فرماندههان آمریکایی درباره حاج قاسم چه میگویند!
فرماندهان نظامی آمریکا به نقش تعیینکننده سردار سلیمانی در شکلدهی به خاورمیانه امروز اذعان دارند و به همین خاطر به ناچار برای شخصیت او احترام قائل هستند.
به گزارش خط هشت ؛ گروه دیگر رسانهها: حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بازوی قدرتمند ایران در شکلدهی به تحولات خاورمیانه موضوع گزارشها و مستندهای بیشماری بوده است که دوست و دشمن برای معرفی بیشتر وی با اهداف متفاوت تولید کردهاند. نکتهای که درباره سردار سلیمانی به شدت واضح است، تعریف و تمجید دشمنان درجه یک جمهوری اسلامی از شخصیت او و اذعان آنها به تأثیرگذاری و نفوذ بیمانند وی در عرصههای مختلف منطقهای است. از آنجایی که حاج قاسم به نسبت نقش تعیینکنندهای که در تحولات خاورمیانه ایفا میکند هنوز هم برای عموم مردم چه در داخل ایران و چه در کشورهای دیگر جهان ناشناخته است، «دکستر فیلکینز» نویسنده مجله آمریکایی نیویورکر در گزارش بیش از ۱۰ هزار کلمهایش در معرفی این فرمانده ایرانی، به او لقب «فرمانده سایهها» (Shadow Commander) یا «فرمانده پنهان» را داد. این لقب سپس بارها و بارها در رسانههای دیگر از مجله آمریکایی آتلانتیک گرفته تا خبرگزاری فرانس۲۴ فرانسه و جاهای دیگر تکرار شد تا بر نقش نسبتاً پنهان قاسم سلیمانی به عنوان «فرمانده ایرانیای که دارد خاورمیانه را بازطراحی میکند» تأکید شود.
مستند با توصیف سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی ایران و عضویت سردار سلیمانی در نیروی نظامی تازهتأسیس سپاه پاسداران آغاز میشود. شیخ «جلالالدین صغیر» از علمای حوزه علمیه نجف درباره حاج قاسم و حضور او در جبهههای دفاع مقدس میگوید: «او در میدان نبرد بسیار شجاع بود. یک بار که به شدت مجروح شده بود، از بیمارستان فرار کرد، اما به خانه نرفت، بلکه به خطوط جبهه برگشت. [در جبههها به شجاعت] شهرت فوقالعادهای پیدا کرده بود.» راوی مستند میگوید با وجود کشته شدن یک میلیون ایرانی در جنگ با صدام، سلیمانی در این جنگ زنده ماند و اسطوره «شهید زنده» از همینجا درباره او شکل گرفت.
بیبیسی به سالهای حضور حاج قاسم در جبهه نیز میپردازد
بیبیسی توضیح میدهد: «قاسم سلیمانی اکنون فرمانده و استراتژیست اصلی نظامی ایران بود، اما افسرهای اطلاعاتی معدودی در غرب از او اطلاع داشتند.» «جان مگوایر» افسر سابق سیآیای در اینباره میگوید: «من یک بار با قاسم سلیمانی برخورد کردم؛ یک برخورد ناخواسته. او شبیه آن چیزی نیست که از یک فرمانده چریکی انتظار دارید. مردی اتوکشیده و توانمند است، و خصوصیتهای فرماندهی به شکل برجستهای در او مشهود است؛ یک انسان حرفهای است.»اگرچه راوی مستند میگوید ایران با توجه به جمعیت شیعه در عراق، همیشه در این کشور نفوذ داشته است، اما بیبیسی برای اشاره به یکی از نقاط عطف در حضور مستشاری ایران در عراق با «نوری المالکی» نخستوزیر سابق عراق و رهبر حزب اسلامی «دعوه» مصاحبه میکند و این سیاستمدار عراقی آن زمان به تازگی به عنوان نخستوزیر انتخاب شده بود، میگوید: «تروریستها در مرقد امامین عسکریین بمبگذاری کردند و تنشهای فرقهای به نقطه اوج خود رسید. بغداد در وحشت به سر میبرد و راکتها مانند باران بر این شهر فرود میآمد. سرتاسر خیابانها مملو از اجساد کشتهشدگان بود.»
کاروانی را دیدیم که داشت وارد شمال عراق میشد. گزارشهایی هم وجود داشت که نشان میدادند قاسم سلیمانی احتمالاً همراه این کاروان است. این سؤال را پرسیدیم که خب الآن چه کار بکنیم. آیا با یک یورش به این کاروان حمله کنیم؟ آن را بمباران کنیم؟ یا هیچ کاری نکنیم. صددرصد مطمئن نبودیم که اولاً آیا سلیمانی در کاروان هست یا نه. و دوماً آیا اختیار یا منطق کافی برای حمله به سلیمانی و به طور خاص کشتن او را داریم یا نه. مسئله، بسیار ریسکی بود. مانند یک عملیات ایست ضدتروریستی نبود که فرود بیاییم و روی زمین درگیری و تیراندازی به وجود بیاید؛ بیشتر شبیه یک عملیات پلیسی بود. [در این حمله، پنج ایرانی را که میگفتند دیپلمات هستند، دستگیر کردیم.] پس از مصاحبه با آنها، مطمئن شدیم که همهشان اعضای نیروی قدس هستند. با این حال، هرگز نتوانستیم به یقین برسیم که آیا آن شب قاسم سلیمانی در آن کاروان حضور داشته یا نه. ما اعتقاد داشتیم که سلیمانی با کاروان بوده است. من بعدها هیچ دلیلی پیدا نکردم که متقاعد شوم همراه کاروان نبوده است. احتمالاً همان زمان مسیرش را کج کرده بود.
