به گزارش خط هشت ، سردار علی میرشکار از فرماندهان آملی هشت سال دفاع مقدس است که در جبهه مقاومت نیز حضور مستشاری داشت. با وی درباره نقش نیروهای مخابرات و بیسیمچیها در دفاع مقدس به گفتوگو نشستیم. این دومین گفتوگوی گروه ایثار و مقاومت روزنامه «جوان» درباره بیسیمچیهای شهید طی روزهای اخیر است. سردار میرشکار معتقد است که مظلومیت در بطن رزمندگی در راه اسلام است، اما شهدای بیسیمچی و مخابرات مظلومیت خاصی دارند. گفتوگوی ما با سردار میرشکار را پیش رو دارید.
برای مخابرات چه رتبهای باید در دفاع مقدس قائل شد؟ شما چه تعریفی در عملکرد مخابرات دارید؟
اصلاً عملیات بدون حضور نیروهای مخابرات و بیسیمچیها غیرممکن بود. آنها در همه موفقیتهای دفاع مقدس شریک هستند. یک فرمانده وقتی میخواست عملیاتی را هدایت کند، باید لحظه لحظه صحنه نبرد را گزارش میگرفت و مخابره میکرد.
تنها راه، استفاده از مخابرات و بیسیم بود. فرمانده که نمیتوانست در همه میدانها و صحنهها حضور فیزیکی داشته باشد. بنابراین کسانی که صحنه را از نزدیک میدیدند باید به فرمانده گزارش میکردند و او نیز پس از بررسی، آن را به رده بالاتر گزارش میداد. همه اینها نیاز به شبکهای داشت که مخابرات آن را ایجاد میکرد. یا هماهنگ کردن ادوات توپخانه و پدافند پشتیبانی از رزمندگان پیاده در عملیاتها نیاز به مخابرات داشت. حتی رساندن بهموقع آب و غذا به رزمندهها به مخابرات منوط بود که همه اینها در سه شکل بیسیم، باسیم و پیک انجام میگرفت. این را هم بگویم که بیسیمچیها فقط در عملیات حضور نداشتند. حتی همراه کسانی که قبل از عملیات برای شناسایی میرفتند حتماً یک بیسیمچی میرفت. یا کسانی که برای باز کردن معبر در میدان مین میرفتند باز یک بیسیمچی همراهشان بود. بچههای تخریب حتماً یک بیسیمچی همراه داشتند. غواصهایی که داخل آب میرفتند بیسیمچی هم داشتند. یعنی بیسیمچیها در همه مراحل یک عملیات حضور داشتند. هرجا و هر لحظه نیاز به ارتباط و گزارش به فرماندهی بود، آنها گزارش میدادند.
تجهیزات مخابراتی ما در چه سطحی بود؟
امکانات و تجهیزات مخابراتی آنچنانی در جنگ نداشتیم. اما خلأ نبود تجهیزات پیشرفته را رزمندگان ما با درایت و ابتکار خودشان پر میکردند.
برای انتخاب بیسیمچی معمولاً چه ویژگیهایی مورد نظر فرماندهان بود؟
سه چهار ویژگی مورد نظر بود؛ شجاعت، بصیرت، تیزهوشی، رازداری و امانتداری و انگیزه بالا و ایمان قوی ازجمله شاخصها برای انتخاب بیسیمچی بود. علاوه بر اینها باید ویژگیهای عمومی فرماندهی را هم داشتند. یعنی از توان و ظرفیت فرماندهی برخوردار بودند. در لحظات سخت عملیات گاهی فرمانده به شهادت میرسید. نزدیکترین فرد به فرماندهی خود بیسیمچی بود. باید میدانست که چه چیزی را به چه کسی بگوید. تا جایگزینی فرمانده جدید هدایت عملیات دست او بود و این کم جایگاهی نبود. هر کسی نمیتواند این نقش را به عهده بگیرد. شهید امانی نمونهای از این نوع بیسیمچی بود. خیلی از ویژگیها و خصوصیات حاج بصیر در ایشان هم بود. حاج بصیر هر کسی را به عنوان بیسیمچی انتخاب نمیکرد. کسی را انتخاب میکرد که امین و رازدارش باشد و بتواند به او اطمینان کند. مطمئن باشد در لحظات سخت رهایش نمیکند. فرماندهان اینگونه فردی را به عنوان بیسیمچی انتخاب میکردند. فرمانده باید از رازداری و امانتداری آنها مطمئن میشد. اگر این دو ویژگی را نداشتند، آنچه فرمانده تصمیم میگرفت را درست منتقل نمیکردند. آنگاه کل صحنه عملیات تغییر میکرد. اطمینان فرمانده از سیستم مخابرات و نیروهای مخابراتی از صرف داشتن خود سیستم مهمتر بود.
