به گزارش خط هشت، ۱۶ مهرماه امسال، چهار سال از عروج ملکوتی سردار شهید حاجحسین همدانی میگذرد. به قول همسر شهید، تا به حال او و حاجحسین این قدر از هم دور نبودهاند. حاجی مردی بود که عمرش را وقف جهاد کرد و در طول دوران زندگی مشترکش، بارها به مأموریت رفت و کمتر در خانه بود. او زندگیاش را وقف اعتلای نظام اسلامی کرد و عاقبت نیز در همین مسیر به شهادت رسید. گفتوگوی ما با پروانه چراغنوروزی همسر شهید را پیش رو دارید.
شما و شهید همدانی نسبت فامیلی دارید و آشناییتان هم از این طریق بود؟
ایشان پسر عمه من بودند و به سنت قدیم از زمان تولد به نام هم شده بودیم. وقتی به خواستگاری من آمد، ابتدا پدرم مخالفت کرد. حسین در کارهای مبارزاتی بود، برای همین پدرم به ازدواج ما رضایت نمیداد و میگفت ایشان وضعیت مناسب و کار درستی ندارد. من موقعیتهای خوبی برای ازدواج داشتم، اما مادرم خلاف پدر فکر میکرد. ایشان میگفت همین که حسین نماز میخواند و ایمان و اعتقاد دارد، ارزش بالایی برای ما دارد. مادرم خیلی ایشان را دوست داشت. بعدها با اصرار و صحبتهای مادرم، بابا به وصلت من و حسین رضایت داد. آذر سال ۱۳۵۶ من و حسین با هم ازدواج کردیم و زندگی مشترکمان را از یک اتاق و آشپزخانهای مشترک با عمهام شروع کردیم. شروعی بود بر ۳۸ سال زندگی مشترکمان و همسنگریام با حاجحسین همدانی. من مسیر زندگیام را آگاهانه انتخاب کرده بودم و کاملاً میدانستم که قرار است در چه مسیری گام بردارم.
پس میدانستید که ایشان از مبارزان و فعالان انقلابی هستند؟
راستش فردای روز ازدواجمان، حاجحسین با ساکی پر از اعلامیه و نوارهای امام خمینی (ره) به خانه آمد. آنجا بود که متوجه میزان فعالیتهای ایشان شدم. همسرم در جوانی با تفکرات حضرت امام (ره) آشنا شده بود. ایشان از محضر درس شهید محراب آیتالله مدنی که در همدان در تبعید به سر میبردند بهره برده بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران هم حاجحسین اقدام به تأسیس سپاه همدان کرد و به عنوان یکی از ارکان اصلی شورای عالی فرماندهی سپاه استان همدان، فعالیتش را آغاز کرد. زندگی ما از همان روزهای اول به سختی گذشت. با آغاز جنگ تحمیلی حاجحسین به جبهه رفت و مسیر زندگیاش کلاً تغییر کرد. بعد از اتمام جنگ هم هیچ وقت لباس جهاد را از تنش خارج نکرد و همیشه پا در رکاب و آماده خدمت بود. حاجی در سمتها و مسئولیتهای زیادی خدمت کرد تا اینکه مزد ۴۰ سال مجاهدتش را در جبهه سوریه گرفت و شهید شد.
مسلماً ایشان خیلی مأموریت میرفت، بیشتر چه وقتهایی نبودنهایش برایتان سخت بود؟
حاجحسین همیشه در مأموریت بود حتی زمان تولد بچهها هم در کنار من نبود و این مورد برای من سختتر بود، اما وقتی خانه بود در امور خانه کمک میکرد. هر کاری که میتوانست انجام میداد تا نبودنش را جبران کند. بعضی اوقات البته خیلی کم پیش میآمد که من خرده میگرفتم ولی ایشان کار خودش را میکرد، چون هدفش مشخص بود. البته طوری با من برخورد میکرد که نقش تربیتی داشت در کمال احترام و حفظ شأن و آرامش. من میدانستم که هدفش الهی بود و فقط به آرمانش که آرمانهای انقلاب بود فکر میکرد.
