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسمعلی فراست در سال۱۳۶۱ ...
cache/resized/e74448b873f603a4f42ec58e33f82fff.jpg
کتاب «با نوای نینوا» زندگینامه و خاطرات مداحان ...
cache/resized/5294b821324a5882cbb7dd0ac62a340a.jpg
کتاب «اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است» مجموعه ...
cache/resized/63c3fafe42b7e5bc226584a02494afd7.jpg
کتاب «کانال پنجم» مجموعه خاطرات جانباز دفاع مقدس ...
cache/resized/669598a0446a1fa471909d62cdaecc5a.jpg
کتاب «صدقه یادم رفت» زندگی‌نامه و خاطرات سردار ...
cache/resized/36f0b73acd70e5bbbe7e9931e1854b38.jpg
بعضی از زن‌های جهادی خوزستان چندین شهید تقدیم ...
cache/resized/1394b05dc2b6e8a5cca087b66a029622.jpg
«یاقوت سرخ» عنوان کتابی است که در آن، زندگی نامه ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family