به گزارش خط هشت، شهر ورزنه در جنوبشرقی اصفهان نزدیک باتلاق گاوخونی قرار دارد. شهری کوچک و مذهبی که چادر سفید خانمهای آن در کل ایران منحصر به فرد است. اغلب مسافرهایی که برای دیدن تپههای شنی به ورزنه میروند، این شهر کوچک را با پوشش خاص خانمهایش میشناسند. در ورزنه، اما غیرت دینی مختص بانوان نیست. مرد و زن این شهر کوچک، در روزگار نه چندان دور کمر همت بسته بودند تا سهم خودشان را در آوردگاه دفاع مقدس به خوبی ایفا کنند. این شهر کوچک در طول جنگ تحمیلی ۱۰۳ شهید تقدیم کرده است که هفت نفر از این شهدا، متعلق به یک کوچه هستند. کلاً هشت خانه در این کوچه وجود دارد که چهار باب از آنها شهید دادهاند؛ سهم سه خانه هر کدام دو شهید بود و یک خانه هم یک شهید داده است. ماجرای این کوچه کوچک، اما آسمانی را در گفتوگوی ما با باقر امامی از بسیجیان ورزنه که برادر شهید نیز هست، پیش رو دارید.
کمی از فضای شهر ورزنه در دوران دفاع مقدس بگویید، گویا ورزنه یکی از شهرهای ایثارگر استان اصفهان است.
ورزنه زمان جنگ ۸ هزار نفر جمعیت داشت. تعداد خانمها، بچهها، پیرمردها و پیرزنها را که کنار بگذاریم، مردان این شهر کوچک، همیشه به استعداد یک گردان نیرو در لشکر ۱۴ امام حسین (ع) حضور داشتند. ما در شهر کوچکمان، اعزامهای بزرگ و باشکوهی برگزار میکردیم. یادم است بارها و بارها جوانان ورزنهای در میان استقبال مردم شهر در خیابان بهشتی رژه میرفتند و به جبهه اعزام میشدند. از حیث پشتیبانی از جبهه و کمکهای مردمی هم ورزنه نمونه بود. خانمها و آنها که شرایط سنی و جسمیشان اجازه نمیداد به جبهه اعزام شوند، این طرف (پشت جبهه) بیکار نمیماندند و همیشه آذوقه و اقلام زیادی به عنوان کمک به جبهه جمعآوری و ارسال میشد. در تمام ادوار جنگ تحمیلی، شهر ما شاهد تشییع باشکوه پیکر شهدا بود. فقط در روز ۱۲ اسفند ۶۵ در جریان عملیات کربلای ۵، هفت شهید همزمان در ورزنه تشییع و به خاک سپرده شدند. این روز را به نام «روز حماسه و ایثار ورزنه» نامگذاری کردهایم و هر سال گرامیداشت این روز برگزار میشود.
شهر شما در کربلای ۵ چند شهید داده است؟
در کربلای ۵ چهارده شهید دادهایم. البته یکی از این شهدا به نام آقای علی بوجاری جانباز شد و بعد از تحمل چند سال درد و رنج جانبازی به شهادت رسید. وقتی عملیات شروع شد، هر روز خبر شهادت یکی از جوانهای شهر به گوش میرسید. اما همان طور که عرض کردم در روز ۱۲ اسفند ۶۵ خبر رسید که پیکر هفت نفر از شهدا با هم برگشته و قرار است همزمان تشییع و به خاک سپرده شوند. آن روز در ورزنه غوغایی بود. مردم باید هفت نفر از فرزندانشان را یکجا تشییع میکردند. این اتفاق برای یک شهری کوچک مثل ورزنه، واقعاً بزرگ و تکرارناشدنی بود. به همین خاطر در حافظه مردم ماندگار شد و روز ۱۲ اسفند را به نام روز حماسه و ایثار ورزنه نامگذاری کردند. اسامی هفت شهیدی که آن روز تشییع شدند؛ محمود شاهمیری، احمد حبیباللهی، رضاعلی حیدری، حسین حیدری خرمآبادی، حسن تقیان، محمود خلیلی و عباس خدمتکاری است. دو روز بعد هم پیکر شهید غضنفر بنویدی تشییع و به خاک سپرده شد. روی هم رفته فقط در یک هفته، شهر ورزنه شاهد تشییع پیکر هشت شهید بود.
پس باید پایههای مذهبی و انقلابی شهر ورزنه قوی باشد که جوانهایش چنین حضوری در دفاع مقدس داشتند.
