به گزارش خط هشت ، روبهروی قاب عکسها نشسته و با چشمانی خسته عزیزان سفرکردهاش را نگاه میکند. زمان به سرعت برق و باد برایش گذشته. به این فکر میکند در طول این سالها چه روزهایی را از سر گذرانده، تقدیر چه بالا و پایینهایی جلوی پایش گذاشته و با وجود تمام سختیها، ایمان و اعتقادش را حفظ کرده است. در مقابل ناملایمات کم نیاورده و هر روزش را با تأسی از فرزندان شهیدش شروع کرده و ادامه داده است.
هر بار که یاد فرزندان شهیدش میافتد، به گوشهای از خاطرات دور و درازش سفر میکند. با اینکه بیماری آلزایمر بخشی از خاطراتش را از ذهنش پاک کرده، اما یاد پسرهایش حسن، عباس، ابوالفضل (امیر) اسماعیلزاده زنجانی همچنان در ذهن و وجودش ماندگار است. وقتی به عکسها نگاه میکند آهی میکشد و نمیگوشه چشمانش مینشیند. پنج پسر و پنج دختر داشته که از میانشان سه پسرش از پیشش رفتهاند.
تمام مردان خانوادهاش در زمان جنگ در جبهه شرکت کردهاند. اولین شهید خانوادهاش، کوچکترین پسرش است. ابوالفضل که امیر هم صدایش میکردند، همرزم شهید مصطفی چمران بود و ۱۹ مرداد ۱۳۶۰ شهید شد و موقع شهادت تنها ۱۸ سال داشت. پس از شهادت ابوالفضل، عباس راهی جبهه میشود. مردان خانواده به خط شدهاند تا جلوی دشمن بعثی را بگیرند. او در اولین اعزامش در ۲۹ اسفند ۱۳۶۰ در چزابه به شهادت میرسد. مادر شهیدان، خدیجه طلعت در یک سال و به فاصله کوتاهی از هم داغ دو جوان دیده است. داغ جوان دیدن جگر مادر را میسوزاند، اما حاجخانم قوی است و باایمان. دنیایی از غم هم در دلش باشد، در برابر سختیهای دنیا سر تسلیم فرود نمیآورد.
حسن پسر دیگر خانواده، در جبهه حضور دارد و شهادت برادرهایش او را در ایستادگی و مقاومت محکمتر میکند. حسن که به تازگی نامزد کرده بود، در تاریخ چهارم خرداد ۱۳۶۳ در شلمچه به شهادت میرسد. داغ سوم سهمگینتر میرسد. جوانهای حاجخانم یکی پس از دیگری شهید میشوند تا مبادا دشمن متجاوز در خاک کشور عرض اندام کند.
حاجخانم طلعت نماد مقاومت و روحیه است. وقتی پسرهایش از جنگ به خانه برمیگشتند، لباسهایشان را میشست و اتو میکرد و دوباره پسرانش را برای اعزام آماده میکرد. به فرزندانش نصیحت میکرد که چه جوری بجنگند و حمله کنند. انگار خودش در میدان معرکه و نبرد حضور داشت. به پسرهایش روحیه میداد و میگفت: هوشیار باشید و تا میتوانید بجنگید و به دشمن بتازید و از آنها هلاک کنید. تحت هیچ شرایطی به آنها نگفت که به جبهه نروید. وقتی ابوالفضل شهید شد، برادرهای دیگر از جبهه برای تشییع آمدند، اما تا مراسم هفتم بیشتر نماندند و دوباره به جبهه بازگشتند. حاجخانم با وجود از دست دادن یکی از پسرانش اصلاً به آنها نگفت دیگر به جبهه نروید. حاجخانم تنها پسرهایش در دوران دفاع مقدس شهید نشدهاند. یکی از نوههایش شهید و مفقودالاثر است. نادر تبریزی که به همراه داییهایش در جبهه حضور داشت، شهید و مفقودالاثر میشود. نوه دیگرش به نام محمود رعیتنژاد نیز زمان جنگ به اسارت دشمن درمیآید. خانواده او رزمندگان دیگری در جبهه داشته است. برادر بزرگش حسین نیز از فعالان زمان جنگ بود که با ماشین شخصی خود برای کمک به منطقه میرفت. به خاطر عوارض گازهای شیمیایی، ناراحتی خونی میگیرد و سالها پس از تحمل درد و رنج بیماری از دنیا میرود. برادر دیگرش محمد یک چشمش را از دست میدهد و جانباز اعصاب و روان است.
در گوشه و کنار زندگی حاجخانم پر از آدمهایی هستند که درگیر جنگ بودهاند. در این میان او مهمترین نقش را داشته است. محکم پشت پسرانش ایستاده و آنها را با روحیهای بالا راهی جبهه کرده است. او در تک تک لحظاتی که پسرانش در جبهه علیه دشمن جنگیدهاند، نقش داشته است. دلش شور زده، نگران شده ولی هیچگاه از مواضع و اعتقاداتش پایین نیامده است. زندگی خدیجه طلعت نمایانگر مقاومت و روحیه زنان ایرانی در یکی از سختترین برهههای تاریخ است. آنها فرزندانی پاک و مؤمن تربیت کردند تا کارهای بزرگ انجام دهند. تاریخ در برابر چنین انسانهای بزرگی سر تعظیم فرو میآورد و با وجود چنین شیرزنانی، آیندگان بهتر درک میکنند شهدا در دامان چه مادرانی تربیت شدند.
