یادکردی از واقعه ۱۵ خرداد ۶۳ بانه در گفت‌و‌گو با یک محقق حوزه کردستان در جنگ تحمیلی

۵۹۰ شهید ثمره حمایت مردم بانه از انقلاب بود

چهارشنبه, 16 خرداد 1403 22:42 اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

پیکر‌های تکه‌تکه شده شهدا در همه جای محل بمباران دیده می‌شد. حتی بخش‌هایی از اجساد شهدا به خیابان‌های اطراف پاشیده بود. والدین شهدای دانش‌آموز بعد از شنیدن صدای مهیب سقوط بمب‌ها خودشان را به پارک می‌رسانند و در اینجا صحنه‌های تکان‌دهنده‌ای رخ می‌دهد. پدران و مادران به دنبال عزیزان‌شان می‌گشتند

به گزارش خط هشت، چندی پیش پیرامون سالگرد بمباران خوشه‌ای شهر پاوه از سوی بعثی‌ها در اوایل خرداد ۱۳۶۰، مصاحبه‌ای با رضا رستمی از فعالان فرهنگی و همینطور محققان حوزه دفاع‌مقدس در کردستان منتشر کردیم. در ادامه این بحث، گفت‌و گویی هم درخصوص واقعه بمباران ۱۵ خرداد ۱۳۶۳ شهر بانه با رستمی انجام دادیم. آن روز مردم این شهر انقلابی مراسم گرامیداشت بیست و یکمین سالگرد شهدای حماسه ۱۵ خرداد سال ۴۲ را برگزار می‌کردند که ناگهان جنگنده‌های دشمن به تجمع مردم حمله می‌کنند و تعداد قابل توجهی از اهالی بانه اعم از کودک و بزرگسال را به شهادت می‌رسانند. 
 
روز واقعه چه اتفاقی افتاد و چطور جنگنده‌های بعثی مردم بی‌دفاع بانه را به خاک و خون کشیدند؟
آن روز مردم شهر از زن و مرد، پیر و جوان بعد از ۲۱ سال که از قیام خونین پانزدهم خرداد سال ۱۳۴۲ می‌گذشت، به یاد شهدای آن روز با زبان روزه به خیابان‌ها آمده بودند تا این واقعه تاریخی را گرامی بدارند. خرداد سال ۶۳ مصادف با ماه رمضان بود، بنابراین تعداد زیادی از شهدای آن روز با زبان روزه به دیدار پروردگارشان شتافتند. طبق تحقیقاتی که من انجام دادم و از شاهدان حادثه پرس‌و‌جو کردم، آن روز مردم با فریاد «الله‌اکبر» گروه گروه به سمت پارک شهر (۱۵ خرداد کنونی) بانه حرکت می‌کردند تا در این پارک و مصلای شهر تجمع کنند. ساعتی بعد اجتماعی عظیم از مردم در پارک جمع می‌شوند. بی‌خبر از آنکه تا دقایقی بعد خودشان حماسه ماندگار دیگری را با خون پاک‌شان خلق خواهند کرد که برای همیشه در اذهان مردمان باقی خواهد ماند. حماسه‌سازان روز تاریخی پانزدهم خرداد سال ۱۳۶۳ بانه در حقیقت همین زنان و مردانی بودند که آن روز به یکباره با بمباران وحشیانه جنگنده‌های بعثی بسیاری از آن‌ها به شهادت رسیدند. 

چرا باید بعثی‌ها اجتماع مردم بی‌گناه را بمباران می‌کردند؟
بعثی‌ها جنگ شهر‌ها را برای پایین آوردن روحیه مردم شروع کرده بودند. در طول دفاع مقدس هرگاه آن‌ها در جبهه مقابل رزمنده‌ها کم می‌آوردند، جنگ را به مناطق غیرنظامی می‌کشاندند. واقعه بمباران اجتماع مردم بانه یکی از جنایاتی است که بعثی‌ها مرتکب شدند. (هرچند که به نسبت شهدا و مجروحین، واقعه بانه یک نمونه خاص است) موارد دیگر هم مثل این مورد وجود دارد. مثلاً ۲۲ بهمن سال ۶۵ که مردم مهاباد در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی شرکت می‌کنند و حضور گسترده‌ای هم داشتند، روز بعدش (۲۳ بهمن) جنگنده‌های بعثی می‌آیند و به تلافی حضور مردم در این راهپیمایی شهر را به خاک و خون می‌کشند. 