واقعاً بیسیمچی در حد فرمانده عملیات بود؟
در برخی عملیاتها رزمندگان در شرایط سختی قرار میگرفتند. فرماندهی با کمک بیسیمچی آنها را هدایت میکرد. فرمانده یک دسته، محیط دسته خودش را میبیند، فرمانده گروهان محیط گروهان خودش را میبیند، فرمانده یک گردان همان محیط گردان خودش را میبیند. در ردههای بالاتر مثل فرماندهی تیپ و لشکر و قرارگاه محیط عملیاتی بسیار وسیعتر میشد. حجم اطلاعات هم زیاد میشد یعنی فرماندهی در این ردهها به یکباره با انبوهی از اطلاعات مواجه میگشت و باید در لحظه تصمیم میگرفت و ابلاغ میکرد. حالا تصور کنید فرمانده تیپ یا لشکر به شهادت میرسید، چه کسی میتواند تا رسیدن فرد جایگزین نقش او را ایفا کند؛ فردی که حتماً توانایی فرماندهی داشته باشد. بیسیمچی مثل جانشین فرمانده باید فردی مطلع میبود تا بتواند هدایت صحنه را به عهده بگیرد.
سیستم مخابراتی باسیم در کجا استفاده میشد؟ چون امکان شنود از آنها هم وجود داشت.
عمدتاً در خطوط پدافندی استفاده میشد. تلفنهای هندلی بود. به عنوان مثال اگر یک تیپ سه گردان در خط پدافندی داشت، جدا از اینکه کل خط را باید سیمکشی میکرد، ارتباط با ادوات پشتیبانیکننده را هم باید برقرار میکرد که معمولاً از طریق باسیمها انجام میشد. در زمان بمبارانهای دشمن روی خطوط پدافندی معمولاً همه رزمندگان اجازه داشتند داخل سنگر بروند. اما وقتی بمباران موجب قطع ارتباط میشد این نیروهای مخابرات بودند که باید بلافاصله در بیرون از سنگر، محل قطعی را پیدا و ترمیم میکردند تا ارتباط با فرماندهی برقرار شود. سیستم ارتباطی باسیم در منطقه عملیاتی هم وجود داشت و معمولاً قبل از شب عملیات، نیروهای مخابرات این سیستم ارتباطی را تا میدان مین هم میکشیدند. برای اینکه تا لحظه شروع عملیات مجبور به روشن کردن دستگاه بیسیم نشویم. چون دشمن متوجه آن میشد. مخابراتیها همراه نیروهای اطلاعات برای شناسایی یا با نیروهای تخریب که معبر را باز میکردند میرفتند تا هر جا که ممکن باشد، سیمکشی کنند. سعی میشد تا شب عملیات تا جایی که ممکن باشد از دستگاه بیسیم استفاده نشود. کار سختی بود.
چه مواقعی از پیکها برای ارتباطگیری استفاده میشد؟
اگر نمیتوانستیم از باسیم یا بیسیم استفاده کنیم سراغ پیک میرفتیم. وظیفه پیک انتقال پیام بود. میدویدند و پیام را سنگر به سنگر میرساندند. پیکها مثل بیسیمچیها نیروهای رازدار، امین و شجاعی بودند، ولی واقعاً بچههای مخابرات سختیهای زیادی تحمل میکردند. در سازمان رزم آنها را به عنوان نیروهای پشتیبانی میشناسند، اما در لحظه لحظه عملیات در خطوط مقدم حضور داشتند. وجود بیش از ۳ هزار شهید مخابرات بیانگر سختی کار این رزمندهها بود.