هر بار که یاد فرزندان شهیدش میافتد، به گوشهای از خاطرات دور و درازش سفر میکند. با اینکه بیماری آلزایمر بخشی از خاطراتش را از ذهنش پاک کرده، اما یاد پسرهایش حسن، عباس، ابوالفضل (امیر) اسماعیلزاده زنجانی همچنان در ذهن و وجودش ماندگار است. وقتی به عکسها نگاه میکند آهی میکشد و نمیگوشه چشمانش مینشیند. پنج پسر و پنج دختر داشته که از میانشان سه پسرش از پیشش رفتهاند.
تمام مردان خانوادهاش در زمان جنگ در جبهه شرکت کردهاند. اولین شهید خانوادهاش، کوچکترین پسرش است. ابوالفضل که امیر هم صدایش میکردند، همرزم شهید مصطفی چمران بود و ۱۹ مرداد ۱۳۶۰ شهید شد و موقع شهادت تنها ۱۸ سال داشت. پس از شهادت ابوالفضل، عباس راهی جبهه میشود. مردان خانواده به خط شدهاند تا جلوی دشمن بعثی را بگیرند. او در اولین اعزامش در ۲۹ اسفند ۱۳۶۰ در چزابه به شهادت میرسد. مادر شهیدان، خدیجه طلعت در یک سال و به فاصله کوتاهی از هم داغ دو جوان دیده است. داغ جوان دیدن جگر مادر را میسوزاند، اما حاجخانم قوی است و باایمان. دنیایی از غم هم در دلش باشد، در برابر سختیهای دنیا سر تسلیم فرود نمیآورد.
حسن پسر دیگر خانواده، در جبهه حضور دارد و شهادت برادرهایش او را در ایستادگی و مقاومت محکمتر میکند. حسن که به تازگی نامزد کرده بود، در تاریخ چهارم خرداد ۱۳۶۳ در شلمچه به شهادت میرسد. داغ سوم سهمگینتر میرسد. جوانهای حاجخانم یکی پس از دیگری شهید میشوند تا مبادا دشمن متجاوز در خاک کشور عرض اندام کند.
حاجخانم طلعت نماد مقاومت و روحیه است. وقتی پسرهایش از جنگ به خانه برمیگشتند، لباسهایشان را میشست و اتو میکرد و دوباره پسرانش را برای اعزام آماده میکرد. به فرزندانش نصیحت میکرد که چه جوری بجنگند و حمله کنند. انگار خودش در میدان معرکه و نبرد حضور داشت. به پسرهایش روحیه میداد و میگفت: هوشیار باشید و تا میتوانید بجنگید و به دشمن بتازید و از آنها هلاک کنید. تحت هیچ شرایطی به آنها نگفت که به جبهه نروید. وقتی ابوالفضل شهید شد، برادرهای دیگر از جبهه برای تشییع آمدند، اما تا مراسم هفتم بیشتر نماندند و دوباره به جبهه بازگشتند. حاجخانم با وجود از دست دادن یکی از پسرانش اصلاً به آنها نگفت دیگر به جبهه نروید. حاجخانم تنها پسرهایش در دوران دفاع مقدس شهید نشدهاند. یکی از نوههایش شهید و مفقودالاثر است. نادر تبریزی که به همراه داییهایش در جبهه حضور داشت، شهید و مفقودالاثر میشود. نوه دیگرش به نام محمود رعیتنژاد نیز زمان جنگ به اسارت دشمن درمیآید. خانواده او رزمندگان دیگری در جبهه داشته است. برادر بزرگش حسین نیز از فعالان زمان جنگ بود که با ماشین شخصی خود برای کمک به منطقه میرفت. به خاطر عوارض گازهای شیمیایی، ناراحتی خونی میگیرد و سالها پس از تحمل درد و رنج بیماری از دنیا میرود. برادر دیگرش محمد یک چشمش را از دست میدهد و جانباز اعصاب و روان است.
در گوشه و کنار زندگی حاجخانم پر از آدمهایی هستند که درگیر جنگ بودهاند. در این میان او مهمترین نقش را داشته است. محکم پشت پسرانش ایستاده و آنها را با روحیهای بالا راهی جبهه کرده است. او در تک تک لحظاتی که پسرانش در جبهه علیه دشمن جنگیدهاند، نقش داشته است. دلش شور زده، نگران شده ولی هیچگاه از مواضع و اعتقاداتش پایین نیامده است. زندگی خدیجه طلعت نمایانگر مقاومت و روحیه زنان ایرانی در یکی از سختترین برهههای تاریخ است. آنها فرزندانی پاک و مؤمن تربیت کردند تا کارهای بزرگ انجام دهند. تاریخ در برابر چنین انسانهای بزرگی سر تعظیم فرو میآورد و با وجود چنین شیرزنانی، آیندگان بهتر درک میکنند شهدا در دامان چه مادرانی تربیت شدند.