چند و، چون واقعه چطور بود و آماری از شهدای آن روز دارید؟
روز حادثه همه در پارک تجمع کرده و برای دقایقی سکوت برقرار شده بود که ناگهان چهار فروند هواپیمای ارتش بعث عراق وارد حریم هوایی بانه می‌شود و به سرعت بارانی از بمب و راکت را در ۱۰ نقطه شهر بر سر مردم بی‌دفاع و غیر نظامی می‌ریزند، اما تمرکزشان روی اجتماع مردم بود. یکی از شاهدان می‌گفت در کسری از ثانیه ناگهان خون مردم بی‌گناه درهم آمیخت و شهر بوی خون گرفت. در مدت چند ثانیه آسمان و زمین باهم برخورد کردند و همه چیز برهم خورد. مردم آن قدر ترسیده بودند که کسی نمی‌دانست باید چه کار کند و دنبال کدام عزیز بگردد. غیر از پارک چند نقطه دیگر هم بمباران شده بود و برخی از مردم عزیزان‌شان زیر آوار مانده بود. آن روز در عرض چند دقیقه شهر کوچک بانه ۲۱۵ شهید و حدود ۴۰۰ جانباز داد. خیلی از این شهدا دانش‌آموزان بی‌گناهی بودند که در راهپیمایی شرکت کرده بودند. عمق فاجعه زیاد بود. به گونه‌ای که وسایل نقلیه موجود، جوابگوی حمل جنازه و زخمی‌ها را نمی‌داد. تأخیر در چنین شرایطی واقعاً جایز نبود، بنابراین عده‌ای مجبور شدند زخمی‌ها را برای رساندن به بیمارستان به دوش بگیرند. تعداد شهدا به قدری زیاد بود که قبر‌های دسته جمعی برایشان تدارک دیده شد. این امر هم به خاطر تعداد زیاد شهدا بود و هم به خاطر اینکه می‌ترسیدند دوباره جنگنده‌ها برگردند و شهر را بمباران کنند. پانزدهم خرداد سال ۱۳۶۳ در واقع یکی از سیاه‌ترین ورق‌های حیات سیاسی و نظامی رژیم بعث عراق بود که در شهر مرزی بانه به تصویر کشیده شد. 

در راهپیمایی ۱۵ خرداد صرفاً مردم بانه حضور داشتند یا رزمنده‌ها هم بودند؟
رزمنده‌ها هم حضور داشتند. آمار شهدای آن روز حدود ۵۹۰ نفر است. از این تعداد ۲۱۵ از مردم و باقی رزمندگان بودند. در زمان جنگ، بانه به عنوان یک شهر مرزی منطقه جنگی محسوب می‌شد. رزمنده‌ها در این شهر و خیلی از شهر‌های دیگر کردستان حضور داشتند. آن روز هم مردم بانه به همراه تعدادی از رزمندگان بعد از برگزاری راهپیمایی به مناسبت سالگرد پانزدهم خرداد سال ۱۳۴۲ در پارک‌شهر جمع شده بودند که جنگنده‌های دشمن حمله کردند. بعد از این فاجعه نام این پارک را «پارک ۱۵ خرداد» گذاشتند. از شاهدان نقل شده که روز حادثه مراسم به نیمه نرسیده بود که بمباران دشمن شروع شد. همانطور که عرض کردم در پی این فاجعه نزدیک به ۵۹۰ نفر از شهروندان بانه و رزمندگان حاضر در راهپیمایی به شهادت رسیدند و حدود ۴۰۰ نفر هم مجروح شدند. آمار بسیار زیاد است. در بمباران شیمیایی سردشت تعداد شهدا خیلی کمتر از شهدای بانه بود. یا در بمباران خوشه‌ای پاوه، کرمانشاه یا بمباران طولانی مدت شهر اندیمشک، تعداد شهدا کمتر است. 