نگاه شهید همدانی به جبهه مقاومت اسلامی چه بود که با محاسن سفید قدم در این جبهه گذاشت؟
حاجحسین بر این باور بود که سوریه عمق استراتژیک انقلاب اسلامی است. به همین خاطر از همان روزهای اول که آنجا شلوغ شد، برای کمک به مردم به این کشور رفت و در آنجا نیروهای مردمی را برای مقابله با متجاوزانی، چون داعش و جبهه النصره، سازماندهی کرد. ایشان زمانی که همه ناامید بودند، به نجات ابن جبهه امیدوار بود. خود رزمندگان و مستشاران مستقر در منطقه میگفتند هر زمان که ناامید میشدیم و به اصطلاح کم میآوردیم به ابووهب مراجعه میکردیم. ابووهب نام جهادی همسرم بود؛
و شما هم در سوریه با ایشان همراه بودید؟
بله من از همان ابتدا تا لحظه شهادت همراه ایشان بودم. من و دخترها چند سفر در سوریه ایشان را همراهی کردیم که شرح آن روزها در کتابی به نام «خداحافظ سالار» نوشته شده است. اجمالاً خدمت خوانندگانتان عرض میکنم که در اوج بحرانهای منطقه همراه با دخترها در کنار ایشان در دمشق بودیم و کمی بعد به توصیه خود سردار همدانی به لبنان و سپس به ایران آمدیم.
به عنوان همسر یک فرمانده شهید، نقش خانمها در دفاع مقدس و دفاع از حرم را چطور توصیف میکنید؟
نقش زنان در دفاع مقدس و دفاع از حرم و در کل دفاع از انقلاب خیلی پررنگ است. باید به این حضور توجه خاص بشود. به نظر من جا دارد فیلمسازان، شعرا، نویسندگان و هنرمندان هم در این زمینه وارد عرصه شوند و روی این مسئله یعنی همراهی زنان و مادران شهدا و ایثارگران جبهه مقاومت که بسیار بااهمیت است، کار کنند و اثر و تولیدات هنری بسازند. هر چه بیشتر در مورد مقاومت، ایثار و صلابت زنان و همراهیشان کار شود برای دختران امروز و فردای انقلاب و نسلهای بعدی، بهتر است. شما ببینید همین کتاب خاطرات بنده با عنوان «خداحافظ سالار» ظرف چند سال به چاپ هفتادم رسیده است. به این معنی مردم تشنه این مسائل هستند و از این دست خاطرات استقبال میکنند. کتابهای خاطرات خانمهای دیگری نظیر دختر شینا، گلستان یازدهم و بسیاری دیگر از این کتابها هم بسیار مورد استقبال عموم مردم قرار گرفته است.
آیا تا به حال اینقدر از هم دور بودید؟
نه، تا به حال این قدر از هم دور نبودیم. از ۱۶ مهر سال ۱۳۹۴ تا به امروز، این دوری بین ما اتفاق افتاد. البته این دوری، دوری آمیخته با شیرینی است. همسرم در کنار ما حضور دارد و در مشکلات و مسائل همراه ما بوده و کمک میکند. این وعده خداست که میفرماید هر فردی که به شهادت میرسد خداوند جانشین او برای خانوادهاش میشود. این را خانواده من و همه خانواده شهدا به چشم دیده و میبینند. در سختیها و در مشکلات دست یاری شهید را حس میکنم. حاجحسین همسری مهربان، پدری دلسوز و رفیقی بامرام، مردی متواضع و بااخلاص بود و همیشه خودش را بدهکار به انقلاب و اسلام و جامعه میدید.
سخن پایانی؟
در پایان میخواهم توصیهای به خوانندگانتان بکنم؛ بیشتر به خانمها، اولاً زندگی را سخت نگیرید، زندگی پستی و بلندی دارد. خود من در مدت همراهی ۳۸ ساله ام با حاجحسین، سختیهایی در زندگی داشتم، اما این سختیها را به جان دل خریدم و اجازه ندادم به زندگی عاشقانهام با حاجحسین خللی وارد شود. سردار همدانی در این مدت حتی از من طلب یک لیوان آب هم نکردند، امیدوارم جوانان سعه صدر خود را بالا ببرند. من همراه ایشان و پا به پای ایشان از این شهر به آن شهر میرفتم. در کنار همسرم بودم و در واقع باید گفت اجر همراهی همسران شهدا کمتر از مجاهدت مردان خانهشان نیست. سردار همدانی همیشه به من میگفت اجر شما در صبوری است.