ورزنه مردم مذهبی و معتقدی دارد. خانمهای اینجا از قدیم یک جور پارچههای سفید با استفاده از پنبههای منطقه تولید میکردند که هنوز هم باب است. با این پارچهها، چادر سفید میدوزند و از آنها استفاده میکنند. الان در تمام ایران، تنها خانمهای شهر ما چادر سفید سر میکنند و این مورد از شاخصهای شهر ماست. میتوانم بگویم بانوان خود شهر همگی پوشش چادر دارند. اگر هم نوع پوشش دیگری در سطح شهر دیده شود، مربوط به توریستهایی است که به خاطر تپههای شنی به ورزنه میآیند. مسجد جامع شهر ما بیش از هزار سال قدمت دارد. قبلاً آتشکده بوده که تبدیل به مسجد شده است. هنوز هم آثار آتشکده در بنای مسجد دیده میشود. در زمان انقلاب، تقید مذهبی مردم باعث شده بود تا با جریان نهضت حضرت امام همراهی کنند. در انقلاب ورزنه فعالیت زیادی داشت و یک شهید به نام مقصودی هم داده است.
به کوچه هفت شهید بپردازیم، ما در تهران هم کوچههایی داریم که تعداد زیادی شهید دادهاند، خود من گزارشی از چنین کوچهای در محله شادآباد تهران تهیه کردم، چه چیزی باعث میشود که کوچه هفت شهید شهر ورزنه خاص باشد؟
این کوچه کلاً هشت خانه بیشتر ندارد که چهار تا از خانههایش شهید دادهاند. سه خانه هر کدام دو شهید دادهاند و یک خانه هم یک شهید داده است. سه خانواده دو شهید در یک خیابان بلند هم که باشند، آنجا را خاص میکنند، چه برسد به این کوچه کوچک که کلاً هشت خانه دارد. هر طرف این کوچه چهار خانه دارد. چهار تا این طرف کوچه و چهار تا در سمت مقابل. دو خانه اول کوچه در سمت راست و دو خانه اول کوچه در سمت چپ، چهار خانه شهدا را تشکیل میدهند.
یعنی این هفت شهید همگی یا همسایه دیوار به دیوار هم بودند یا همسایه روبهروی هم؟
بله همین طور است. برخی از این شهدا در کودکی به رسم همسایگی و اینکه در یک مقطع سنی قرار داشتند، با هم دوست و همبازی بودند. همسایههایی که دوستیشان تا شهادت ادامه یافت. احمد سعیدی، عباس خدمتکاری و عبدالصمد رمضانی تقریباً در یک مقطع سنی بودند.
اسم کدام یک از شهدا را روی کوچه گذاشتهاند؟ اگر میشود اسامی شهدا و اینکه هر یک به کدام خانه تعلق داشتند را هم ذکر کنید.
کوچه به نام اولین شهید آن «حبیبالله ترابی» نامگذاری شده است. از خیابان اصلی که وارد کوچه میشوید، سر کوچه خانه شهیدان رمضانی قرار دارد. کنارش خانه شهیدان ترابی است. این طرف (در سمت مقابل) سر کوچه خانه شهیدان خدمتکاری است و کنارش هم خانه شهید محمود سعیدی. شهید حبیبالله ترابی متولد سوم شهریور ۳۷ بود که ۲۳ فروردین ۶۰ به شهادت رسید. ایشان پاسدار بود و در محور خاش- زاهدان در استان سیستان و بلوچستان آسمانی شده بود. حبیبالله از اولین شهدای شهرمان هم به شمار میرود. یادم است وقتی که پیکرش آمد، یک روز بارانی بود. من، چون در بسیج بودم، پیکر برخی از شهدا را از معراج تحویل گرفتم و به خانهشان رساندم. حسینعلی برادر کوچکتر حبیبالله متولد اول فروردین ۴۴ بود که ۲۹ فروردین ۶۶ در سردشت به شهادت رسید. شهید عباس خدمتکاری متولد دوم اردیبهشت ۴۵ بود که پنجم اسفند ۶۵ طی عملیات کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسید. پیکر عباس روز ۱۲ اسفند همراه همان شهدایی تشییع شد که عرض کردم روز تشییعشان به روز حماسه و ایثار ورزنه نامگذاری شده است. اخوی کوچکتر عباس، اکبر خدمتکاری بود که یکم تیر ۱۳۵۰ متولد شد و چهارم دی ۶۵ حین عملیات کربلای ۵ در امالرصاص به شهادت رسید. اکبر کوچکتر از عباس بود، اما زودتر از او در کربلای ۴ آسمانی شد. بین شهادت اکبر و عباس تنها دو ماه فاصله است. امیرحسین رمضانی متولد سال ۴۳ بود که ۱۰ اسفند ۶۲ در طلائیه به شهادت رسید. برادرش عبدالصمد رمضانی هم متولد یکم اردیبهشت ۴۶ بود که اول مهر ۶۵ در فاو به شهادت رسید. احمد سعیدی هم متولد سال ۴۶ بود که دوم مهر ۶۲ در سنندج به شهادت رسید.
