«محمد سعید شریف قنوتی»، دومین فرزند شیخ شریف به مناسبت سالگرد این مبارز روحانی اظهار داشت: پدرم در دوران مبارزه علیه رژیم پهلوی ممنوعالمنبر شده بود و تحت نظر عوامل ساواک قرار داشت. شدت فعالیتهای سیاسی او با شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، بیشتر شد.
او با سخنرانی و افشاگری در مساجد، توزیع اعلامیهها و رسالههای امام خمینی (ره)، به دفاع از ایشان پرداخت و از هر کاری برای رُشد آگاهی و معنویت مردم، آشنایی آنان با نهضت اسلامی و ارشاد جوانان در منطقه فارس به ویژه اردکان، دریغ نمیکرد.
شیخ شریف، فعال سیاسی و اجتماعی
پدر به خاطر فعالیتهای مستمرش ضد رژیم پهلوی، فردی شناخته شده برای عوامل ساواک در شهرهای مختلف مانند اردکان، شیراز، یاسوج، اصفهان و مسجدسلیمان بود. همین امر باعث شد او در شهرهای مختلف با نام های مستعار فعالیت خود را ادامه دهد.
فعالیتهای اجتماعی شیخ شریف مانند بازسازی مساجد، ساختن حمام و مسجد در روستاهای اطراف منطقه اردکان، کمنظیر بود. همچنین شخصیت او که فردی خیراندیش، معلمی آگاه، مبلغی پرهیزکار، عالمی دل سوز و مرجعی برای حل مشکلات و شریکی برای غمها و شادیهای مردم بود، باعث شد او مورد احترام و اعتماد مردم قرار گیرد.
شیخ شریف، پایهگذار جنگهای چریکی
ویژگی خاص پدرم، داشتن روحیه بلند و مقاوم بود که مایه دلگرمی رزمندگان شده و چندین بار دشمن متجاوز را از شهر بیرون راند. این روحیه شیخ شریف، او را نخستین پایهگذار جنگهای چریکی در خرمشهر کرد. او با تشکیل گروههای چریکی، به آنها آموزشهای خاص مقطعی میداد و آنها را در مکانهای حساس خرمشهر مستقر میکرد و تا جایی که میتوانست نیروهای دشمن را به عقب میراند. او شناخت خوبی از وضعیت خرمشهر داشت،به اندازهای که فرماندهان، درباره نوع درگیری با دشمن و شیوه رزم، از او مشورت میگرفتند.
محمد سعید شریف قنوتی در ادامه توضیح داد: من و یکی از برادرانم به همراه پدر،در آن وضعیت بحرانی مدام به خرمشهر رفت و آمد داشتیم. یکبار که همراه گروهی از بروجرد، برای رزمندگان آذوقه میبردیم، اعلام شد مسجدجامع خرمشهر، نیاز به نگهبان دارد. من و برادرم در مسجد جامع شهر وظیفه نگهبانی را برعهده گرفتیم. این منطقه از شهر به یکباره مورد حمله قرار گرفت و چند تن از همراهان ما شهید و زخمی شدند. من نیز به همراه تعدادی دیگر از همراهان بر اثر برخورد خُمپاره به منطقه نزدیکیمان، ترکش خورده و دچار آسیب شدیم.
شیخ شریف، دیدگاه نظامی قوی داشت
پدرم از نظر ویژگیهای اخلاقی بسیار فرد خاص و ممتازی بوده است. او حتی آگاهی نظامی فوقالعاده قوی داشت و پیش بینی میکرد باتوجه به امکانات نظامی، شهر خرمشهر سقوط کند و به دست دشمن بیافتد. بنابراین هشدار میداد که نیروها باید آماده باشند تا مقاومت خود را در آبادان نشان دهند. پدرم به نیروهای مبارز اعلام کرده بود با این وضعیتی که میبینم باید سپاه نیروهای خود را همواره آمادهباش نگه دارد تا در آبادان مقاومت کنند.