به نظر می‌رسد تلفات بالای این واقعه به خاطر تجمع مردم در راهپیمایی است؟
یکی از اصلی‌ترین دلایلش می‌تواند همین باشد. وقتی که دشمن پارک شهر و مصلی را بمباران می‌کند، آنجا تعداد قابل توجهی از مردم و خصوصاً دانش‌آموزان حضور داشتند. بعد هم که چند نقطه دیگر شهر را می‌زنند و در آنجا هم تلفات زیادی داده می‌شود. اصلاً بمباران تجمع مردم یک امر نادری تا آن موقع از جنگ تحمیلی بود. شما ببینید حدود ۶۰۰ شهید آمار خیلی بالایی است. آن هم طی یک ساعت این میزان شهید واقعاً 
تکان‌دهنده است. 

بانه در طول جنگ چند بار بمباران شده است؟
این شهر در دفاع‌مقدس حدود ۷۷ بار بمباران شده و تعداد زیادی از مردم بی‌دفاع این شهر به شهادت رسیدند. در کردستان و در طول جنگ تحمیلی، شهر‌هایی مثل مریوان، سنندج، کامیاران، سردشت (که بمباران شیمیایی شد) پاوه و... خیلی جا‌های دیگر بار‌ها از سوی دشمن بمباران شده‌اند. یکی از اهداف بعثی‌ها از بمباران شهر‌ها پایین آوردن روحیه مردم بود و هدف دیگرشان، خالی‌کردن شهر‌ها از اهالی، چراکه این شهر‌ها می‌توانستند عقبه رزمنده‌ها به شمار بیایند. پشتیبانی از جبهه‌ها هم عامل دیگری بود که منجر به کینه دشمن می‌شد. 

در تحقیقاتی که در مورد واقعه ۱۵ خرداد ۶۳ بانه انجام دادید، شاهدان چه صحنه‌هایی را از آن روز روایت می‌کنند؟
یکی از شاهدان می‌گفت مراسم آن روز با تجمع مردم در مقابل مقر سپاه بانه شروع شد. سپس راهپیمایی به سمت پارک شهر (۱۵ خرداد کنونی) و مصلای بانه ادامه یافت. پس از اجتماع مردم در محل مصلی و آغاز سخنرانی امام جماعت شهر، ناگهان هواپیما‌های رژیم‌بعث عراق محل تجمع راهپیمایان و همچنین نقاط دیگر شهر از جمله فرمانداری بانه را مورد حمله قرار دادند که حدود ۶۰۰ نفر شهید شدند. فاجعه به حدی عمیق بود که پیکر‌های تکه‌تکه شده شهدا در همه جای محل بمباران دیده می‌شد. حتی بخش‌هایی از اجساد شهدا به خیابان‌های اطراف پاشیده بود. والدین شهدای دانش‌آموز بعد از شنیدن صدای مهیب سقوط بمب‌ها، خودشان را به پارک می‌رسانند و در اینجا صحنه‌های تکان دهنده‌ای رخ می‌دهد. پدران و مادران به دنبال عزیزان‌شان می‌گشتند و هر کسی تکه‌های تن فرزندش را به دست می‌گرفت و هیچ کسی نمی‌دانست چطور می‌تواند از عمق این فاجعه بکاهد. خبر این فاجعه در آن زمان به سرعت در سراسر کشور پیچید، طوری که براثر این فاجعه دولت وقت سه روز در کل کشور عزای عمومی اعلام کرد و وزیر صنایع از طرف دولت به بانه آمد تا به مردم تسلیت بگوید. 