پترائوس ادامه میدهد: «حمله کربلا [۵] منعکسکننده تشدید تنشها بود. مسئله، دیگر صرفاً شبهنظامیان با کلاشنیکف نگفتند، بلکه این عملیات واقعاً یک عملیات ویژه بود که با مهارت کامل توسط افرادی انجام شده بود که به شدت آموزشدیده بودند.» به گزارش بیبیسی، در نتیجه این حمله یک سرباز آمریکایی کشته شد و جسد چهار سرباز دیگر نیز چند روز بعد در یک خودرو پیدا شد. مککریستال میگوید: «ما چند خودرو را پیدا کردیم که جسد سربازان آمریکایی در آنها بود. یکی از آنها پیش از مردن اسمش را با خاک و خون نوشته بود. بنابراین این عملیات حجم زیادی از احساسات را برانگیخت. و ما به شدت معتقدیم که اثر انگشت نیروی قدس در سراسر این عملیات وجود دارد.» وقتی مجری بیبیسی از مککریستال میپرسد: «اثر انگشت قاسم سلیمانی چهطور؟» وی جواب میدهد: «فرض ما این بود که هر کاری که نیروی قدس انجام میدهد، تحت کنترل قاسم سلیمانی است. آن موقع سلیمانی کمکم داشت به یک فرد فوقالعاده قابلاحترام [و تأثیرگذار] تبدیل میشد. نمیخواهم بگویم یک شخصیت اسطورهای، اما باید بگویم فردی بود که نفوذ چشمگیری داشت.»
[طالبانی] گفت: «همین الآن از یک جلسه با قاسم سلیمانی بیرون آمدم.» نه تنها این جلسه خودش یک اتفاق متحیرکننده بود، بلکه رئیسجمهور عراق گفت از ژنرال سلیمانی یک پیام برای من دارد که این است: «ژنرال پترائوس، بهتر است بدانید که من، قاسم سلیمانی، سیاست ایران را در عراق کنترل میکنم، و همینطور در سوریه، افغانستان، غزه» و غیره. منظورش این بود که بهتر است با «من» تعامل کنید. دیپلماتهای ایرانی و سایر افراد را فراموش کنید. بهتر است «ما» [میان خودمان] توافق کنیم. و تا اندازهای بیراه هم نمیگفت، چون اگر واقعاً فکرش را بکنید، من به نوعی آن زمان شیخ قویترین قبیله در عراق [منظور، ارتش آمریکا] بودم. طالبانی به من نگاه کرد و منتظر بود؛ پرسید چه پاسخی به قاسم سلیمانی بدهم؟ گفتم به او بگویید برود بادمجان واکس بزند. من نمیخواستم با ژنرال یکستاره یا دوستارهای ملاقات کنم که فرمانده عناصری بود که داشتند سربازان ما را میکشتند. اصلاً امکان نداشت که با او گفتوگو کنم.
«محمد محمود» از فرماندهان ارشد پیشمرگه نیز توضیح میدهد: «سه هواپیمای ایرانی در فرودگاه اربیل فرود آمدند و پر از سلاح بودند. چند ساعت بعد، نیروهای ایرانی و پیشمرگه کنترل مناطقی را پس گرفتند که ما قبلاً در آنها بودیم. همه سلاحهایی که ایران به ما داد باید مورد تأیید قاسم سلیمانی قرار میگرفت.» «قیس خزعلی» دبیرکل گروه «عصائب اهلالحق» از گروههای شیعه عراقی که در جنگ مقابل داعش حضور فعال داشت، نیز درباره حمایت ایران از بغداد پس از حمله تروریستها میگوید: «ایران در جنگ با داعش از عراق حمایت کرد و این حمایت، سریع و قوی بود. فرد اصلی که مسئولیت این نبردها را به عهده داشت، قاسم سلیمانی بود.» بیبیسی میگوید: «باز هم قاسم سلیمانی داشت نخها را میکشید [و سیاستگردانی میکرد]. اما اینبار کمکم از سایه بیرون آمد.» جان مگوایر افسر سابق سیآیای میگوید: «[سلیمانی] اینجا بود، آنجا بود. بین خودمان جوک میگفتیم که مانند کتاب «والدو کجاست» [کتاب مشهور با نقاشیهای پیچیده که کودکان باید شخصیت «والدو» را در نقاشیهایش پیدا کنند] شده است. جاهایی ظاهر میشد که قبلاً پیدایش نمیشد، دستکم به صورت علنی.»