در رابطه با این موضوع، زمانی که ما در حالت عقب نشینی و رها کردن قسمتهایی از شهر بودیم، با ایشان، مصاحبه رادیویی انجام شد و ایشان آیهای را انتخاب کرد و حرف خود را در قالب آن آیه بیان کرد: «خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعًا». منظور شیخ این بود که خود را جمع کنید و آماده باشید چه تکنفره و چه بصورت جمعی، بزنید به دل دشمن. در واقع حرف او این بود که در این لحظه فرصتی نیست که ببینیم دیگران میخواهند برای ما چه کنند؛ ما باید با نیرو و قدرت خود در مقابل عراقیها بایستیم؛ حتی اگر تنها یک نفر از ما هم باقی بماند باید در مقابل دشمن، ایستادگی کند.
او این حرفها را زمانی میزد که در راه بازگشت از خرمشهر تصادف کرده و به بیمارستان منتقل شده بود و درحالیکه روی تخت بیمارستان بود در یک مصاحبه رادیویی سخن میگفت. در این شرایط پزشکان تشخیص میدهند بر اثر جراحات وارده، او باید در بیمارستان بستری شود اما خودش بنا به اعتقادی که به گفتههای خود دارد، میگوید؛ «وقت ماندن نیست و باید برود.» بنابراین او با آن شرایط نامناسب جسمانی، به سمت محورهای درگیری شتافت و به توصیه پزشکان گوش نکرد.
شیخ شریف، پایهگذار فرهنگ شهادت
او ادامه داد: در روزهای اول جنگ، موضوع «شهادت» هنوز از نظر فرهنگی پایگاه محکمی درمیان مردم نداشت و جا نیفتاده بود. شیخ شریف، خود هرلحظه برای شهادت آمادهتر میشد و سعی کرد فرهنگ شهادت را درمیان مردم جا بیاندازد و میگفت: «هرکس طالب بهشت است بداند با شهادت در راه خدا، بهشت به روی ما باز شده است. هرکس طالب بهشت باشد اکنون فرصت برای او مهیا است.»
جنازهها نباید به دست دشمن بیافتد
در یک منطقه درگیری، شهید مهدی آلبوغبیش؛ مسئول شورای شهر خرمشهر بود که در کوی طالقانی زخمی و شهید شد. آن موقع درگیریها به شدت افزایش یافته بود و تبدیل به درگیریهای خانه به خانه شده بود. شهید آلبوغبیش روی پشتبام خانه، موضع گرفته بود، شروع به شلیک به تکتیراندازهایی عراقی کرد و در نهایت خود مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شهید شد.پدر از روی بام پایین نمیآمد تا جنازه شهید آلبوغبیش را پایین بیاورد. او خود به تنهایی روی پشتبام ماند و شروع به تیراندازی کرد تا شرایط برای پایین آوردن جنازه فراهم شود و اجازه ندهد هیچ عراقی وارد ساختمان شود. او معتقد بود تحت هیچ شرایطی نباید اجازه داد تا پیکر شهدایمان به دست دشمن بیافتد.
فرزند شهید شریف قنوتی خاطرنشان کرد: در آن زمان، ارتش و سپاه هریک بصورت مستقل عمل میکردند و سپاه امکانات زیادی در اختیار نداشت. سپاه خرمشهر از خردادماه درگیر جنگ شده بود و پس از گذشت چندماه بیشتر نیروهایش شهید و جانباز شده بودند. به یاد میآورم روز 17 مهرماه، شیخ شریف به محمد جهانآرا گفت؛ دیگر با این شرایط در خرمشهر نمیتوان ادامه داد و ماندن شما در خرمشهر فایدهای ندارد. سپس شیخ، جهانآرا را در پی تامین نیرو فرستاد.
شیخ شریف هیچ سمت رسمی و دولتی نظامی نداشت اما به هر گروهی که دستور میداد نیاز به نیرو دارد، مانند ارتش، سپاه، نیروهای دانشکده افسری که بصورت داوطلب آمده بودند و تکاوران نیروی دریایی، سربازان را با او اعزام میکردند، زیرا میدانستند شیخ خود نفر اول در خط مبارزه است. اگرچه پدرم هیچ حکم نظامی و رسمی نداشت، اما روحیه دلاورانه او سبب تهییج سایر نیروها میشد. او اولین نماینده امام خمینی (ره) بود که در جبهه شهید شد و منتظر هیچ حکم رسمی برای جهاد نبود بلکه با دیدن وضعیت بحرانی، قاطعانه و محکم به مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی گفت: به من اجازه بدهید با امام (ره) صحبت کنم و فرماندهی را قبضه کنم. امام خمینی(ره) نیز به او اجازه داد تا هر کار لازمی را در منطقه انجام دهد.