خانواده و والدین شهدا همچنان در آن کوچه ساکن هستند؟
پدر و مادر شهیدان ترابی هر دو مرحوم شدهاند. پدر و مادر شهیدان خدمتکاری هم فوت کردهاند. البته پدرشان به تازگی مرحوم شد. بندگان خدا طی دو ماه دو پسرشان را از دست دادند. رمضانیها هم پدرشان فوت کرده و مادرشان آلزایمر دارد و در اصفهان تحت مراقبت پزشکی است. پدر شهید احمد سعیدی هم فوت کرده و مادرش در قید حیات است. یعنی از والدین این هفت شهید، فقط مادر شهید سعیدی مانده و باقی یا مرحوم شدهاند یا مثل مادر شهیدان رمضانی دچار بیماری و فراموشی هستند.
شما خودتان متولد چه سالی هستید؟ کدام یک از این شهدا را میشناختید و با آنها همدوره بودید؟
من متولد سال ۴۷ هستم و با شهیدان عبدالصمد رمضانی و اکبر خدمتکاری همکلاس بودم. هر دو از بچههای نجیب و پاک روزگار بودند. عبدالصمد موقع شهادتش تازهداماد بود. میتوانم بگویم از حجله بخت درآمد و به جبهه رفت و شهید شد. حسینعلی ترابی را هم خوب میشناختم. سن و سال برادرش حبیبالله به ما نمیخورد، ولی حسینعلی سنش به ما نزدیکتر بود و با هم آشنا بودیم. بچه مؤمن و اهل دلی بود. پدرشان یک عالم والامقام بود که بچههایش را اهل مسجد بار آورده بود. قبل از شهید حبیبالله ترابی، یک برادر بزرگتر به نام حسینعلی داشتند که در جوانی از روی موتور افتاد و فوت کرد، اسمش را روی شهید حسینعلی ترابی که آخرین فرزند خانواده بود گذاشتند. حسینعلی هم که در جبهه به شهادت رسید.
نکته: شهر ورزنه کوچه شش شهید هم دارد که همگی این شهدا پسران و نوادگان یک پدربزرگ بودند. شهدایی که در یک خانه قدیمی و بزرگ زندگی میکردند و میتوان گفت همگی از یک خانه اوج گرفتند و قامت خود را به لباس تکسایز شهادت رساندند. به زودی ماجرای این خانه پر شهید را هم در صفحه ایثار و مقاومت تقدیم حضورتان میکنیم.
کمی از فضای شهر ورزنه در دوران دفاع مقدس بگویید، گویا ورزنه یکی از شهرهای ایثارگر استان اصفهان است.
ورزنه زمان جنگ ۸ هزار نفر جمعیت داشت. تعداد خانمها، بچهها، پیرمردها و پیرزنها را که کنار بگذاریم، مردان این شهر کوچک، همیشه به استعداد یک گردان نیرو در لشکر ۱۴ امام حسین (ع) حضور داشتند. ما در شهر کوچکمان، اعزامهای بزرگ و باشکوهی برگزار میکردیم. یادم است بارها و بارها جوانان ورزنهای در میان استقبال مردم شهر در خیابان بهشتی رژه میرفتند و به جبهه اعزام میشدند. از حیث پشتیبانی از جبهه و کمکهای مردمی هم ورزنه نمونه بود. خانمها و آنها که شرایط سنی و جسمیشان اجازه نمیداد به جبهه اعزام شوند، این طرف (پشت جبهه) بیکار نمیماندند و همیشه آذوقه و اقلام زیادی به عنوان کمک به جبهه جمعآوری و ارسال میشد. در تمام ادوار جنگ تحمیلی، شهر ما شاهد تشییع باشکوه پیکر شهدا بود. فقط در روز ۱۲ اسفند ۶۵ در جریان عملیات کربلای ۵، هفت شهید همزمان در ورزنه تشییع و به خاک سپرده شدند. این روز را به نام «روز حماسه و ایثار ورزنه» نامگذاری کردهایم و هر سال گرامیداشت این روز برگزار میشود.