جنگ الکترونیک هم از وظایف مخابرات بود؟
بله؛ یک مقطعی در جنگ حدوداً از سال ۶۳ «جنگال» راهاندازی شد که مخفف «جنگ الکترونیک» بود. «جنگال» بیشترین کمک را به فرماندهان در عملیاتهای سخت انجام میداد. ازجمله بخش مهمی از موفقیت در عملیات والفجر ۸ را مدیون «جنگال» هستیم. در «جنگال» دو کار مهم انجام میگرفت؛ یکی اینکه نیروهای مخابرات، پشت دستگاه شنود مینشستند و سیستم مخابراتی دشمن را شنود میکردند و از تصمیمات فرماندهان دشمن مطلع میشدند و آن را به فرماندهان ما منتقل میکردند و فرماندهان ما آرایش نیروهای دشمن را بر اساس اطلاعاتی که این عزیزان میدادند، بررسی میکردند و بر اساس آن اقدام به مقابله میکردند. کار دوم آنها این بود که در سیستم مخابراتی دشمن اختلال ایجاد میکردند. ارتباط فرماندهان دشمن را با انداختن پارازیت روی سیستمهای آنها مختل میکردند. درمجموع سیستم مخابراتی دشمن را ناامن میکردند و آنها در استفاده از سیستم مخابراتی خود دچار تردید میشدند. این کار خیلی اهمیت داشت. ببینید وقتی امریکا به عراق حمله کرد، اولین کاری که کرد سیستم مخابراتی عراق را فلج کرد تا آنها نتوانند تصمیمات بهموقع بگیرند و با هم هماهنگ شوند. این نشانه اهمیت جنگ الکترونیک است. نقش نیروهای مخابرات در دفاع مقدس بیبدیل بود. زحمات زیادی این عزیزان کشیدند. باید بگویم با توجه به اینکه دنیا پشت رژیم بعثی عراق بود و ما در تحریم بودیم، همه رزمندگان ما مظلوم واقع شدند، اما نیروهای مخابرات بیشتر مظلوم بودند. هنوز شهدای مخابرات در جامعه گمنام هستند.
یادی کنیم از شهدای مظلوم مخابرات
علی امانی یکی از بیسیمچیهای سردار شهید حاج حسین بصیر بود. به عبارتی یار غار حاج حسین بود که نقش مهم و بزرگی در مخابرات داشت. در لحظات سخت و حساس عملیاتها در کنار ایشان بود. شهید زینالعابدین بومی بسیار توانمند بود و در مقطعی فرمانده دسته و گروهان هم بود. در بعضی از عملیاتها به عنوان مخابرات و پیک شهید بصیر حضور داشت. مثل ایشان نداشتیم. طلبه هم بود. با لباس روحانیت در عملیات کربلای ۴ بیسیمچی گردان مالک اشتر کنار سردار جانباز بابایی بود. درامالرصاص به شهادت رسید. باز میتوانم از شهید زارع نام ببرم که قبل از عملیات کربلای ۴ به شهادت رسید. از این شهدا زیاد داریم.
خاطرهای خواندم از بیسیمچی شهیدی که به خاطر فاش نکردن رمز بیسیم بدنش قطعه قطعه شد. او را میشناسید؟
شهید بروجعلی شکری بیسیمچی گروه ضربت جندالله یکی از نیروهای اطلاعات عملیات جنگ بود که بعد از اسارت به وضع فجیعی شکنجه شد و به شهادت رسید. این شهید بزرگوار قبل از اسارت فرکانس بیسیم را عوض میکند و رمز بیسیم را میخورد تا لو نرود و همانطور که گفتید به وضع ناگواری شکنجه شد. اول گوش و بینی او را بریدند و بعد هم چشمهای او را درآوردند و در مراحل بعدی هم لبهایش را بریدند. بعثیهای ملعون وقتی نتوانستند رمز را به دست بیاورند شکم او را با سر نیزه پاره میکنند و میشکافند تا شاید به رمزی که روی کاغذ نوشته شده بود دست پیدا کنند.
به نظر میرسد خود بیسیمچیهایی که الان هستند هم درباره تبیین نقش خودشان در دفاع مقدس کوتاهی میکنند.
تاکنون چند یادواره درباره شهدای مخابرات در سطح لشکرها و استانها ازجمله استان مازندران برگزار شده که اقدام بسیار ارزشمندی است. یقیناً جای کار بیشتری وجود دارد. خود نیروهای مخابرات باید یک مجمع فراگیر و جامعی داشته باشند. نشستهای منظمی در طول سال برگزار کنند. جزئیات عملکرد نیروهایشان را در دفاع مقدس تدوین و به صورت کتاب منتشر کنند. با گذشت زمان این نیروها را از دست میدهیم و بخشی از تاریخ جنگ تحمیلی ناگفته باقی میماند. اگرچه شنیدم برخی از این نیروها نشست ماهانه دارند، اما همه مطالب این نشستها باید جمعآوری و مکتوب شود تا زحمات آنها دیده شود.
