به گزارش خط هشت ، ششم اسفند ۱۳۶۲ در جریان عملیات خیبر دو دوست و یار صمیمی کنار هم به شهادت رسیدند؛ هاشم کلهر معاون گردان مقداد از لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) و ابراهیم حسامی از نیروهای کادر این گردان، رزمندگانی بودند که در خلقیات، جانبازی و حتی شهادت، شباهتهای زیادی با هم داشتند. در روزهای سرد اسفندماهی که یادآور حماسهآفرینی رزمندگان در جریان عملیات خیبر است، در گفتوگو با چند تن از اقوام و همرزمان این دو شهید، مروری کوتاه بر زندگی و دوستی جاودانهشان خواهیم انداخت.
عذابگاه
شهید هاشم کلهر متولد سال ۱۳۴۱ در شهرری بود. از آن جوانهای ساده و بیآلایش جنوبشهری که از قدرت بدنی بالایی برخوردار بود. محمد کلهر برادر شهید میگوید: موقع انقلاب هاشم ۱۶ سال داشت، اما از آن انقلابیهای دوآتشه و بسیار فعال بود. علاوه بر شرکت در سخنرانیها و راهپیماییها، قدرت بدنی بالایش باعث میشد در کارهای فیزیکی و عملیاتی هم حضور فعالی داشته باشد. چنانچه در تصرف پاسگاه دولتآباد و آرامگاه رضاشاه نقش بسزایی ایفا کرد. هاشم به آرامگاه رضاشاه میگفت: «عذابگاه»!
رزمنده کاربلد
شهید ابراهیم حسامی متولد سال ۱۳۳۱ در تهران بود. ۱۰ سال قبل از هاشم به دنیا آمد، اما سن و سال چیزی نبود که مانع دوستی عمیق این دو شود. یکی از همرزمان شهید حسامی میگوید: ابراهیم قبل از انقلاب مدتی به نیروی هوایی رفت، اما از آنجا خارج شد و خدمت سربازیاش را انجام داد. در دوران انقلاب کسی که با حداقلهای آموزش نظامی آشنایی داشت، از خیلی از انقلابیها جلوتر بود. ابراهیم هم که سربازیاش را قبل از انقلاب گذرانده بود، از همان بدو پیروزی انقلاب به عنوان یک رزمنده کاربلد مطرح بود و از کردستان تا جبهههای جنوب، حضور پرشور و تاثیرگذاری داشت.
رفاقت در جبهه
شهید کلهر و شهید حسامی در جبهه با هم آشنا شدند و دوستی عجیبی رقم زدند. یکی از همرزمان این دو شهید میگوید: ابراهیم حسامی مدتی فرمانده جبهه بانسیران بود. شهید کلهر هم رزمندگی را از غرب کشور و حضور در کامیاران آغاز کرد. یک شباهت عجیب بین این دو، مجروحیتهای زیاد و مشابهشان بود. شهید حسامی در همان جبهه بانسیران بر اثر اصابت گلوله خمپاره یک پایش را از دست داده بود. شهید کلهر هم که از مرحله سوم عملیات رمضان وارد کادر لشکر ۲۷ شده بود، از ناحیه پا مجروح شد. این مجروحیت باعث شد پای هاشم کمی کوتاهتر شود. مدتی فیزیوتراپی و درمان میکرد تا بتواند درست راه برود. البته هاشم کلهر غیر از پایش مجروحیتهای متعدد دیگری هم داشت. یک بار نخاعش آسیب دید و بار دیگر موقع آموزش کار با نارنجک برای نجات جان چند بچه بسیجی، نارنجک ضامن کشیده را در آغوش گرفت که باعث قطع شدن یک دست و چند انگشت دست دیگرش شد.
خلقیات خاص
هاشم کلهر و ابراهیم حسامی خلقیات خاصی داشتند. شاید یکی از دلایل دوستی و رفاقت آنها همین خلقیات خاص بود. یکی از همرزمان شهید حسامی از خصوصیات اخلاقی او میگوید: داش ابرام (ابراهیم حسامی) احوالات خاصی داشت. در مدت دو سال سربازی، یک روز مرخصی نیامده بود. شهید حسامی با عصا و یک پا در عملیاتها حاضر میشد و کلاً احوالات خیلی خاصی داشت. با آن وضعیت جسمی در تمام عملیاتهای گردان شرکت میکرد. حتی در کوهستانهای غرب هم پا به پای دیگر رزمندهها صعود میکرد.