ایشان در وصیتنامهاش نوشت: «تشکر دارم از همسر عزیزم که همسنگر و همراه خوبی بودند، خداوند انشاءالله این عمل شما را ذخیره آخرت قرار دهد و، اما سفارش میکنم مثل گذشته بدهکار به انقلاب و نظام باشی نه طلبکار. قانع باش در مقابل کمبودها یا کممهریها، صبر داشته باش و مراقب باش فضاسازان و خناسان تو را ناسپاس نکنند، عشق به ولایت فقیه و اطاعت کامل از ایشان سعادتمندی دنیا و آخرت را دارد.» انشاءالله ادامهدهنده راه شهیدان باشیم.
شما و شهید همدانی نسبت فامیلی دارید و آشناییتان هم از این طریق بود؟
ایشان پسر عمه من بودند و به سنت قدیم از زمان تولد به نام هم شده بودیم. وقتی به خواستگاری من آمد، ابتدا پدرم مخالفت کرد. حسین در کارهای مبارزاتی بود، برای همین پدرم به ازدواج ما رضایت نمیداد و میگفت ایشان وضعیت مناسب و کار درستی ندارد. من موقعیتهای خوبی برای ازدواج داشتم، اما مادرم خلاف پدر فکر میکرد. ایشان میگفت همین که حسین نماز میخواند و ایمان و اعتقاد دارد، ارزش بالایی برای ما دارد. مادرم خیلی ایشان را دوست داشت. بعدها با اصرار و صحبتهای مادرم، بابا به وصلت من و حسین رضایت داد. آذر سال ۱۳۵۶ من و حسین با هم ازدواج کردیم و زندگی مشترکمان را از یک اتاق و آشپزخانهای مشترک با عمهام شروع کردیم. شروعی بود بر ۳۸ سال زندگی مشترکمان و همسنگریام با حاجحسین همدانی. من مسیر زندگیام را آگاهانه انتخاب کرده بودم و کاملاً میدانستم که قرار است در چه مسیری گام بردارم.
پس میدانستید که ایشان از مبارزان و فعالان انقلابی هستند؟
راستش فردای روز ازدواجمان، حاجحسین با ساکی پر از اعلامیه و نوارهای امام خمینی (ره) به خانه آمد. آنجا بود که متوجه میزان فعالیتهای ایشان شدم. همسرم در جوانی با تفکرات حضرت امام (ره) آشنا شده بود. ایشان از محضر درس شهید محراب آیتالله مدنی که در همدان در تبعید به سر میبردند بهره برده بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران هم حاجحسین اقدام به تأسیس سپاه همدان کرد و به عنوان یکی از ارکان اصلی شورای عالی فرماندهی سپاه استان همدان، فعالیتش را آغاز کرد. زندگی ما از همان روزهای اول به سختی گذشت. با آغاز جنگ تحمیلی حاجحسین به جبهه رفت و مسیر زندگیاش کلاً تغییر کرد. بعد از اتمام جنگ هم هیچ وقت لباس جهاد را از تنش خارج نکرد و همیشه پا در رکاب و آماده خدمت بود. حاجی در سمتها و مسئولیتهای زیادی خدمت کرد تا اینکه مزد ۴۰ سال مجاهدتش را در جبهه سوریه گرفت و شهید شد.
مسلماً ایشان خیلی مأموریت میرفت، بیشتر چه وقتهایی نبودنهایش برایتان سخت بود؟
حاجحسین همیشه در مأموریت بود حتی زمان تولد بچهها هم در کنار من نبود و این مورد برای من سختتر بود، اما وقتی خانه بود در امور خانه کمک میکرد. هر کاری که میتوانست انجام میداد تا نبودنش را جبران کند. بعضی اوقات البته خیلی کم پیش میآمد که من خرده میگرفتم ولی ایشان کار خودش را میکرد، چون هدفش مشخص بود. البته طوری با من برخورد میکرد که نقش تربیتی داشت در کمال احترام و حفظ شأن و آرامش. من میدانستم که هدفش الهی بود و فقط به آرمانش که آرمانهای انقلاب بود فکر میکرد.
نگاه شهید همدانی به جبهه مقاومت اسلامی چه بود که با محاسن سفید قدم در این جبهه گذاشت؟
حاجحسین بر این باور بود که سوریه عمق استراتژیک انقلاب اسلامی است. به همین خاطر از همان روزهای اول که آنجا شلوغ شد، برای کمک به مردم به این کشور رفت و در آنجا نیروهای مردمی را برای مقابله با متجاوزانی، چون داعش و جبهه النصره، سازماندهی کرد. ایشان زمانی که همه ناامید بودند، به نجات ابن جبهه امیدوار بود. خود رزمندگان و مستشاران مستقر در منطقه میگفتند هر زمان که ناامید میشدیم و به اصطلاح کم میآوردیم به ابووهب مراجعه میکردیم. ابووهب نام جهادی همسرم بود؛
بله من از همان ابتدا تا لحظه شهادت همراه ایشان بودم. من و دخترها چند سفر در سوریه ایشان را همراهی کردیم که شرح آن روزها در کتابی به نام «خداحافظ سالار» نوشته شده است. اجمالاً خدمت خوانندگانتان عرض میکنم که در اوج بحرانهای منطقه همراه با دخترها در کنار ایشان در دمشق بودیم و کمی بعد به توصیه خود سردار همدانی به لبنان و سپس به ایران آمدیم.