برای مخابرات چه رتبهای باید در دفاع مقدس قائل شد؟ شما چه تعریفی در عملکرد مخابرات دارید؟
اصلاً عملیات بدون حضور نیروهای مخابرات و بیسیمچیها غیرممکن بود. آنها در همه موفقیتهای دفاع مقدس شریک هستند. یک فرمانده وقتی میخواست عملیاتی را هدایت کند، باید لحظه لحظه صحنه نبرد را گزارش میگرفت و مخابره میکرد.
تنها راه، استفاده از مخابرات و بیسیم بود. فرمانده که نمیتوانست در همه میدانها و صحنهها حضور فیزیکی داشته باشد. بنابراین کسانی که صحنه را از نزدیک میدیدند باید به فرمانده گزارش میکردند و او نیز پس از بررسی، آن را به رده بالاتر گزارش میداد. همه اینها نیاز به شبکهای داشت که مخابرات آن را ایجاد میکرد. یا هماهنگ کردن ادوات توپخانه و پدافند پشتیبانی از رزمندگان پیاده در عملیاتها نیاز به مخابرات داشت. حتی رساندن بهموقع آب و غذا به رزمندهها به مخابرات منوط بود که همه اینها در سه شکل بیسیم، باسیم و پیک انجام میگرفت. این را هم بگویم که بیسیمچیها فقط در عملیات حضور نداشتند. حتی همراه کسانی که قبل از عملیات برای شناسایی میرفتند حتماً یک بیسیمچی میرفت. یا کسانی که برای باز کردن معبر در میدان مین میرفتند باز یک بیسیمچی همراهشان بود. بچههای تخریب حتماً یک بیسیمچی همراه داشتند. غواصهایی که داخل آب میرفتند بیسیمچی هم داشتند. یعنی بیسیمچیها در همه مراحل یک عملیات حضور داشتند. هرجا و هر لحظه نیاز به ارتباط و گزارش به فرماندهی بود، آنها گزارش میدادند.
تجهیزات مخابراتی ما در چه سطحی بود؟
امکانات و تجهیزات مخابراتی آنچنانی در جنگ نداشتیم. اما خلأ نبود تجهیزات پیشرفته را رزمندگان ما با درایت و ابتکار خودشان پر میکردند.
برای انتخاب بیسیمچی معمولاً چه ویژگیهایی مورد نظر فرماندهان بود؟
سه چهار ویژگی مورد نظر بود؛ شجاعت، بصیرت، تیزهوشی، رازداری و امانتداری و انگیزه بالا و ایمان قوی ازجمله شاخصها برای انتخاب بیسیمچی بود. علاوه بر اینها باید ویژگیهای عمومی فرماندهی را هم داشتند. یعنی از توان و ظرفیت فرماندهی برخوردار بودند. در لحظات سخت عملیات گاهی فرمانده به شهادت میرسید. نزدیکترین فرد به فرماندهی خود بیسیمچی بود. باید میدانست که چه چیزی را به چه کسی بگوید. تا جایگزینی فرمانده جدید هدایت عملیات دست او بود و این کم جایگاهی نبود. هر کسی نمیتواند این نقش را به عهده بگیرد. شهید امانی نمونهای از این نوع بیسیمچی بود. خیلی از ویژگیها و خصوصیات حاج بصیر در ایشان هم بود. حاج بصیر هر کسی را به عنوان بیسیمچی انتخاب نمیکرد. کسی را انتخاب میکرد که امین و رازدارش باشد و بتواند به او اطمینان کند. مطمئن باشد در لحظات سخت رهایش نمیکند. فرماندهان اینگونه فردی را به عنوان بیسیمچی انتخاب میکردند. فرمانده باید از رازداری و امانتداری آنها مطمئن میشد. اگر این دو ویژگی را نداشتند، آنچه فرمانده تصمیم میگرفت را درست منتقل نمیکردند. آنگاه کل صحنه عملیات تغییر میکرد. اطمینان فرمانده از سیستم مخابرات و نیروهای مخابراتی از صرف داشتن خود سیستم مهمتر بود.