برادر شهید کلهر هم در مورد اخوی شهیدش میگوید: هاشم چهرهای خشن، اما قلب مهربان داشت. یک شب که برای سرکشی به نیروها به محوطه مقر رفته بود، میبیند یک سرباز سر پست به خواب رفته است. آن شب هوا بسیار سرد بود و هاشم دور خودش پتویی پیچیده بود. دلش به حال سرباز میسوزد و او را بیدار میکند و میگوید: اخوی اگر بیحالی برو بخواب، من جای تو پست میدهم. سرباز تا چشم باز میکند و هیبت هاشم با محاسن بلند و پتوپیچ شده را میبیند فریادی میزند و از هوش میرود. وقتی به هوش میآید و میپرسند چه شد که از هوش رفتی؟ میگوید تا چشم باز کردم دیدم یک موجود خوفناکی جلویم ایستاده است. همه میخندند و بعد از آن دوستان نزدیک هاشم به شوخی او را هاشم خوفناک صدا میکردند.
نقطه شهادت
دوستی و رفاقت شهید کلهر و شهید ابراهیم حسامی باعث شده بود همیشه با هم باشند. این دو تصاویر زیادی با هم دارند و از عکسهایشان نیز پیداست که چه انس و الفتی بینشان برقرار است. دوستی آنها در سراسر گردان مقداد و لشکر ۲۷ زبانزد بود، اما این دوستی یک نقطه مشترک داشت و آن هم شهادت بود. یکی از همرزمان دو شهید تعریف میکند: شب عملیات خیبر وقتی شهیدان نوزاد و جزمانی، فرماندهان گردان از ابراهیم حسامی خواستند با نیروها به خط نرود، دلش شکست و گفت: «حالا ما شدیم نیروی اضافه گردان...!» بعد ادامه داد: «ما هم خدایی داریم اگر قسمت باشد من هم شهید میشوم.»
روز ششم اسفند ۱۳۶۲ در منطقه جفیر بودند که حاجهمت برای گردان مقداد سخنرانی میکند و میرود. بعد از سخنرانی او هواپیمای عراقی منطقه را بمباران میکند که هاشم کلهر، ابراهیم حسامی، رضا هاشمی و حسین محمدی همگی در کنار هم به شهادت میرسند.
عذابگاه
شهید هاشم کلهر متولد سال ۱۳۴۱ در شهرری بود. از آن جوانهای ساده و بیآلایش جنوبشهری که از قدرت بدنی بالایی برخوردار بود. محمد کلهر برادر شهید میگوید: موقع انقلاب هاشم ۱۶ سال داشت، اما از آن انقلابیهای دوآتشه و بسیار فعال بود. علاوه بر شرکت در سخنرانیها و راهپیماییها، قدرت بدنی بالایش باعث میشد در کارهای فیزیکی و عملیاتی هم حضور فعالی داشته باشد. چنانچه در تصرف پاسگاه دولتآباد و آرامگاه رضاشاه نقش بسزایی ایفا کرد. هاشم به آرامگاه رضاشاه میگفت: «عذابگاه»!
رزمنده کاربلد
شهید ابراهیم حسامی متولد سال ۱۳۳۱ در تهران بود. ۱۰ سال قبل از هاشم به دنیا آمد، اما سن و سال چیزی نبود که مانع دوستی عمیق این دو شود. یکی از همرزمان شهید حسامی میگوید: ابراهیم قبل از انقلاب مدتی به نیروی هوایی رفت، اما از آنجا خارج شد و خدمت سربازیاش را انجام داد. در دوران انقلاب کسی که با حداقلهای آموزش نظامی آشنایی داشت، از خیلی از انقلابیها جلوتر بود. ابراهیم هم که سربازیاش را قبل از انقلاب گذرانده بود، از همان بدو پیروزی انقلاب به عنوان یک رزمنده کاربلد مطرح بود و از کردستان تا جبهههای جنوب، حضور پرشور و تاثیرگذاری داشت.