شهر شما در کربلای ۵ چند شهید داده است؟
در کربلای ۵ چهارده شهید دادهایم. البته یکی از این شهدا به نام آقای علی بوجاری جانباز شد و بعد از تحمل چند سال درد و رنج جانبازی به شهادت رسید. وقتی عملیات شروع شد، هر روز خبر شهادت یکی از جوانهای شهر به گوش میرسید. اما همان طور که عرض کردم در روز ۱۲ اسفند ۶۵ خبر رسید که پیکر هفت نفر از شهدا با هم برگشته و قرار است همزمان تشییع و به خاک سپرده شوند. آن روز در ورزنه غوغایی بود. مردم باید هفت نفر از فرزندانشان را یکجا تشییع میکردند. این اتفاق برای یک شهری کوچک مثل ورزنه، واقعاً بزرگ و تکرارناشدنی بود. به همین خاطر در حافظه مردم ماندگار شد و روز ۱۲ اسفند را به نام روز حماسه و ایثار ورزنه نامگذاری کردند. اسامی هفت شهیدی که آن روز تشییع شدند؛ محمود شاهمیری، احمد حبیباللهی، رضاعلی حیدری، حسین حیدری خرمآبادی، حسن تقیان، محمود خلیلی و عباس خدمتکاری است. دو روز بعد هم پیکر شهید غضنفر بنویدی تشییع و به خاک سپرده شد. روی هم رفته فقط در یک هفته، شهر ورزنه شاهد تشییع پیکر هشت شهید بود.
پس باید پایههای مذهبی و انقلابی شهر ورزنه قوی باشد که جوانهایش چنین حضوری در دفاع مقدس داشتند.
ورزنه مردم مذهبی و معتقدی دارد. خانمهای اینجا از قدیم یک جور پارچههای سفید با استفاده از پنبههای منطقه تولید میکردند که هنوز هم باب است. با این پارچهها، چادر سفید میدوزند و از آنها استفاده میکنند. الان در تمام ایران، تنها خانمهای شهر ما چادر سفید سر میکنند و این مورد از شاخصهای شهر ماست. میتوانم بگویم بانوان خود شهر همگی پوشش چادر دارند. اگر هم نوع پوشش دیگری در سطح شهر دیده شود، مربوط به توریستهایی است که به خاطر تپههای شنی به ورزنه میآیند. مسجد جامع شهر ما بیش از هزار سال قدمت دارد. قبلاً آتشکده بوده که تبدیل به مسجد شده است. هنوز هم آثار آتشکده در بنای مسجد دیده میشود. در زمان انقلاب، تقید مذهبی مردم باعث شده بود تا با جریان نهضت حضرت امام همراهی کنند. در انقلاب ورزنه فعالیت زیادی داشت و یک شهید به نام مقصودی هم داده است.
به کوچه هفت شهید بپردازیم، ما در تهران هم کوچههایی داریم که تعداد زیادی شهید دادهاند، خود من گزارشی از چنین کوچهای در محله شادآباد تهران تهیه کردم، چه چیزی باعث میشود که کوچه هفت شهید شهر ورزنه خاص باشد؟
این کوچه کلاً هشت خانه بیشتر ندارد که چهار تا از خانههایش شهید دادهاند. سه خانه هر کدام دو شهید دادهاند و یک خانه هم یک شهید داده است. سه خانواده دو شهید در یک خیابان بلند هم که باشند، آنجا را خاص میکنند، چه برسد به این کوچه کوچک که کلاً هشت خانه دارد. هر طرف این کوچه چهار خانه دارد. چهار تا این طرف کوچه و چهار تا در سمت مقابل. دو خانه اول کوچه در سمت راست و دو خانه اول کوچه در سمت چپ، چهار خانه شهدا را تشکیل میدهند.
یعنی این هفت شهید همگی یا همسایه دیوار به دیوار هم بودند یا همسایه روبهروی هم؟
بله همین طور است. برخی از این شهدا در کودکی به رسم همسایگی و اینکه در یک مقطع سنی قرار داشتند، با هم دوست و همبازی بودند. همسایههایی که دوستیشان تا شهادت ادامه یافت. احمد سعیدی، عباس خدمتکاری و عبدالصمد رمضانی تقریباً در یک مقطع سنی بودند.
اسم کدام یک از شهدا را روی کوچه گذاشتهاند؟ اگر میشود اسامی شهدا و اینکه هر یک به کدام خانه تعلق داشتند را هم ذکر کنید.
