به گزارش خط هشت، کتاب دیگری از زندگی و مجاهدتهای فرمانده و مؤسس لشکر فاطمیون به قلم جواد افهمی از سوی انتشارات «خط مقدم» روانه بازار نشر شد. این کتاب که اولین کتاب از مجموعه فرماندهان مقاومت این ناشر است، در ۴۸ فصل، زندگی شهید علیرضا توسلی را از تولد در روستایی در افغانستان تا شهادت او در سوریه به دست گروههای تکفیری به تصویر کشیده است. نویسنده برای روایت زندگی شهید ابوحامد به شهرهای مختلف کشور و نیز سوریه سفر کرده، افراد زیادی را دیده و ساعتها مصاحبه کرده است. ابوحامد در این کتاب به عنوان یک وطندوست واقعی معرفی میشود. افهمی در این کتاب، اما تنها به روحیه جهادی ابوحامد بسنده نکرده و در مصاحبه با همسر او و ذکر بخشهایی از دفترچه خاطرات که در تمام آن سالها مینوشته، جنبههای دیگر شخصیت ابوحامد را برای خواننده شرح داده است. از رفتارش در خانه و جامعه گفته و تأکید کرده که توکل و امید، جزء جداناشدنی از اعتقادات او بوده است. انتشار کتاب «بادهای سرکش هندوکش» فرصتی فراهم کرد تا با جواد افهمی، نویسنده این کتاب همکلام شویم.
از ستارههای دب اصغر تا «بادهای سرکش هندوکش»
جواد افهمی از ورودش به عرصه نویسندگی چنین میگوید: «اگرچه نوشتن را از دوران جوانی بهشکل پراکنده و دلنوشته آغاز کرده بودم، اما فکر نوشتن حرفهای و انتشار آثار در سن ۴۰ سالگی به ذهنم خطور کرد و تاکنون آثار متعددی از من منتشر شده است.»
او به آثاری که تاکنون به چاپ رسانده است اشاره میکند و میگوید: «در حوزه رمان «ستارههای دب اصغر» را منتشر کردم که پیرامون گروه جوان و انقلابی اباذر است. این گروه قبل از پیروزی انقلاب علیه دیکتاتوری شاه مبارزه کردند و همگی اعدام شدند. رمان «سوران سرد» در مورد جنگ علیه ضدانقلاب داخلی در منطقه کردستان است. رمان «خورشید بر شانه راستشان میتابید» به زندگی اشرف پهلوی و خیانتهایش میپردازد و البته یک داستان موازی هم دارد که به قوم بلوچ برمیگردد. رمان «سال گرگ» به اقدامات سازمان منافقین به ویژه شخص تقی شهرام میپردازد. رمان «ملاقات در جنگل بلوط» موضوعش کودتای ۲۸ مرداد است. رمان «آشیانه بر اوج» روایتی از زندگینامه شهید بابایی معاون عملیات نیروی هوایی ارتش در دوران دفاع مقدس است. رمان دیگری که در دست چاپ دارم «مرثیهای برای فوعه» نام دارد که در مورد جنگ داخلی سوریه است. سه عنوان مستند و دو عنوان مجموعه داستان کوتاه هم تاکنون از من به چاپ رسیده است.
ابوحامد سیال و سبکبار بود
افهمی از انگیزه خود در پرداختن به زندگی شهید ابوحامد فرمانده لشکر فاطمیون اینگونه میگوید: «حدود سه سال پیش پیشنهاد نوشتن زندگینامه شهید توسلی از سوی مجموعه انتشارات خط مقدم به من داده شد. پذیرفتم و شروع به تحقیق کردم. با دوستان، اعضای خانواده و همرزمان شهید گفتگو کردم، این کار حدود سه سال طول کشید. سفرهای متعددی به مشهد، تهران و قم داشتم و البته یک سفر سه ماهه به سوریه که فرصت بسیار مغتنمی برای من بود و حقایق بسیار جذابی برایم روشن شد. هر چه بیشتر در مورد شهید علیرضا توسلی تحقیق میکردم شخصیتش بیشتر از قبل مرا مجذوب خودش میکرد. توسلی مثل باد سیال بود و هیچ جا بند نمیشد. هر جا که ندای حقطلبانهای بلند میشد، این شهید والامقام خودش را به آنجا میرساند. این سیالیت و این سبکبار بودن شهید، خیلی برای من جالب بود.
