به گزارش خط هشت، 25 آبان ماه سال جاری رأس ساعت 24 خبری سراسر کشور را فرا گرفت و بهدنبال آن مردم ایران اسلامی با شوک بزرگی مواجه شدند که در اعتراض به این تصمیم بیتدبیر برخیها به خیابان آمدند اما بار دیگر، نظام سلطه و دشمن قسمخورده نیروهای خودفروخته یا فریبخورده با نفوذ در صفوف معترضان، آن را از مسیر خود خارج کردند.
آشوب و اغتشاشات بنزینی توسط فرصتطلبان براندازی و انتقام از نظام مقدس اسلامی رقم خورد و علاوه بر وارد کردن آسیب به اموال عمومی و خسارات مالی به داراییهای مردم در شهرهای مختلف، سبب جراحت بسیاری و حتی شهادت برخی افراد با عنوان حافظان امنیت کشور شد.
حافظان امنیت برای آرام کردن جریانهای اعتراضات و مقابله با اشرار در محلهای مختلف شهرها حضور پیدا کردند اما در این میان نام «سروان رضا صیادی» شهیدی که آرزوی کودکان سرطانی را برآورده کرده بود در ذهنها ماندگار شد که در همین راستا با فوزیه سلیمانی مادر شهید عالیقدر «سروان رضا صیادی» گفتوگوی زیر صورت گرفته است.
مادر شهید صیادی حافظ امنیت سخن خود را با معرفی 13 فرزند شامل 6 دختر و 7 پسر شروع و از رضا بهعنوان پسر سوم متولد 1357 با دو فرزند بهیادگارمانده یاد میکند.
مادر شهید صیادی خاطرات دوران نوجوانی و کودکی شهید را اینگونه روایت میکند: «خداوند وقتی بخواهد کسی را گلچین کند از همان کودکی گلچین میکند و رضا از همان دوران کودکی بسیار دلسوز و مسئولیتپذیر بود. همیشه کمکحال من بود و با آن سنوسال کم غذا درست میکرد و کلوچه هم میپخت حتی خمیر پخت نان خانگی هم درست و آماده میکرد. باتوجه به اینکه تعداد فرزندانم زیاد بود بدون اینکه من متوجه بشوم برادرانش را حمام میبرد و لباسهای آنها را خودش بهتنهایی میشست».
مادر شهید حافظ امنیت به اهتمام شهید رضا صیادی در عمل به واجبات دینی از سن ششسالگی اشاره کرد و افزود: رضا از ششسالگی به نماز و روزه بسیار اشتیاق داشت. روزی نزدیک افطار ماه مبارک رمضان بود که متوجه شد در خانه نان نداریم، زمان جنگ هم بود تعداد نانواییها معدود اما با زبان روزه بهسراغ سه نانوایی میرود تا برای افطار نان تهیه کند؛ آنقدر مسئولیتپذیر بود.
مادر شهیدصیادی راجع به تقوای خاص آقا رضا از دوران کودکی ابراز کرد: هنگامی که سفره غذا را پهن میکردم نگاه رضا به بشقاب خواهر و برادرانش بود تا اینکه هر کدام گوشت غذایش کمتر بود آرام گوشتهای غذای خودش را در ظرف آنها میگذاشت.
بیشتر بخوانید
مادر شهیدصیادی با اظهار اینکه رضا با وجود سن پایین اما با تمام فنون زندگی آشنایی داشت، خاطرنشان کرد: شرایط اقتصادی خانوادهمان مثل اکثر مردم در آن زمان متوسط بود، یک روز به پدر شهید صیادی گفتم «پول جیبی به پسرها برای رفت و آمدشان به مدرسه بدهید»، که رضا صدای من را شنید آمد و به من گفت «مامان، دیگر هیچ وقت این درخواست را از بابا نکنید و ما ممنون پدرمان هم هستیم که دارد به ما نان میدهد»؛ از آن روز به بعد رضا برای پول جیبی خودش کار میکرد و اندک حقوقش را هم بین خواهران و برادرانش تقسیم میکرد.
مادر شهید صیادی به مرور خاطرات فرزند شهیدش پرداخت و گفت: پدر رضا نظامی بود؛ شهید رضا صیادی از همان دوران کودکی به لباس نظام علاقه داشت و همیشه کلاه نظامی پدرش را بر سر میکرد.