واقعاً بیسیمچی در حد فرمانده عملیات بود؟
در برخی عملیاتها رزمندگان در شرایط سختی قرار میگرفتند. فرماندهی با کمک بیسیمچی آنها را هدایت میکرد. فرمانده یک دسته، محیط دسته خودش را میبیند، فرمانده گروهان محیط گروهان خودش را میبیند، فرمانده یک گردان همان محیط گردان خودش را میبیند. در ردههای بالاتر مثل فرماندهی تیپ و لشکر و قرارگاه محیط عملیاتی بسیار وسیعتر میشد. حجم اطلاعات هم زیاد میشد یعنی فرماندهی در این ردهها به یکباره با انبوهی از اطلاعات مواجه میگشت و باید در لحظه تصمیم میگرفت و ابلاغ میکرد. حالا تصور کنید فرمانده تیپ یا لشکر به شهادت میرسید، چه کسی میتواند تا رسیدن فرد جایگزین نقش او را ایفا کند؛ فردی که حتماً توانایی فرماندهی داشته باشد. بیسیمچی مثل جانشین فرمانده باید فردی مطلع میبود تا بتواند هدایت صحنه را به عهده بگیرد.
سیستم مخابراتی باسیم در کجا استفاده میشد؟ چون امکان شنود از آنها هم وجود داشت.
عمدتاً در خطوط پدافندی استفاده میشد. تلفنهای هندلی بود. به عنوان مثال اگر یک تیپ سه گردان در خط پدافندی داشت، جدا از اینکه کل خط را باید سیمکشی میکرد، ارتباط با ادوات پشتیبانیکننده را هم باید برقرار میکرد که معمولاً از طریق باسیمها انجام میشد. در زمان بمبارانهای دشمن روی خطوط پدافندی معمولاً همه رزمندگان اجازه داشتند داخل سنگر بروند. اما وقتی بمباران موجب قطع ارتباط میشد این نیروهای مخابرات بودند که باید بلافاصله در بیرون از سنگر، محل قطعی را پیدا و ترمیم میکردند تا ارتباط با فرماندهی برقرار شود. سیستم ارتباطی باسیم در منطقه عملیاتی هم وجود داشت و معمولاً قبل از شب عملیات، نیروهای مخابرات این سیستم ارتباطی را تا میدان مین هم میکشیدند. برای اینکه تا لحظه شروع عملیات مجبور به روشن کردن دستگاه بیسیم نشویم. چون دشمن متوجه آن میشد. مخابراتیها همراه نیروهای اطلاعات برای شناسایی یا با نیروهای تخریب که معبر را باز میکردند میرفتند تا هر جا که ممکن باشد، سیمکشی کنند. سعی میشد تا شب عملیات تا جایی که ممکن باشد از دستگاه بیسیم استفاده نشود. کار سختی بود.
چه مواقعی از پیکها برای ارتباطگیری استفاده میشد؟
اگر نمیتوانستیم از باسیم یا بیسیم استفاده کنیم سراغ پیک میرفتیم. وظیفه پیک انتقال پیام بود. میدویدند و پیام را سنگر به سنگر میرساندند. پیکها مثل بیسیمچیها نیروهای رازدار، امین و شجاعی بودند، ولی واقعاً بچههای مخابرات سختیهای زیادی تحمل میکردند. در سازمان رزم آنها را به عنوان نیروهای پشتیبانی میشناسند، اما در لحظه لحظه عملیات در خطوط مقدم حضور داشتند. وجود بیش از ۳ هزار شهید مخابرات بیانگر سختی کار این رزمندهها بود.