نصف آنچه نوشتم منتشر شد
وی در پاسخ به این سؤال که چقدر توانسته است شهید توسلی را به مخاطبان و خوانندگان بشناساند، میگوید: «ادعای گزافی است که بگویم من در یک متن ۵۰۰ صفحهای توانستهام همه ابعاد زندگی چهل و اندی ساله و پرفراز و نشیب شهید توسلی و مجاهدتهای این فرمانده لشکر فاطمیون و رزمنده سپاه محمد را به تصویر کشیده و حق مطلب را ادا کردهام. روایت از شهید توسلی فراتر از یک مستند تألیفی یا تصویری یا یک فیلم سینمایی است. تا جایی که توانستم و محدودیتها و تنگ نظریها و امکانات اجازه میداد تمام تلاش خود را کرده و سعی کردم در این مسیر کوتاهی نکنم. چیزی حدود هزارصفحه مطلب ویرایش شده و آماده چاپ تحویل ناشر دادم. مسئولان محترم انتشارات هم با توجه به حجم بالای کتاب و باز محدودیتهای منطقی که برای چاپ یک کتاب با این حجم داشتند در نهایت ۵۰۰ صفحه را برای نشر و خوانش مخاطبان انتخاب کردند و این کتاب به این صورت که میبینید منتشر شده است.»
ناگفتههایی که جا ماند
نویسنده کتاب بادهای سرکش هندوکش در ادامه به مشکلاتی که در جمعآوری و تحریر کتاب با آن مواجه شده است میگوید: «مشکلات زیادی در این مسیر بود. من سابقه تهیه سه عنوان مستند درباره رزمندگان و فرماندهان جنگ را داشتم و قبل از شروع این کار با موانع و مشکلات این حوزه آشنا بودم. پیشبینی میکردم در مسیر تحقیقات با سلیقههای مختلف و محدودکننده طرف خواهم شد و مانع پیشرفت سریع کار خواهند شد. کار کردن با دوستان نظامی در حوزه ادبیات مقاومت خیلی سخت است. البته کمی به آنها حق میدهم. اول اینکه همه چیز را از منظر امنیتی مینگرند. همچنین این دوستان به طور ناخواسته یک حق مالکیت معنوی نسبت به شهدا در خودشان احساس میکنند و اجازه هرگونه دخل و تصرف در مسیر تحقیقات را به خودشان میدهند. اینها مشکلاتی است که به کیفیت کار لطمه میزند. به طور مثال شهید توسلی در طول دوران مبارزه و جنگ داخلی سوریه لپ تاپی داشت که تمام فعالیتها، دلنوشتهها و اخبار و حوادث روز را با تاریخ و ساعت در آن ثبت میکرد. خیلی تلاش کردم تا دوستان را متقاعد کنم که این لپتاپ را در اختیار من بگذارند ولی به خرجشان نرفت که نرفت. یکی از مواردی که درباره زندگی شهید توسلی آه و افسوسی ماندگار برایم باقی گذاشت همین لپ تاپ و اطلاعات داخل آن است. مطمئنم که گنجینهای از اطلاعات زندگی شهید در آن است و واقعاً حیف شد.
از تجربه «خاتون و قوماندان» بهره بردم
افهمی خودش را از نسل جنگ معرفی میکند و میگوید: «حقیقت این است که از نسلی هستم که خیلی راحت با این شخصیت در کتاب رابطه برقرار میکنم. من نسل جنگ هستم. جنگ دیدهام و برایم این کار خیلی راحت است. خیلی دلم میخواهد که نسل جوان بتواند با این کتاب و این شخصیت رابطه برقرار کند، البته خیلی سخت است. آرزویم همین است که در این مسیر، کار شایستهای کرده باشم.»
