شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام سبب ابقاء حکومت رسولالله(ص) و دوام امامت شد، زیرا این اتفاق باعث زنده ماندن امام زینالعابدین علیهمالسلام در کربلا شد.
به گزارش خط هشت، در علم باستانشناسی، برای دستیابی به یک پاسخ نیاز چندانی به تصویر کامل از یک نقاشی یا وجود کامل یک اسکلت ندارند. اگر بتوانند چند تکه از یک اسکلت را به دست بیاورند، از کنار هم قرار دادن آن تکههای موجود میتوانند با دقت تمام کل اسکلت را بازسازی کنند.در حماسه کربلا نیز میتوان از این روششناسی برای رمزگشایی از بسیاری از حقایق نهفته در این تابلو شگفتانگیز بسیار پیچیده استفاده کرد. موقعی که امام زینالعابدین(ع) از یزید میخواهد که به او اجازه داده شود که بر آن چوبها قرار گیرد و سخنی بگوید؛ راویان از او به تعبیر غلام (جوان) یاد کردهاند؛ با این عبارت که غلامی برخاست و اجازه سخن خواست. اگر وجود مبارک زین العابدین(ع) تا آن لحظه آشکار بود قطعاً راویان اسمش را ذکر میکردند نه آنکه او را غلام ناشناسی بدانند که تازه بعد از معرفی او را میشناسند. وقتی امام زینالعابدین علیهالسلام خود را به عنوان علی ابنالحسین معرفی میکند با تعجب یزید مواجه میشود و آن پرسش تاریخی یزید که: «مگر علی ابن الحسین در کربلا کشته نشد؟» اگر چنین قراری بوده است میتوان به راحتی به نتیجه رسید که برای انجام این فکر شیطانی تمام تمهیدات لازم را اندیشیده بودند.همینطور میتوان پی برد که چرا دنبال قطع نسل آل رسولالله(ص) بودهاند.
این مقاله به موشکافی از این سوال یزید و رمز گشایی از تعجب او در مواجهه با امام علی ابن الحسین زین العابدین (ع) پرداخته است. قرار نبود یزید خلیفه شود، طبق قرارداد صلح امام حسن مجتبی(ع) این امام حسین(ع) بود که قرار بود حکومت را در دست بگیرد. معاویه به هیچ کدام از مفاد قرارداد صلح عمل نکرد؛ چه رسد به مهمترین آنها که واگذاری خلافت به امام حسین علیهالسلام باشد. برعکس هم سب علی علیهالسلام تشدید شد و هم زمینه را برای خلافت پسر دائم الخمرِ زنباره و بوزینه بازش یزید آماده کرد. مهمترین مانع اما وجود امام حسین علیهالسلام بود که باید هم خودش از راه برداشته میشد و هم نسل او و نسل برادرش امام حسن مجتبی(ع) منقطع میشد تا هیچ پسرى از این دو امام زنده نماند که مدعی امامت باشد و به صورت طبیعی سلطنت بنی امیه تثبیت شود و هیچ چیزی حتی در آینده آن را تهدید نکند. این فکر که اصحاب قدرت تمام موانع مدعی حکومت را حذف میکنند روش معمول در تمام حکومتها بوده است. آنچنان که پطر کبیر حتی فرزندش را زیر شکنجه بقتل میرساند و خلیفه تازه بقدرت رسیده عثمانی ۱۹ برادرش را حدف میکند.اتاق فکر یهودیان در منزل داییهای یزید که برادران میسون بنت بجدل كلبي مادر یهودی او بودند تشکیل شد. ماهها قبل از مرگ معاویه، نقشه راه حذف امام حسین علیهالسلام در این اتاق فکر، طراحی و عملیاتی شد و صرفا برای اجرا در اختیار معاویه و یزید قرار گرفت. در این نقشه راه قرار بود نخست تحقیقات میدانی صورت گیرد که این دو امام چند پسر دارند؟ برای اجرای نقشه شومشان هم چند مرحله عملیاتی در نظر گرفته بودند.
نخست، بیعت گرفتن از امام حسین(ع) که در این صورت یزید بدون دردسر به هدف خود میرسید و کار تمام بود. دوم؛ نقشه این بود که اگر او از بیعت امتناع کند به او مهلت داده نشود و سرش برای یزید ارسال شود. اما از آنجا که «ومکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین» حذف امام حسین(ع) و پسران ايشان و پسران امام حسن(ع) طبق نقشه دشمن پیش نرفت و این امام حسین علیهالسلام و خواهرش زینب(س) و فرزندش امام زین العابدین(ع) بود که ابتکار عمل را در دست گرفتند و چنان صحنه را آراستند که خدا بر خویش آفرین گفت. در مرحله تحقیقات میدانی که در مدینه صورت گرفت تعداد دقیق تمام پسران هر دو امام مشخص شد. در زمان تحقیق میدانی یزدیان مشخص شد، امام حسن علیهالسلام ۴ پسر دارد، به نامهای عبدالله، قاسم، ابوبکر و حسن مثنی و امام حسین علیهالسلام دو پسر دارد به نام علیاکبر (امام زین العابدین) و علی اصغر (علیاکبر شهید) در زمان تحقیقات میدانی علی اکبر شهید که کوچکتر از امام زین العابدین بود علی اصغر محسوب میشد. به احتمال قریب به یقین جاسوسان سن دقیق علی اکبر و علی اصغر را گزارش نکرده بودند. خدا اینگونه خواست که این تحقیقات میدانی مدتی قبل از ولادت علیاصغر علیهالسلام صورت بپذیرد.