کوچه به نام اولین شهید آن «حبیبالله ترابی» نامگذاری شده است. از خیابان اصلی که وارد کوچه میشوید، سر کوچه خانه شهیدان رمضانی قرار دارد. کنارش خانه شهیدان ترابی است. این طرف (در سمت مقابل) سر کوچه خانه شهیدان خدمتکاری است و کنارش هم خانه شهید محمود سعیدی. شهید حبیبالله ترابی متولد سوم شهریور ۳۷ بود که ۲۳ فروردین ۶۰ به شهادت رسید. ایشان پاسدار بود و در محور خاش- زاهدان در استان سیستان و بلوچستان آسمانی شده بود. حبیبالله از اولین شهدای شهرمان هم به شمار میرود. یادم است وقتی که پیکرش آمد، یک روز بارانی بود. من، چون در بسیج بودم، پیکر برخی از شهدا را از معراج تحویل گرفتم و به خانهشان رساندم. حسینعلی برادر کوچکتر حبیبالله متولد اول فروردین ۴۴ بود که ۲۹ فروردین ۶۶ در سردشت به شهادت رسید. شهید عباس خدمتکاری متولد دوم اردیبهشت ۴۵ بود که پنجم اسفند ۶۵ طی عملیات کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسید. پیکر عباس روز ۱۲ اسفند همراه همان شهدایی تشییع شد که عرض کردم روز تشییعشان به روز حماسه و ایثار ورزنه نامگذاری شده است. اخوی کوچکتر عباس، اکبر خدمتکاری بود که یکم تیر ۱۳۵۰ متولد شد و چهارم دی ۶۵ حین عملیات کربلای ۵ در امالرصاص به شهادت رسید. اکبر کوچکتر از عباس بود، اما زودتر از او در کربلای ۴ آسمانی شد. بین شهادت اکبر و عباس تنها دو ماه فاصله است. امیرحسین رمضانی متولد سال ۴۳ بود که ۱۰ اسفند ۶۲ در طلائیه به شهادت رسید. برادرش عبدالصمد رمضانی هم متولد یکم اردیبهشت ۴۶ بود که اول مهر ۶۵ در فاو به شهادت رسید. احمد سعیدی هم متولد سال ۴۶ بود که دوم مهر ۶۲ در سنندج به شهادت رسید.
خانواده و والدین شهدا همچنان در آن کوچه ساکن هستند؟
پدر و مادر شهیدان ترابی هر دو مرحوم شدهاند. پدر و مادر شهیدان خدمتکاری هم فوت کردهاند. البته پدرشان به تازگی مرحوم شد. بندگان خدا طی دو ماه دو پسرشان را از دست دادند. رمضانیها هم پدرشان فوت کرده و مادرشان آلزایمر دارد و در اصفهان تحت مراقبت پزشکی است. پدر شهید احمد سعیدی هم فوت کرده و مادرش در قید حیات است. یعنی از والدین این هفت شهید، فقط مادر شهید سعیدی مانده و باقی یا مرحوم شدهاند یا مثل مادر شهیدان رمضانی دچار بیماری و فراموشی هستند.
شما خودتان متولد چه سالی هستید؟ کدام یک از این شهدا را میشناختید و با آنها همدوره بودید؟
من متولد سال ۴۷ هستم و با شهیدان عبدالصمد رمضانی و اکبر خدمتکاری همکلاس بودم. هر دو از بچههای نجیب و پاک روزگار بودند. عبدالصمد موقع شهادتش تازهداماد بود. میتوانم بگویم از حجله بخت درآمد و به جبهه رفت و شهید شد. حسینعلی ترابی را هم خوب میشناختم. سن و سال برادرش حبیبالله به ما نمیخورد، ولی حسینعلی سنش به ما نزدیکتر بود و با هم آشنا بودیم. بچه مؤمن و اهل دلی بود. پدرشان یک عالم والامقام بود که بچههایش را اهل مسجد بار آورده بود. قبل از شهید حبیبالله ترابی، یک برادر بزرگتر به نام حسینعلی داشتند که در جوانی از روی موتور افتاد و فوت کرد، اسمش را روی شهید حسینعلی ترابی که آخرین فرزند خانواده بود گذاشتند. حسینعلی هم که در جبهه به شهادت رسید.
نکته: شهر ورزنه کوچه شش شهید هم دارد که همگی این شهدا پسران و نوادگان یک پدربزرگ بودند. شهدایی که در یک خانه قدیمی و بزرگ زندگی میکردند و میتوان گفت همگی از یک خانه اوج گرفتند و قامت خود را به لباس تکسایز شهادت رساندند. به زودی ماجرای این خانه پر شهید را هم در صفحه ایثار و مقاومت تقدیم حضورتان میکنیم.