مادر شهید صیادی با یادآوری منصف بودن پسرش و رعایت حال کمبضاعتها میگوید: رأفت اسلامی یکی از خصوصیات آقا رضا بود و با توجه به شرایط کاری، در بانک انصار شوش گروگانگیری شده بود با وجود اینکه شهید صیادی میتوانست شلیک کند ولی با آرامی و با خوشزبانی به داخل بانک میرود و سارق را بدون هیچگونه مجروحیت دستگیر میکند.
وی درباره برجستهترین خصوصیات اخلاقی شهید رضا صیادی شهید راه امنیت عنوان کرد: دل، چشم و دست پاک شهید او را به دروازه بزرگ شهادت رساند؛ تحت هیچ شرایط نه حقی را ناحق میکرد و نه به کسی زور میگفت.
این مادر شهید دوران مستأجری شهید صیادی را مرور میکند و میگوید: سالها مستأجر بود، بهتازگی خانه خریده بود هنوز قسط خانهاش را هم تمام نکرده بود؛ مادیات و روزمرگی زندگی از نظر او اهمیت نداشت با وجود اینکه حقوقش کفاف زندگی خودش را نمیداد ولی فقط بهفکر کمک به مردم کمبضاعت بود.
وی ادامه داد: همیشه به آقا رضا میگفتم «مادر، رضا، شاید همسر و پسرت دوست دارند آنها هم مبل داشته باشند»، او گفت «مامان، شما نمیدانید مردم در چه شرایط سختی زندگی میکنند، پول مبل را باید برای مردمی هزینه کرد که حتی یک موکت ساده هم برای نشستن ندارند.»
مادر شهید حافظ امنیت با بیان اینکه شهید صیادی هیچگاه نمیگفت کجا میرود و میآید خاطرنشان کرد: نه خودش و نه کسی به ما چیزی از تخصصهایش میگفت. هیچگاه از موقعیت کاری خود برای اطرافیان حرف نمیزد. عکسش را که بر سر مزارش دیدم، به دیگر پسرم گفتم «این لباس بر تن رضا چهکار میکند؟»، و حالا که شهید شده متوجه شدهام که رضا فرمانده نوپو بوده است.
وی اظهار داشت: هرگاه به خانه رضا میرفتم یا مأموریت کاری بود یا شبها بهدلیل شرایط کاری دیروقت به خانه میآمد. یک روز که به خانهاش رفته بودم با اینکه خستگی از چهرهاش مشخص بود ولی مدام گوشی همراه را جواب میداد و پیگیری مسائل بود، خیلی ناراحت او شدم که چرا یک ذره هم بهفکر خودش نیست با عصبانیت به او گفتم «مادر، رضا، گوشی را خاموش کن حداقل چند دقیقه استراحت کنی»، «نه حقوق اضافی به شما میدهند نه ارتقای درجهای، اینهمه زحمت برای چه میکشی؟»، با لبخند همیشگیاش گفت «مامان، ما برای رضای خدا و خدمت به مردم انجام وظیفه میکنیم و هرکاری که در راه خدا سختتر باشد اجر و پاداشش بالاتر است.»
اما ناگهان در وسط مصاحبه صمیمی بغض گلوی مادر شهید رضا صیادی را فرا گرفت، همان بغضی که این روزها با آوردن نام شهید صیادی راه گلویش را میگیرد و اشک در چشمهای او جمع میشود.
شهید رضا صیادی نفر اول از سمت چپ تصویر
مادر شهید صیادی درباره صبحتهای یک هفته قبل از شهادت شهید صیادی گفت: علاقه زیادی به دورهمی خانواده داشت، خواهران رضا در شهرهای خارج از استان خوزستان هستند و باتوجه به اینکه خانواده همیشه دورهم بودیم یک مقطع زمانی بود امکان نمیشد و نیز دورهم جمع نشده بودیم اما یک هفته قبل از شهادتش رضا گفت «مامان، یک فکری دارم که همه را دورهم جمع کنم»، به او گفتم «چهفکری داری؟ مگر اینکه رضا، مادر، شما بتوانی همه را دورهم جمع کنی»، او گفت «بعداً متوجه میشوید.»