و بعد نوبت به آخرین فرد در لیست میرسد و با شهادت مظلومانه امام حسین(ع) ماموریت جوخه مخصوص به پایان میرسد و فرمانده سپاه یزید با شادمانی تمام و با قصد گرفتن پاداش خبر میدهد که ماموریت انجام شد و حسین را با تمام پسرانش همراه با پسران امام حسن(ع) کشتهاند و دیگر پسرى از آنان بر زمین نمانده است. این واقعه تاریخی زمانی معنی و مفهوم ویژهای پیدا میکند که یزید در مجلس بزمی که آراسته است ناگهان با پسری مواجه میشود که تاکنون فکر میکردهاند از خدمتکاران خاندان پیامبر بوده است.این غلام وقتی فرصت پیدا میکند خود را معرفی کند با آن صدای بلیغ و ملکوتی خود را پسر حسین معرفی میکند و یزید و اتاق فکر یهودی او تازه متوجه میشوند که به مكر خدا دچار شدهاند و از خدا رو دست خوردهاند. يزيد با تعجب میپرسد: مگر تمام پسران حسین در کربلا کشته نشدند؟ یعنی مگر قرار نبود از او پسری نماند؟ ولی دیگر کار از کار گذشته بود. امام سجاد(ع) و زینب کبری(س) کاخ او را بر سرش خراب و خود را معرفی کرده بودند و حتی زن و فرزند خود یزید را علیه او شورانده بودند و مرغ از قفس پریده بود و مکر او به خودش بازگشته بود و خداوند با تولد علیاصغر خردسال علیاصغر بزرگسال را برای ادامه امامت و دوام نسل پیامبر (ص) در کنف حمایت خودش محفوظ و مصون نگه داشته بود.به این ترتیب نقشی که علی اصغر(ع) با شهادت در کربلا ایفا کرد بی بدیل است که اگر علی اصغر علیه السلام نبود امام زین العابدین علیه السلام هم به شهادت می رسید و یزید و اتاق فکر یهودیش به همه هدفهای خودش می رسیدند ولی مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین.
از آن سو از میان فرزندان امام حسن مجتبی علیهالسلام نیز حسن مثنی که با زخمهای زیادی بر زمین افتاده بود و گمان میکردند او را هم کشتهاند بعد از رفتن سپاه یزید به هوش آمد و وقتی بنی اسد برای دفن شهدا آمدند او را زنده یافتند و شناختند و با خود بردند و مخفیانه بزرگش کردند تا نسل امام حسن مجتبی(ع) نیز قطع نشود و امروزه همه سادات طباطبایی از نسل این مجروح زنده مانده کربلاست که بسياری از وقایع کربلا از زبان او روایت شده است.بدین ترتیب نفس حضور و شهادت کودک ششماهه اباعبدالله علیهالسلام باعث شد امام زینالعابدین علیهالسلام برای تداوم نسل پاک پیامبر و دوام امامت و رساندان پیام عاشورا به جهان زنده بمانند که اگر وجود نازنین علی اصغر نبود قطعا جان امام زینالعابدین علیهالسلام حفظ نمیشد و نسل پاک پیامبر منقطع میگشت. اما با تدبیر پروردگار هم نسل امام حسن علیهالسلام با زنده ماندن حسن مثنی ادامه یافت و هم نسل امام حسین علیهالسلام با حیات امام زینالعابدین.ومکروا و مکرالله والله خیر الماکرینسید عبدالله حسینیتقدیم به کوچکترین سرباز امام حسین(ع) که گلوی خویش را سپر آن حضرت ساخت
علی اصغرآمد بیاری پدرش کودکی صغیرچابکترین مجاهد و کوچکترین امیربر تاج هیچ پادشهی در درشت نیست گوهر نبوده است بعالم مگر صغیربرق نگاه نافذ آن کودک غیورآنگونه تابناک کزآن کهکشان منیرخورشید را تلالو چشمان روشنشتحقیر کرده بود چو سیاره کی حقیرگر آن سوال سرخ که قاسم جواب دادپرسیده میشد ازعلی اصغر دلیرکودک اگر زبان سخن داشت درجواب میگفت زخم تیر مرا به ز شهد شیر اصغر زبان نداشت بگوید. پدر مراشیرین تر است ناوک تیر از خم عصیرشش ماه شهد و شیر شجاعت مکیده استاز سینه ربابه و سبابه امیرزین خاندان نبود چنین کودکی عجیبزیرا که مثل شیر شجاع است بچه شیرپیکان تیز حرمله. قصدش علی نبودوان تیر را نبود گلوی علی مسیرتیر سه شعبه را هدف آری حسین بوداو با گلو ی خویش سپر شد گرفت تیرآمد بیاری پدر خود کفن بتناما نه با درفش که با حلق تیر گیرتیر سه شعبه تشنگی اش را کفاف کردنوشید آنقدر که شد از خون خویش سیردانی چرا حسین محاسن خضاب کردزیرا که تا گلوی علی دید گشت پیرباب الحوایجی که صغیر و کبیر رادر روز رستخیر شفیع است و دستگیرای کاینات برخی لبخند های توای کرده حلق تشنه تو خلق را اسیرای کودکی که دست پدر را گرفتهایافتاده ایم در یم غم دست ما بگیراز گوش تا بگوش وز رگ تا به رگ شکافت آنروز با گلوی تو ایگل چه کرد تیرپر کرد کف زخون وفرستادش آسمانیک قطره هم نریخت از آن جام می بزیرپاشید خون کودک خود را به عرش پاک یک قطره هم نگشت ازآن خون نصیب خاک
منبع: فارس