بیبیسی بار دیگر موضوع «تبدیل دشمن به متحد» را پی میگیرد و با اشاره به پیوستن آمریکا و انگلیس به مبارزه علیه داعش بعد از کمکهای ایران، مینویسد این دو کشور «اینبار خود را همان طرف ایران و قاسم سلیمانی دیدند.» مککریستال، فرمانده سابق عملیاتهای ویژه آمریکا در عراق، در اینباره میگوید: «با ظهور یک پدیده شرور و شیطانی به نام داعش، اکنون سلیمانی نقش شوالیه سفید را در مقابل آن پیدا کرده بود. تا اندازهای به نظر میرسد که سلیمانی متحد آمریکا شده بود، اما این دو طرف برای یک مدت بسیار محدود و در رابطهای غریب کنار هم بودند.» با این وجود، راوی بیبیسی میگوید: «پنج سال زمان و یک ائتلاف فوقالعاده جهانی لازم بود تا داعش از عراق بیرون رانده شود. و غرب مطمئناً این [موفقیت] را مدیون قاسم سلیمانی بود. سلیمانی از یک شخصیت درون دنیای سایهها تبدیل به یک نماد انقلابی در ایران و سراسر منطقه شده بود.»
رایان کراکر، سفیر سابق آمریکا در عراق و خاورمیانه، میگوید: «تبدیل قاسم سلیمانی از «فرمانده سایهها» به «ستاره برنامه شنبهشب زنده» [یکی از مشهورترین برنامههای تلویزیونی آمریکا] یک تحول حیرتانگیز بوده است. او و به احتمال زیاد رهبر عالی ایران به این نتیجه رسیده بودند که زمان آن رسیده است تا به سلیمانی یک چهره و نقش واقعی بدهند.» پترائوس فرمانده سابق نیروهای آمریکا در عراق، ادامه میدهد: «این مسئله نشان میداد تأثیرگذاری سلیمانی بیاندازه است. وقتی شما در وضعیت بهاصطلاح «ژنرال پیروز» [در جنگ] هستید، قطعاً نفوذتان به طرز چشمگیری افزایش مییابد.»
راوی مستند میگوید: «راهبرد گسترده و استراتژیک سلیمانی نفوذ ایران در خاورمیانه را افزایش داده است. در عراق، دولت تحت تسلط اکثریت شیعی است که روابط نزدیکی با ایران دارند. در سوریه، متحد ایران یعنی اسد همچنان بر کشوری درهمشکسته حکومت میکند. و در لبنان، قدرت گروه شبهنظامی شیعی حزبالله دارد گسترش مییابد.» پترائوس بعد از پایان مأموریتش در عراق به عنوان مدیر سیآیای انتخاب شد، اما اندکی بیش از یک سال بعد از این سِمت استعفا کرد، چراکه مشخص شد ضمن برقراری روابط نامشروع با «پائولا برادوِل» نویسنده زندگینامهاش، اطلاعات محرمانه نیز به او داده است. این فرمانده سابق آمریکایی درباره اطلاعش از فعالیتهای قاسم سلیمانی در زمان تصدی مدیریت سیآیای ادعا میکند: «من مدیر سیآیای شدم و آنجا میتوانستم به طور کامل جلوی چشمم تمام فعالیتهایی را ببینم که در منطقه انجام میشد و سلیمانی مهندس اصلی فعالیتهایی بود که به قصد یکپارچهسازی بهاصطلاح «هلال شیعی» انجام میشدند؛ و داشت تلاش میکرد تا برای اولین بار یک خط ارتباطی زمینی را ایجاد کند که ایران را به حزبالله لبنان وصل نماید بدون نیاز به اینکه همه چیز را از طریق هوایی منتقل کنند.»
بیبیسی مدعی میشود: «سلیمانی اکنون نگاهش را متمرکز به هدف نهایی کرده است: متحد آمریکا، شیطان کوچک، اسرائیل.» دانی یاتوم، رئیس سابق سرویس امنیت موساد، در اینباره میگوید: «او شروع به ساختن کوریدوری کرد که تهران را از طریق عراق به سواحل سوریه در دریای مدیترانه متصل کند. به این ترتیب میتوانید سیستمهای تسلیحاتی بسیار بیشتری را نسبت به استفاده از هواپیماهای باربری جابهجا کنید. به علاوه، این کار به آنها کمک میکند تا اسرائیل را محاصره کنند.» راوی مستند خاطرنشان میکند: «قدس، نام عربی اورشلیم است. قاسم سلیمانی فرمانده «نیروی قدس» یا «نیروی اورشلیم» است. هدف آنها چیست؟ آزادسازی شهر مقدس [بیتالمقدس] و شکست دادن اسرائیل.» یاتوم ادامه میدهد: «مقامات ایرانی بارها خواستار محو اسرائیل از نقشه شدهاند. مطمئناً ما این اجازه را نخواهیم داد.»
نظر دادن
از پر شدن تمامی موارد الزامی ستارهدار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.