نویسنده در پاسخ به این سؤال که چه بازه زمانی از زندگی شهید را به رشته تحریر در آورده است و شاهد چه سیر محتوایی در کتاب هستیم، میگوید: «تمام دوران زندگی شهید از تولد تا لحظه شهادت در کتاب آمده است. سیر محتوایی کتاب هم به شکل زمان زندگی از لحظه تولد تا لحظه شهادت ایشان است. البته در کنارش سیر شکلگیری مراحل تحقیق و مصاحبه و ملاقات با دوستان و همرزمان شهید هم شرح داده شده است. مثلاً ملاقات با همسر شهید خیلی برایم ارزشمند بود. ملاقات با برادرزاده توسلی هم همچنین و گفتگوهایی که با این عزیزان داشتم خیلی کمک حالم بود. از کتاب خاتون و قوماندان خانم قربانزاده هم استفاده کردم. البته خود سرکار خانم قربانزاده هم خیلی به من محبت کردند و کل مصاحبههایی را که با خانم حسینی همسر شهید داشتند در اختیارم گذاشتند. من طی سفرهایی که داشتم مخصوصاً سفر به سوریه اطلاعات ذی قیمتی به دست آوردم. بیشتر اطلاعات از طریق مصاحبه با همرزمان و خانواده شهید به دست آمد.»
۳ سال تحقیق و نگارش
این نویسنده دفاع مقدسی درباره متقن و مستند بودن مطالب کتاب ابوحامد میگوید: «کل مراحل تحقیق و نوشتن اثر حدود سه سال طول کشید. البته منصفانه نیست که بگویم تمام این سه سال را وقف تحقیق و نوشتن اثر کردم، اما این مدت را درگیر تحقیق و نوشتن همین کتاب بودم. تنها منبعی که میتوانست دلم را به حقانیت و مستند بودن مطالب و مصاحبهها محکم کند، صدق گفتههای دوستان و البته مقایسه مطالب با هم بود که هر جا احساس میکردم تناقضی هست، بیشتر دقت و سعی میکردم اصل مطلب و حقیقت مطلب را پیگیر و جویا شوم.»
ناگفتههایی از تل قرین
خاطره حضور نویسنده در «تل قرین» محل شهادت ابوحامد به همراه دوستان و همرزمانش، یکی از بهترین خاطرات ماندگار او در مسیر نگارش کتاب است. وی در این باره میگوید: «در طول تدوین و نگارش کتاب خاطرات زیادی برایم رقم خورد. روزهای آخر سفر به سوریه به اتفاق جمعی از دوستان سپاه سفر یک روزهای به «تل قرین» محل شهادت شهید توسلی داشتیم. جایی نزدیک مرز سوریه و فلسطین اشغالی. بلندیهای جولان درست مقابل نگاهم بود. شهید توسلی باعث شده بود یکی از آرزوهای دیرینم که دیدن این مناطق بود محقق شود. البته خود تل قرین یک دنیا حرف برای گفتن و نوشتن دارد. مکان غریبی بود، کوهستان بسیار گسترده و پررمز و راز است. خیلی خوب و دیدنی بود، لحظاتی با خود خلوت و فصل نهایی مستند را همانجا در ذهنم طراحی کردم. تل قرین نزدیک محلی است که دست رژیم صهیونیستی است. تلاش برای آزادسازی تلقرین آخرین عملیاتی است که شهید توسلی و شهید فاتح معاونش در آن شرکت کرده و به شهادت رسیدند. به لحاظ مسائل استراتژیکی، فتح این قله برای سردار سلیمانی اهمیت زیادی داشت. فاتح با یک گروه ۱۲ نفری عازم عملیات میشوند و با حملهای رعدآسا «تلقرین» خیلی زود به دست فاطمیون میافتد. کار خوب پیش میرود، اما غروب فردای آن روز، دشمن با برخورداری از پشتیبانی مستقیم از سرزمینهای اشغالی دست به حملهای همهجانبه میزند. مدافعین فاطمیون مقاومت جانانهای از خود نشان میدهند و اغلبشان شهید میشوند، اما تلقرین را خالی نمیکنند! یکسری از صداهای ضبط شده شهدای فاطمیون در این عملیات را گوش کردهام که هنوز هم از یادآوریشان قلبم به درد میآید. آنجا که پشت بیسیم فریاد میکشند: «بچهها مقاومت کنید، امشب شب آخر است!» در همین شب، در صحنهای رزمندهها ترسیدهاند، میخواهند برگردند که میبینند شهید توسلی مثل یک کارگر به سرعت در حال چیدن گلولههای خمپاره است. وقتی رزمندهها میبینند فرماندهشان چه میکند، شرمنده شده و ادامه میدهند. اینها حتی دیگر آب آشامیدنی نداشتند، اما ماندند و حماسه آفریدند که در نهایت موشکی به محل استقرار شهید توسلی و شهید فاتح اصابت میکند و شهید میشوند.»