اگر می‌شود یادکردی از چند شهید این واقعه داشته باشیم. 
 شهید ۱۲ ساله
علی حسن‌پور پدر شهید احمد حسن‌پور می‌گوید: پسرم در زمان شهادتش با اینکه سن کمی داشت، ولی از فهم و درک بالایی برخوردار بود. از امام و انقلاب دفاع می‌کرد. نماز می‌خواند و در پایان هر نمازش، دست‌های کوچکش را رو به آسمان می‌گرفت و برای پیروزی رزمنده‌ها دعا می‌کرد. احمد در زمان شهادت ۱۲ سال داشت. در مقطع راهنمایی درس می‌خواند. جزو دانش‌آموزان نمونه مدرسه بود. روز حادثه صبح زود از خواب بیدار شد و خودش را مهیای شرکت در مراسم گرامیداشت بیست و یکمین سالگرد شهدای ۱۵ خرداد سال ۴۲ کرد. من آن زمان کارگر بودم. بچه‌ها را تا محل تجمع مردم همراهی کردم و خودم برای انجام کارهایم رفتم، اما نزدیکی‌های ظهر صدای مهیبی آمد، طوری که انگار زلزله آمده بود. ناگهان همه‌جا را گرد و خاک گرفت. آن‌هایی که در مراسم شرکت نکرده بودند سریع خودشان را به پارک رساندند. هر کس به دنبال گمشده‌اش می‌گشت. من هم خودم را به پارک رساندم. بچه‌های معصوم در کمال مظلومیت پرپر شده بودند. سنگ فرش‌های پارک به خون آغشته شده بود. شاخ و برگ درختان تنومند پارک هم بر اثر تیر و ترکش روی زمین ریخته بودند. گمشده من هم پسر کوچکم احمد بود تا لحظه‌ای که پیکرش را ندیده بودم باور نمی‌کردم که او به شهادت رسیده باشد، اما کمی بعد میان شهدا و مجروحین، به سختی جسم بی‌جان او را پیدا کردم. وقتی پیکر بی‌جان پسرم را دیدم، انگار رگ‌های پایم گرفته شده بود، نای راه رفتن نداشتم. بی‌اختیار کنار جسدش زانو زدم. پیکر زخمی احمدم غرق در خون بود. سرش را بلند کردم و به آغوش گرفتم. کاری جز گریه کردن از دستم برنمی‌آمد. مردم برای کمک به مجروحین و جمع‌آوری پیکر شهدا بسیج شده بودند. چند نفر از دوستان و آشنایان به کمکم آمدند و او را به مسجد محل بردیم. احمد به شهادت رسیده بود و کاری از دست ما برنمی‌آمد. کمی بعد پیکر پسرم را در قبرستان سلیمان بگ بانه به خاک سپردیم. 

 شهید پسر شهید
ایران کرمی مادر شهید برهان بهرامی هم می‌گوید: برهان فرزند شهید بود. همسرم (پدر برهان) صالح بهرامی در سال ۱۳۶۲ در لباس پاسداری به شهادت رسید. زمان شهادت همسرم، برهان فقط پنج سال داشت. سال بعد او نیز به شهادت رسید و در شش سالگی رخت شهادت به تن کرد. قبل از به دنیا آمدن برهان، شرایطی پیش آمده بود که نگران سالم به دنیا آمدن بچه بودیم. همه دست به دعا بودیم و برای تولد نوزاد خیلی می‌ترسیدیم. خدا را شکر هیچ مشکلی پیش نیامد و برهان در کمال سلامت به جمع خانواده پیوست، اما فقط شش سال میهمان ما بود. بعد بار سفر را بست و شهید شد. برهان کودکی آرام و بسیار مهربان بود. با وجود سن و سال کم بسیار شیوا و با بیان زیبا سخن می‌گفت. با حرف‌هایش جمع را به خنده وامی‌داشت. امروز هم بعد از گذشت سال‌ها هر وقت به او فکر می‌کنم، به یاد شیرین زبانی‌هایش می‌خندم و هر وقت مظلومیت‌هایش به یادم می‌افتد، اشک می‌ریزم. روز حادثه پسرم به یاد پدر شهیدش در راهپیمایی شرکت کرده بود، اما چه می‌دانستیم که در همان روز خود برهان با آن سن و سال کم یکی از شهدای دفاع‌مقدس می‌شود. وقتی که برهان برای راهپیمایی از خانه خارج می‌شد، فکرش را نمی‌کردم که دیگر او را نمی‌بینم، اما تقدیر اینطور بود من یک‌سال بعد از اینکه همسر شهید شدم، سال بعدش هم مادر شهید بشوم و طفل خردسالم را بر اثر بمباران وحشیانه دشمن از دست بدهم.
 