شیخ شریف همیشه در گفتگوهایش با سربازان، صحنه کربلا برای آنها مجسم میکرد. سربازان علیرغم آنکه میدانستند حال که با شیخ شریف همراه هستند، ممکن است حتی جنازهشان نیز بازنگردد اما به دل دشمن میزدند.
نقش مادر در زنده نگه داشتن سیره شیخ شریف
او درباره نقش مادرش در حمایت از پدر و مدیریت خانواده پُرجمعیت شهید شیخ شریف قنوتی گفت: خانواده ما متشکل از شش برادر و یک خواهر است. در مقطعی از زمان، من و برادرم قصد رفتن با پدر را کردیم که ابتدا با مخالفت مادر مواجه شدیم. پدرم که معتقد بود پسرانش هم باید به جنگ بروند، با مادر صحبت کرد و گفت؛ من آنها را با خود میبرم زیرا ممکن است آنها بهتنهایی از سوی بسیج اعزام شوند و سرانجام معلوم نخواهد بود که چه بر سرشان خواهد آمد. مادر قانع شد و پدر موفق شد ما را با خود ببرد.
شیخ شریف به مادرم متذکر میشد که شرایط بحرانی است و شما نیز باید همه تلاش خود را برای تربیت بچهها بکنی و تحمل مشکلات را داشته باشی. پس از شهادت پدر، مادرم با مدیریت خود، خانواده را جمع و جور کرد. مادرم روابط فامیلی با اقوام پدر را حفظ کرد و نام شیخ شریف را همواره زنده نگه داشت.
مادر پس از شهادت پدر، ارتباط خود را با جامعه هم قطع نکرد و هرگاه مراسمی برای شهدا در شهر برگزار میشد و مهمانی میآمد، حتما به خانه ما سر میزدند. شهید منتظری، درّی نجف آبادی، فخرالدین حجازی، همسر شهید رجایی و هرکسی برای تکریم شهدا به بروجرد میآمد، مادرم آنها را برای پذیرایی به خانهمان میآورد. این شرایط نیز درحالی بود که من و برادرم هم غالبا در جبهه بودیم و حضور نداشتیم. مدیریت همه چیز با مادرم بود. مادرم نگذاشت پس از شهادت پدر، خانه از رونق اجتماعی خود بیافتد و بچهها را با تفکر پدر شهیدمان پرورش داد. در آخرین عملیاتها، همزمان چهار برادر در جبهه بودیم. اما مادرم بهتنهایی در مراسمهای مذهبی شهر شرکت میکرد و هیئتهایی که بانی نداشت را دعوت به خانه خودمان میکرد.
سیره شیخ شریف، هنوز ادامه دارد/ نوه های شیخ مدافعان حرم اند
محمد سعید شریف اشاره کرد: برخی از افرادی که قبل از انقلاب علیه حکومت پهلوی مبارزه میکردند، بعد از انقلاب اسلامی، دیگر کاری به جریانات انقلاب و جنگ نداشتند اما پدر من جزو اولین نفراتی بود که در سال 1343 توسط ساواک دستگیر شد. دستگیریهای پیش از انقلاب باعث شد پدر چندبار نام خانوادگی خود را عوض کند تا اینکه در آخرین بار به عنوان یک معلم دستگیر و روانه زندان شد و روز 26 دیماه 57 از زندان آزاد شد.
سیره شیخ شریف، هنوز هم در بین خانوادهاش ادامه دارد و این نتیجه کار فرهنگی مادر روی فرزندان او است. برای فرزندان و نوادگان شیخ، جهاد هماکنون پابرجاست و فرزندان شیخ شریف هنوز پس از سالها که از شهادت پدر میگذرد، راه او را ادامه میدهند. دو تن از برادران من طی چندسالی که بحران جنگ، سوریه را فرا گرفته است، در دفاع از حرم اهلبیت (ع)، افتخار جهاد داشتهاند. چهار نفر از نوههای شهید شیخ شریف نیز در سوریه جهاد کرده و به کشور بازگشتهاند.
منبع: نوید شاهد