بهکارگیری تجربه نبرد علیه طالبان در سوریه
در ادامه نویسنده کلیاتی از کتاب را برایمان روایت میکند: «شهید توسلی در سن ۱۶ سالگی به ایران مهاجرت میکند. در حوزه علمیه نجفآباد اصفهان و بعد در قم مشغول تحصیل میشود. یک سال بعد به کردستان اعزام میشود و در جنگ علیه ضدانقلاب شرکت میکند. سپس به افغانستان میرود. در جنگ علیه طالبان در قالب سپاه محمد فعالیت بسیار چشمگیری از خود نشان میدهد. سالها علیه طالبان میجنگد. تجربهها و تخصصهایی که در این دوره کسب میکند، بعدها در جنگ سوریه به کارش میآید و باعث شکلگیری یگان نظامی فاطمیون میشود. در نهایت در بلندیهای تل قرین نزدیک مرز سوریه و سرزمینهای اشغالی به شهادت میرسد.»
حسرت خوب باکری و همت بودن
افهمی شاخصههای مهم این کتاب را مورد توجه قرار میدهد و میگوید: «مستندهای زندگینامهای همیشه حرفهای اساسی برای مخاطب داشته است. البته منظورم آن دسته از زندگینامههایی است که پخته و منطقی تنظیم و تدوین شده است. مخاطب ضمن همذات پنداری با شخصیت مورد نظر و احساس شگفت زدگی از آن همه ایثار، شجاعت و البته نبوغ و زرنگی، یک نوع خلأ مثبت در خود احساس میکند که این خوب است. همانطور که من در سن ۱۵ سالگی و ۲۰ سالگی از شناختن شخصیتهایی مثل شهید همت، شهید باکری و امثالهم همیشه حسرت میخوردم که چگونه میتوانم حداقل در مسیری که آنها قدم گذاشتهاند قدم بگذارم. این حسرت و این افسوس به نظرم مثبت و خوب است.»
باد ناآرام و رام نشدنی افغانستانی
علت نامگذاری کتاب به «بادهای سرکش هندوکش» از زبان این نویسنده شنیدنی است: «من به دلایل گوناگون این نام را برای کتاب انتخاب کردم.» باد «نشان همان سیالیت و در یکجا بند نبودن شهید است.» «هندوکش» که وصل به فلات تبت و پامیر است از افغانستان شروع میشود که وطن شهید است. «سرکش» هم نشان از آن وجه شخصیت شهید دارد که هرگز رام شدنی نبود و تا آخرین لحظه طبق اعتقاداتی که داشت جنگید و یک لحظه هم عقبنشینی نکرد.»
تکهای از نویسنده در کتاب میماند
نویسنده در پایان از تعلق خاطر به اثرش میگوید: «افراد با تجربه، کتاب را پیش از انتشار خواندند. این اثر از صافیهای بسیاری عبور کرد که اکنون در دست شماست. در حقیقت چیزی که به کتاب روح میدهد و باعث میشود کتاب ارزشمند و خواندنی شود، همان تکه باقیمانده از نویسنده در متن اثر است. نویسنده وقتی متن را مینویسد، شاید متوجه نشود، اما برای همیشه یک تکه از وجودش را درون کتاب جا میگذارد و این تکه هرگز برنمیگردد و اگر طی سالیان متمادی، از اثر نویسنده تقدیر نشود، دیگر چیزی از نویسنده باقی نخواهد ماند. خیلی دوست دارم که همه اقشار جامعه این کتاب را بخوانند. قشر خاصی مخاطب من نیست. ولی نسل جوان اگر مجذوب این کتاب شوند، احساس میکنم کار خودم را کرده و به هدفم رسیدهام. امیدوارم این اتفاق بیفتد.»