جنگ الکترونیک هم از وظایف مخابرات بود؟
بله؛ یک مقطعی در جنگ حدوداً از سال ۶۳ «جنگال» راهاندازی شد که مخفف «جنگ الکترونیک» بود. «جنگال» بیشترین کمک را به فرماندهان در عملیاتهای سخت انجام میداد. ازجمله بخش مهمی از موفقیت در عملیات والفجر ۸ را مدیون «جنگال» هستیم. در «جنگال» دو کار مهم انجام میگرفت؛ یکی اینکه نیروهای مخابرات، پشت دستگاه شنود مینشستند و سیستم مخابراتی دشمن را شنود میکردند و از تصمیمات فرماندهان دشمن مطلع میشدند و آن را به فرماندهان ما منتقل میکردند و فرماندهان ما آرایش نیروهای دشمن را بر اساس اطلاعاتی که این عزیزان میدادند، بررسی میکردند و بر اساس آن اقدام به مقابله میکردند. کار دوم آنها این بود که در سیستم مخابراتی دشمن اختلال ایجاد میکردند. ارتباط فرماندهان دشمن را با انداختن پارازیت روی سیستمهای آنها مختل میکردند. درمجموع سیستم مخابراتی دشمن را ناامن میکردند و آنها در استفاده از سیستم مخابراتی خود دچار تردید میشدند. این کار خیلی اهمیت داشت. ببینید وقتی امریکا به عراق حمله کرد، اولین کاری که کرد سیستم مخابراتی عراق را فلج کرد تا آنها نتوانند تصمیمات بهموقع بگیرند و با هم هماهنگ شوند. این نشانه اهمیت جنگ الکترونیک است. نقش نیروهای مخابرات در دفاع مقدس بیبدیل بود. زحمات زیادی این عزیزان کشیدند. باید بگویم با توجه به اینکه دنیا پشت رژیم بعثی عراق بود و ما در تحریم بودیم، همه رزمندگان ما مظلوم واقع شدند، اما نیروهای مخابرات بیشتر مظلوم بودند. هنوز شهدای مخابرات در جامعه گمنام هستند.
یادی کنیم از شهدای مظلوم مخابرات
علی امانی یکی از بیسیمچیهای سردار شهید حاج حسین بصیر بود. به عبارتی یار غار حاج حسین بود که نقش مهم و بزرگی در مخابرات داشت. در لحظات سخت و حساس عملیاتها در کنار ایشان بود. شهید زینالعابدین بومی بسیار توانمند بود و در مقطعی فرمانده دسته و گروهان هم بود. در بعضی از عملیاتها به عنوان مخابرات و پیک شهید بصیر حضور داشت. مثل ایشان نداشتیم. طلبه هم بود. با لباس روحانیت در عملیات کربلای ۴ بیسیمچی گردان مالک اشتر کنار سردار جانباز بابایی بود. درامالرصاص به شهادت رسید. باز میتوانم از شهید زارع نام ببرم که قبل از عملیات کربلای ۴ به شهادت رسید. از این شهدا زیاد داریم.
خاطرهای خواندم از بیسیمچی شهیدی که به خاطر فاش نکردن رمز بیسیم بدنش قطعه قطعه شد. او را میشناسید؟
شهید بروجعلی شکری بیسیمچی گروه ضربت جندالله یکی از نیروهای اطلاعات عملیات جنگ بود که بعد از اسارت به وضع فجیعی شکنجه شد و به شهادت رسید. این شهید بزرگوار قبل از اسارت فرکانس بیسیم را عوض میکند و رمز بیسیم را میخورد تا لو نرود و همانطور که گفتید به وضع ناگواری شکنجه شد. اول گوش و بینی او را بریدند و بعد هم چشمهای او را درآوردند و در مراحل بعدی هم لبهایش را بریدند. بعثیهای ملعون وقتی نتوانستند رمز را به دست بیاورند شکم او را با سر نیزه پاره میکنند و میشکافند تا شاید به رمزی که روی کاغذ نوشته شده بود دست پیدا کنند.
به نظر میرسد خود بیسیمچیهایی که الان هستند هم درباره تبیین نقش خودشان در دفاع مقدس کوتاهی میکنند.
تاکنون چند یادواره درباره شهدای مخابرات در سطح لشکرها و استانها ازجمله استان مازندران برگزار شده که اقدام بسیار ارزشمندی است. یقیناً جای کار بیشتری وجود دارد. خود نیروهای مخابرات باید یک مجمع فراگیر و جامعی داشته باشند. نشستهای منظمی در طول سال برگزار کنند. جزئیات عملکرد نیروهایشان را در دفاع مقدس تدوین و به صورت کتاب منتشر کنند. با گذشت زمان این نیروها را از دست میدهیم و بخشی از تاریخ جنگ تحمیلی ناگفته باقی میماند. اگرچه شنیدم برخی از این نیروها نشست ماهانه دارند، اما همه مطالب این نشستها باید جمعآوری و مکتوب شود تا زحمات آنها دیده شود.