وی ادامه میدهد: یک هفته قبل از شهادت با حالت خوشحالی و لبخند همیشگیاش گفت «مامان، خدا این روزها یک چیزی خیلی خوب به همه ما میخواهد بدهد ولی نمیدانم چهچیزی است»، به او گفتم «انشاءالله یک رزق حلال بهت بدهد!»، او گفت «نه مامان، برای همه ما است.»
برایم دعا کن تا شهید بشوم...
مادر شهید راه امنیت عنوان کرد: رضا همیشه میگفت «مامان، دعا کنید شهید بشوم»، به او گفتم «مادر، دعای هر روز خودم است من همیشه سر نمازهایم هم برای خودم، هم برای شما فرزندانم و برای تمام مؤمنین دعا میکنم خداوند رزق شهادت را نصیب همه کند.»
مادر شهید صیادی با ابراز اینکه "هیچگاه فکر نمیکردم مادر شهید لقب بگیرم" درباره چگونگی اطلاع از خبر شهادت فرزندش اینگونه میگوید: «چند روز قبل شهادت رضا، خواب آشفتهای دیدم از خواب بلند شدم صدقه دادم، روز قبل از شهادت ایشان با او و همه فرزندان بهدلیل اتفاقاتی که پس از افزایش قیمت بنزین رخ داده بود صحبت کردم؛ به رضا که زنگ زدم به او گفتم «مامان، کجا هستی؟»، او گفت «مأموریت هستم»، به او گفتم «مادر فدایت بشود، مواظب خودت باش.»
وی با بیان اینکه اولین نفری که از خبر شهادت شهید صیادی باخبر میشود برادرش است، خاطرنشان کرد: ستار پسرم هم نظامی است و در آن عملیات با شهید صیادی در ارتباط بوده و او اولین نفری بود که خبر شهادت برادرش را متوجه میشود.
مادر شهید حافظ امنیت عنوان کرد: خانه یکی از فرزندانم دزفول بودم، هنگامی که پسرم از سر کار آمد بهبهانه اینکه شوش کاری دارد گفت «مامان، شوش کاری دارم شما هم همراه من باشید». هنگامی که سوار ماشین شدم محمدرضا پسرم مدام به من میگفت «مامان، شما باایمان هستی، شما آدم صبوری هستی»، به او گفتم «راستش را بگو، اتفاقی افتاده است؟» آیا «برای فرهاد اتفاقی افتاده است؟» اما او گفت «نه، اتفاقی برای فرهاد نیفتاده است، یک خبر شنیدهام میگویند رضا تیر خورده است»، این درصورتی بود که رضا ظهر شهید شده و به من بعدازظهر گفتند؛ هنگامی که به درب خانه رسیدم مردم آماده بودند و پرده مشکی نصب شده بود.
مادر شهید صیادی با بیان اینکه "خندههای رضا در ذهنم مانده و هیچگاه لبخند شیرین او را فراموش نمیکنم"، گفت: عادت داشت که در بدترین شرایط و اتفاقی که میافتاد، خنده از لبش نمیرفت. هیچگاه خاطراتی را که با رضا داشتهام فراموش نخواهم کرد. فرزندانم در روز مادر برای من سنگتمام میگذاشتند و امسال هم بهمانند سنوات گذشته جشن روز مادر را در اهواز رضا جشن گرفت.
در پایان این روایت از مادر شهید میپرسم «از مسئولان چه درخواستی دارید؟»، که او میگوید: مادر، من هیچ چیزی برای خودم نمیخواهم، تنها دولتمردان به داد مردم خصوصاً مردم نیازمند و کمدرآمد برسند، مردم در سختی معیشت اقتصادی هستند و مسئولان باید به داد مردم برسند. قشر فقیر دارد روز به روز فقیرتر میشود. جوانان بیکار هستند مسئولان باید بهدنبال رفع مشکلات مردم باشند تا افراد سودجو سوء استفاده نکنند.
به گزارش تسنیم، شهید رضا صیادی فرمانده نوپوی خوزستان در پی اغتشاشات اخیر در روز دوشنبه 27 آبانماه شهرستان ماهشهر در راه مقابله با اخلالگران نظم و امنیت کشور در درگیری مسلحانه با اشرار به درجه رفیع شهادت نائل آمد، پیکر پاک این شهید در جابر انصاری شهرستان دزفول تشییع شد.
در ادامه تصاویری از شهید سروان رضا صیادی کنار فرزندان و دوستانش را مشاهده میکنید؛
گفتوگو از فاطمه دقاقنژاد