به عنوان همسر یک فرمانده شهید، نقش خانمها در دفاع مقدس و دفاع از حرم را چطور توصیف میکنید؟
نقش زنان در دفاع مقدس و دفاع از حرم و در کل دفاع از انقلاب خیلی پررنگ است. باید به این حضور توجه خاص بشود. به نظر من جا دارد فیلمسازان، شعرا، نویسندگان و هنرمندان هم در این زمینه وارد عرصه شوند و روی این مسئله یعنی همراهی زنان و مادران شهدا و ایثارگران جبهه مقاومت که بسیار بااهمیت است، کار کنند و اثر و تولیدات هنری بسازند. هر چه بیشتر در مورد مقاومت، ایثار و صلابت زنان و همراهیشان کار شود برای دختران امروز و فردای انقلاب و نسلهای بعدی، بهتر است. شما ببینید همین کتاب خاطرات بنده با عنوان «خداحافظ سالار» ظرف چند سال به چاپ هفتادم رسیده است. به این معنی مردم تشنه این مسائل هستند و از این دست خاطرات استقبال میکنند. کتابهای خاطرات خانمهای دیگری نظیر دختر شینا، گلستان یازدهم و بسیاری دیگر از این کتابها هم بسیار مورد استقبال عموم مردم قرار گرفته است.
آیا تا به حال اینقدر از هم دور بودید؟
نه، تا به حال این قدر از هم دور نبودیم. از ۱۶ مهر سال ۱۳۹۴ تا به امروز، این دوری بین ما اتفاق افتاد. البته این دوری، دوری آمیخته با شیرینی است. همسرم در کنار ما حضور دارد و در مشکلات و مسائل همراه ما بوده و کمک میکند. این وعده خداست که میفرماید هر فردی که به شهادت میرسد خداوند جانشین او برای خانوادهاش میشود. این را خانواده من و همه خانواده شهدا به چشم دیده و میبینند. در سختیها و در مشکلات دست یاری شهید را حس میکنم. حاجحسین همسری مهربان، پدری دلسوز و رفیقی بامرام، مردی متواضع و بااخلاص بود و همیشه خودش را بدهکار به انقلاب و اسلام و جامعه میدید.
سخن پایانی؟
در پایان میخواهم توصیهای به خوانندگانتان بکنم؛ بیشتر به خانمها، اولاً زندگی را سخت نگیرید، زندگی پستی و بلندی دارد. خود من در مدت همراهی ۳۸ ساله ام با حاجحسین، سختیهایی در زندگی داشتم، اما این سختیها را به جان دل خریدم و اجازه ندادم به زندگی عاشقانهام با حاجحسین خللی وارد شود. سردار همدانی در این مدت حتی از من طلب یک لیوان آب هم نکردند، امیدوارم جوانان سعه صدر خود را بالا ببرند. من همراه ایشان و پا به پای ایشان از این شهر به آن شهر میرفتم. در کنار همسرم بودم و در واقع باید گفت اجر همراهی همسران شهدا کمتر از مجاهدت مردان خانهشان نیست. سردار همدانی همیشه به من میگفت اجر شما در صبوری است.
ایشان در وصیتنامهاش نوشت: «تشکر دارم از همسر عزیزم که همسنگر و همراه خوبی بودند، خداوند انشاءالله این عمل شما را ذخیره آخرت قرار دهد و، اما سفارش میکنم مثل گذشته بدهکار به انقلاب و نظام باشی نه طلبکار. قانع باش در مقابل کمبودها یا کممهریها، صبر داشته باش و مراقب باش فضاسازان و خناسان تو را ناسپاس نکنند، عشق به ولایت فقیه و اطاعت کامل از ایشان سعادتمندی دنیا و آخرت را دارد.» انشاءالله ادامهدهنده راه شهیدان باشیم.