رفاقت در جبهه
شهید کلهر و شهید حسامی در جبهه با هم آشنا شدند و دوستی عجیبی رقم زدند. یکی از همرزمان این دو شهید میگوید: ابراهیم حسامی مدتی فرمانده جبهه بانسیران بود. شهید کلهر هم رزمندگی را از غرب کشور و حضور در کامیاران آغاز کرد. یک شباهت عجیب بین این دو، مجروحیتهای زیاد و مشابهشان بود. شهید حسامی در همان جبهه بانسیران بر اثر اصابت گلوله خمپاره یک پایش را از دست داده بود. شهید کلهر هم که از مرحله سوم عملیات رمضان وارد کادر لشکر ۲۷ شده بود، از ناحیه پا مجروح شد. این مجروحیت باعث شد پای هاشم کمی کوتاهتر شود. مدتی فیزیوتراپی و درمان میکرد تا بتواند درست راه برود. البته هاشم کلهر غیر از پایش مجروحیتهای متعدد دیگری هم داشت. یک بار نخاعش آسیب دید و بار دیگر موقع آموزش کار با نارنجک برای نجات جان چند بچه بسیجی، نارنجک ضامن کشیده را در آغوش گرفت که باعث قطع شدن یک دست و چند انگشت دست دیگرش شد.
خلقیات خاص
هاشم کلهر و ابراهیم حسامی خلقیات خاصی داشتند. شاید یکی از دلایل دوستی و رفاقت آنها همین خلقیات خاص بود. یکی از همرزمان شهید حسامی از خصوصیات اخلاقی او میگوید: داش ابرام (ابراهیم حسامی) احوالات خاصی داشت. در مدت دو سال سربازی، یک روز مرخصی نیامده بود. شهید حسامی با عصا و یک پا در عملیاتها حاضر میشد و کلاً احوالات خیلی خاصی داشت. با آن وضعیت جسمی در تمام عملیاتهای گردان شرکت میکرد. حتی در کوهستانهای غرب هم پا به پای دیگر رزمندهها صعود میکرد.
برادر شهید کلهر هم در مورد اخوی شهیدش میگوید: هاشم چهرهای خشن، اما قلب مهربان داشت. یک شب که برای سرکشی به نیروها به محوطه مقر رفته بود، میبیند یک سرباز سر پست به خواب رفته است. آن شب هوا بسیار سرد بود و هاشم دور خودش پتویی پیچیده بود. دلش به حال سرباز میسوزد و او را بیدار میکند و میگوید: اخوی اگر بیحالی برو بخواب، من جای تو پست میدهم. سرباز تا چشم باز میکند و هیبت هاشم با محاسن بلند و پتوپیچ شده را میبیند فریادی میزند و از هوش میرود. وقتی به هوش میآید و میپرسند چه شد که از هوش رفتی؟ میگوید تا چشم باز کردم دیدم یک موجود خوفناکی جلویم ایستاده است. همه میخندند و بعد از آن دوستان نزدیک هاشم به شوخی او را هاشم خوفناک صدا میکردند.
نقطه شهادت
دوستی و رفاقت شهید کلهر و شهید ابراهیم حسامی باعث شده بود همیشه با هم باشند. این دو تصاویر زیادی با هم دارند و از عکسهایشان نیز پیداست که چه انس و الفتی بینشان برقرار است. دوستی آنها در سراسر گردان مقداد و لشکر ۲۷ زبانزد بود، اما این دوستی یک نقطه مشترک داشت و آن هم شهادت بود. یکی از همرزمان دو شهید تعریف میکند: شب عملیات خیبر وقتی شهیدان نوزاد و جزمانی، فرماندهان گردان از ابراهیم حسامی خواستند با نیروها به خط نرود، دلش شکست و گفت: «حالا ما شدیم نیروی اضافه گردان...!» بعد ادامه داد: «ما هم خدایی داریم اگر قسمت باشد من هم شهید میشوم.»
روز ششم اسفند ۱۳۶۲ در منطقه جفیر بودند که حاجهمت برای گردان مقداد سخنرانی میکند و میرود. بعد از سخنرانی او هواپیمای عراقی منطقه را بمباران میکند که هاشم کلهر، ابراهیم حسامی، رضا هاشمی و حسین محمدی همگی در کنار هم به شهادت میرسند.