فرمانده تیپ ۶۰ زرهی «عمار یاسر» گنبد کاووس درباره شهید «غلامعلی تولی» گفته است: شهید «تولی» قبل از اعزام به این ماموریت نزد بنده آمد و گفت که خواستهای از شما دارم، قول میدهی انجام بدهی؟ ابتدا فکر کردم شاید مشکل مالی دارد و گفتم شما خواستهات را بگو انشاءالله که بتوانم برآورده کنم، بعد گفت: «دعا کنید برایم تا شهید شوم!».
به گزارش خط هشت، فتنه تکفیریها که در سوریه و عراق کلید خورده بود، حضور مستشاری مدافعان حرم در جبهه مقاومت بهدلایل امنیتی رسانهای نمیشد؛ این درحالی بود که در این دوران، رزمندگانی بودند که مفتخر به دریافت مدال شهادت خود شدند، اما در گمنامی و غربت تشییع و خاکسپاری میشدند.شهید مدافع حرم «غلامعلی تولی»، یکی از شهدای مدافع حرم است که سال ۱۳۹۲ در سوریه به شهادت رسید؛ هرچند که پیکری نیز از او برنگشت تا در گمنامی و غربت تشییع شود.
شهید مدافع حرم «غلامعلی تولی» نخستین شهید مدافع حرم استان گلستان است که ۲۱ اردیبهشت سال ۱۳۹۲ به سوریه اعزام شد و پنج روز بعد به شهادت رسید.
سرهنگ پاسدار «علی کوهی» فرمانده تیپ ۶۰ زرهی «عمار یاسر» گنبد کاووس، درباره این شهید والامقام گفته است: شهید «تولی» قبل از اعزام به این ماموریت نزد بنده آمد و گفت که خواستهای از شما دارم، قول میدهی انجام بدهی؟ ابتدا فکر کردم شاید مشکل مالی دارد و گفتم شما خواستهات را بگو انشاءالله که بتوانم برآورده کنم، بعد گفت: «دعا کنید برایم تا شهید شوم!».
«هادی تولی» فرزند شهید مدافع حرم «غلامعلی تولی» نیز درباره نحوه شهادت پدر خود، گفته است: «بعد از یک هفته حضور در سوریه و بنا به دستور فرماندهی برای شناسایی منطقه مبادرت کرد و در این مأموریت با نیروهای داعش درگیر شدند که به کمین گروههای تکفیری برخورد کرده و متوجه حضور گروههای تکفیری میشوند؛ اما آنها تصور میکردند که نیروهای خودی هستند.
در مسیر برگشت پدرم به شهادت رسید و نیروهای داعش در آن منطقه تعدادشان بیشتر بود؛ بنابراین پیکر شهید در آن مکان باقی ماند. به گفته همرزمانش، در فاصله دور متوجه شدند که پیکر شهید تولی را نیروهای داعشی از ماشین پیاده کردند و با خود بردند و ماشین را به آتش کشیدند. آرزوی پدرم این بود که مثل حضرت فاطمه زهرا (س) پیکرش بازنگردد».
همچنین، همسر شهید مدافع حرم «غلامعلی تولی» بعد از شهادت همسرش، گفته است: «ما تا یک ماه خبر نداشتیم. بعد از شهادتش حالم دگرگون شده بود و خیلی مریضاحوال بودم. اصرار کردم تا من را به محل شهادتش ببرند. رفتم و آنجا را از نزدیک دیدم. سپس برای زیارت به حرم حضرت زینب (س) رفتم تا خواستم از خانم بخواهم که همسرم را به من بازگرداند. اما نتوانستم و در برابر عظمت این بیبی هیچ چیز نخواستم. حتی به این قصد به کربلا رفتم که از امام حسین (ع) همسرم را طلب کنم؛ اما در مقابل آقا همزبانم بند آمد و چیزی نخواستم و برگشتم؛ اما عنایت کردند و حالم بهتر شد. صبرم بیشتر شد».