 لبخند بر لب داشت
قادر حسین‌زاده پدر شهیده کلثوم حسین‌زاده هم می‌گوید: دخترم موقع شهادتش ۱۱ سال سن داشت. اما خیلی بیشتر از سنش می‌دانست و در همان نوجوانی حامی خواهر و برادر کوچکش بود. در کنار مراقبت از خواهرش سارا و برادرش محمد که دو سال از سارا کوچک‌تر بود، در کار‌های خانه هم به مادرش کمک می‌کرد. کلثوم از روزی که به سن تکلیف شرعی رسید، نمازش را مرتب می‌خواند. سعی می‌کرد، نمازش قضا نشود. خیلی خوش خو و خوش برخورد بود. همواره لبخند بر لبانش نقش بسته بود و هر وقت از محل کارم به منزل برمی‌گشتم تا صدای من را می‌شنید، سریع خودش را پشت در می‌رساند و با چهره خندان به استقبالم می‌آمد. او را که اینطور شاد و خندان می‌دیدیم، خستگی از تنم خارج می‌شد. زحمت نگهداری خواهر و برادر کوچک‌ترش به دوش او بود و با مهربانی از آن‌ها نگهداری می‌کرد. دخترم کلثوم متولد مهر سال ۱۳۵۲ بود. تحصیلاتش را تا مقطع ابتدایی به اتمام رساند. سال بعدش می‌خواست به کلاس اول راهنمایی برود، اگر زنده می‌ماند، مهر سال ۱۳۶۳ در مقطع راهنمایی ثبت‌نام می‌کرد، ولی ۱۵ خرداد ۶۳ بر اثر بمباران دشمن به شهادت رسید. هیچ پدر و مادری فکرش را نمی‌کند، روزی شاهد مرگ فرزندانش باشد، اما وقتی این اتفاق می‌افتد، برای مدتی باورش بسیار سخت است. به هرحال دخترم کلثوم، شهید ۱۱ ساله خانه ما شد.

 
 
 
 
 
خواندن 65 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

یادداشت

فرهنگ و هنر

cache/resized/f714239526d247f01ba72774895414aa.jpg
کتاب « ب مثل بابا ع مثل عشق» به نویسندگی «فرانک ...
cache/resized/c0eb470bcee87c9607e9d980bedac252.jpg
کتاب «نارگول» مجموعه داستان‌های ترکی آذربایجانی ...
cache/resized/30ce90b265575319c4e20807f73088c9.jpg
مجموعه شعر دفاع مقدس با عنوان «سطری از رگ‌های ...
cache/resized/9b78be751016054d15384e51dce46f66.jpg
کتاب «پرواز با خورشید» سرگذشت پژوهی شهدای دهه اول ...
cache/resized/1d6bdd68195fd28182a7b5375c42b3a5.jpg
کتاب «پیام افق» مجموعه اشعار «میر داود خراسانی» ...
cache/resized/648e03a74b645c23d652f178eba18670.jpg
اکبری که نگارش «آخرین فرصت» را فرصت ناب زندگی‌اش ...
cache/resized/93f4eb7bff33a45e387b33707ce87cdd.jpg
امروز به مناسبت چهل و چهارمین هفته دفاع مقدس از ...
cache/resized/faf58c1d54b1975680b9c3141b6179d7.jpg
کتاب «بر مدار مد» بررسی تاثیر عوامل برترساز توان ...

مجوزها

Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Patterns for Boxed Version
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family